مردم، قدرت و منافع (165)
نوشته: جوزف استیگلیتز|
ترجمه: منصور بیطرف|
فصل یازدهم
بازپسگیری امریکا
ارزشهای ما
در بخشهای قبل افسانههای زیادی را تعریف کردیم که نشان میدهد دلیل ما درباره اینکه ما به عنوان یک ملت چه هستیم و چه کاری را باید انجام دهیم تحریف شده است. در تمام بخشهایی که در سالهای اخیر کشور را نشانه کردهاند، ارزشهای مشترک زیادی وجود دارد. ما (یا حداقل اکثر ما) به برابری اعتقاد داریم، نه برابری کامل اما فراتر از آنچه که امروزه مشخصه اقتصاد شده است. ما علیالخصوص به برابری فرصت و عدالت و دموکراسی معتقدیم - نه به آنچه اکنون است که نظام یک دلار یک رای است بلکه به نظام یک شخص یک رای که در مدرسه یاد گرفتهایم. ما به مدارا معتقدیم، بگذار دیگران تا آنجا که به ما صدمهای نزدهاند هر کاری که دلشان میخواهد بکنند. ما به علوم و فناوری و نیز روشهای علمی - که کلید فهم جهان و بالا بردن سطح استاندارد زندگی ما است - معتقدیم .
ما معتقدیم که میتوانیم از خرد و اندیشه برای نشان دادن اینکه چگونه میتوان امور جامعه را منظم کرد استفاده کنیم تا نهادهای اجتماعی و اقتصادی بهتری که به نوبه خود نه فقط بهزیستن مادی را افزایش میدهند بلکه جامعهای را خلق میکند که در آن افراد متنوع بهتر قادر خواهند بود با یکدیگر کار کنند تا فراتر از آنچه که در تنهایی میتوانستند کار کنند، برسند. این امر حتی با آنکه ما کاملا منطقی نیستم و خدا را شکر خیلی هم خودخواه نیستیم، حقیقت دارد. آدام اسمیت بر اهمیت عواطف اخلاقی ما تاکید داشت؛ این ارزشهای اخلاقی یک جنبه مهم دیگر از اینکه ما کی هستیم را شکل میدهد. قانون اساسی محصول نوع خردورزی و مباحث بود. چنین خردورزی پدران بنیانگذار را متوجه کرد که ابنا بشر جایزالخطا هستند و نیز تمامی نهادهای بشری. نهادها میتوانند (با بهرهگیری از خطاها) بهبود یابند. قانون اساسی خودش بازتاب این بهبود است که طی یک فرایند اصلاح تامین شده است. این قانون بازبینی و توازن را به کار گرفته بود. حتی در آن برکناری رییسجمهوری هم دیده شده است: هیچ کس بالاتر از حکومت قانون نبود. ما درباره آن اصول بنیانی، مثل حکومت قانون، که باید در هر عملکرد اقتصاد بازار به کار گرفته شود متفق هستیم. و اکثر ما معتقدیم که حکومت قانون باید علی الخصوص برای حفاظت از حقوق ابتدایی افراد در برابر قدرتمندان مورد توجه قرار گیرد. با آنکه شاید خیلی هم پیش پا افتاده نباشد اما اکثر کسانی که تمایزی را که من میان ثروت ملل و ثروت افراد گذاشتهام فهمیدهاند با آن موافق هستند؛ آنها میخواهند به آنهایی که با خلاقیت و کار سخت به کیک ملی اضافه کنند پاداش دهند؛ اما نباید به کسانی که با استثمار و بهره کشی از دیگران، با دزدی از آنها چه علنی یا بیوقفه، رانت جویانی که امروزه تعداد آنها زیاد شده است، ثروتمند شدهاند، تشویقی داد.