از خطر افراطگرایی تا درگیریهای مرزی
ترجمه: طلا تسلیمی |
اندیشکده «شورای روابط بینالمللی روسیه» که یک محفل آکادمیک و دیپلماتیک غیرانتفاعی فعال از سال 2010 است، مقالهای به قلم الکساندر یرماکف، تحلیلگر و کارشناس نظامی، درباره چالشهای منطقه اورآسیا در یک دهه پیش رو منتشر کرده است.
در گزارش این مرکز که توسط دیپلماسی ایرانی منتشر شده آمده است:
تقابل بین روسیه و ایالات متحده/ناتو
روند به وخامت گراییدن روابط روسیه و غرب از 6 سال پیش با بحران اوکراین آغاز شد و هیچ دلیلی برای امید بستن به بهبود آن در آینده نزدیک وجود ندارد. بخش اعظم دلیل درگیری کنونی این است که از زمان پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری سال 2016، روسیه در دستورکار سیاست داخلی ایالات متحده به موجودی ترسناک تبدیل شده و اعتقاد مخالفان ترامپ بر این است که روسیه در پیروزی او در انتخابات دست داشته است. صرف نظر از اینکه چه کسی در انتخابات ریاستجمهوری 2020 ایالات متحده پیروز میشود، رییسجمهوری جدید همچنان فشار احساسات ضد روسی از سوی نهاد و رسانههای داخلی را احساس خواهد کرد. تنها مساله امیدوارکننده این است که احتمال تشدید بیشتر تنشها و البته بهبود ناگهانی و واقعی در روابط تا اواسط دهه پیش رو انتظار نمیرود.
این موضعگیری ایالات متحده بر موقعیت کشورهای اروپایی نیز تاثیر میگذارد؛ آنها به رغم ابتکارات فردی برای بهبود روابط با روسیه از جمله تلاشهای امانوئل ماکرون، رییسجمهوری فرانسه، هنوز هم دنباله رو سیاستهای امریکا هستند. این گرایش در حوزه امنیت به صورت نظامیسازی مجدد در اروپا برای نخستینبار از زمان پایان جنگ سرد نمود یافت. مساله ناخوشایند در این روند برای روسیه، بازگشت سربازان امریکایی به اروپاست که اواسط دهه 2010 از قاره خارج شده بودند. این مرتبه نیروهای امریکایی نه در اروپای غربی که در مرز با روسیه، در بالتیک و لهستان که اعضای جدید ناتو هستند، مستقر میشوند. این تحولات بهطور طبیعی در میان سیاستمداران منطقه که در چند دهه گذشته مشغول لفاظی علیه روسیه بودهاند، بهشدت حمایت خواهد شد.
میتوان گفت بدترین ترس مسکو درباره پیامدهای گسترش حوزه فعالیت ناتو به سمت شرق اروپا تحقق یافته و توافقهای قبلی از جمله وعده مندرج در قانون بنیانگذاری ناتو و روسیه مبنی بر خودداری ائتلاف از مستقر کردن نیرو در قلمرو اعضای جدید در حال نابودی است. حتی اگر ایالات متحده در عمل به این توافقها نیروهای خود را به صورت دورهای در منطقه مستقر کند، این امر به آن در بررسی میدان جنگ فرضی و رزمایشهای مشترک با متحدان کمک خواهد کرد. انبارهای تسلیحاتی از مدتها پیش ساخته شدهاند و تجهیز نظامی صرفا به حضور نیرو بستگی دارد.
با این حال، به رغم همه لفاظیهای خصمانه نمیتوان تصویب آگاهانه مواجهه نظامی توسط رهبران دو کشور را متصور شد چرا که هزینه درگیری بسیار زیاد خواهد بود. اما در یک بحران تمامعیار، سطح بالای فعالیت نظامی در منطقه تماس بین دو بلوک شرق و غرب و شمار بالای بازیگرانی که نمایندگی دیگر کشورها را
بر عهده دارند، میتواند به درگیریهای تصادفی با عواقب گسترده بینجامد.
جلسات منظم بین والری گراسیمُف، فرمانده ستاد کل نیروهای مسلح روسیه با فرمانده عالی ائتلاف ناتو در اروپا که فرمانده فرماندهی ایالات متحده در اروپا نیز هست، تاثیرات بسیار مثبتی در شرایط دارد. این رویدادها به ندرت توسط رسانههای عمومی پوشش داده میشوند، اما هر دو طرف مرتبا بر اهمیت این گفتوگو تاکید میکنند. شاید بتوان این دو افسر را ارشدترین مقامات نظامی- سیاسی روسیه و امریکا دانست که بهطور منظم دیدار دارند. حفظ این کانال ارتباطی بسیار مهم است و احتمال گفتوگو در دیگر سطوح از جمله ایجاد یک خط ارتباطی دایمی برای حل شرایط درگیری بالقوه در منطقه بالتیک را نیز افزایش میدهد. یک معاهده برای حریم هوایی آزاد و دیگر تدابیر شفافسازی همچون ماموریتهای نظارتی نیز میتواند به حل و فصل بحران کمک کند.
بلاروس: یک جزیره ثبات
بلاروس از دیرباز جزیرهای از ثبات و امنیت در قلمرو
پسا شوروی بوده است. این کشور توانسته از درگیریهای بیشمار ملی گرایی و جدایی طلبی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در منطقه متداول بود، حذر کند. در حقیقت، بلاروس در تلاش است تا به عنوان یک کارگزار صادق در مناقشات منطقهای مطرح شود: قالب مینسک و توافقهای مینسک به یک برند در سطح جهانی تبدیل شدهاند. ادامه این روند در دهه پیش رو بسیار مطلوب خواهد بود. با این حال، نمیتوان اطمینان داشت که این اتفاق رخ میدهد. رویارویی روسیه و امریکا علاقه واشنگتن به اوضاع در بلاروس را افزایش داده و تحمل سیاست خارجی چند وجهی مینسک را برای مسکو دشوار ساخته است. تغییر و تحولات برنامهریزی شده در بلاروس نیز میتواند شرایط را غیرقابل پیش بینی کند: در حال حاضر مساله مورد بحث در بلاروس یکسری اصلاحات سیاسی با هدف افزایش ایفای نقش بیشتر پارلمان و احزاب سیاسی است.
با توجه به همه این مسائل، جای تعجب ندارد که کنگره ایالات متحده کنفرانسهایی را درباره نحوه آموزش بهینه جوانان بلاروس که قرار است در آینده از ارزشهای غربی دفاع کنند و گفتوگو با آنها درباره تهدید روسیه برای حاکمیت کشورشان، برگزار میکند. تنها امیدی که میتوان به تبدیل نشدن بلاروس به میدان جنگ بعدی بازیگران داخلی و خارجی داشت، برگرفته از این واقعیت است که این کشور طی چند دهه گذشته مشکلات و تحولات بسیاری را با موفقیت پشت سر گذاشته است. با این حال، بدیهی است که تهدید احتمالی بلاروس برای روسیه بسیار دردناک است و برخی نیروهای احتمالا درصدد استفاده از این امر برخواهند آمد.
مولداوی و ترانس نیستریا:
ادامه یک بنبست
ترانس نیستریا را میتوان یک کتاب راهنما از نمونههای بن بستها و درگیریهای پس از فروپاشی شوروی سابق قلمداد کرد. این قلمرو که هنوز به رسمیت شناخته نشده، وارد دهه جدیدی میشود که توسعه اقتصادی و اجتماعی را پیچیده میکند؛ این قلمرو با مولداوی بر سر حضور اندک نیروهای صلحبان روسی در خاک خود و روابطش با اوکراین که به دلیل اختلافات آن با روسیه به وخامت گراییده، در مناقشه است.
با این حال، برخلاف دیگر درگیریهای دیرینه احتمال پیشروی بحران به سمت یک رویارویی آشکار بسیار ناچیز است. حتی ایگور دودون، رییسجمهوری مولداوی از حزب سوسیالیست، قصد دارد با یکپارچهسازی ترانس نیستریا به عنوان یک منطقه خودمختار در داخل دولت فدرال، مشکل این قلمرو را حل کند.
این سناریو از حمایت روسیه برخوردار است و احتمالا از سوی اتحادیه اروپا نیز که مولداوی از نظر اقتصادی به آن وابسته است، مورد توجه قرار میگیرد. مخالفان این سناریو از جمله اتحادگرایان از پیوستن آن به رومانی حمایت میکنند. با توجه به اینکه رومانی فعالانه توان نظامی خود را گسترش میدهد و به تدریج به عضوی مهم در ناتو در «جبهه شرقی» تبدیل میشود، چشمانداز ادغام مولداوی در آن روسیه را نگران کرده است. بخت اتحادگرایان برای تبدیل مولداوی به بخشی از رومانی چندان واقع گرایانه به نظر نمیرسد؛ با این حال، چنین اتفاقی میتواند خیلی سریع شرایط را وخیم کند.
اوکراین:
کلافی در هم تنیده از تضادها و تناقض ها
اوکراین به دلیل تناقضها و تضادهای گسترده از جمله تقابل سیاسی روسیه و ایالات متحده، بن بست اقتصادی اتحادیه اروپا و اتحادیه اقتصادی اورآسیا، مسائل حل نشده دوران اتحاد جماهیر شوروی و حتی ساختارهای ایدئولوژیک قدیمی، به احتمال زیاد همچنان موضوع اصلی درگیری در فضای بعد از شوروی باقی خواهد ماند.
چالشهای امنیتی برای روسیه در رابطه با اوکراین با نیاز به کسب اطمینان از متوقف شدن درگیری در شرق این کشور، تامین امنیت کریمه، تسهیل ناوبری مطمئن در دریای سیاه و دریای آزوف، حفظ کنترل بر تنگه کرچ و ممانعت از استقرار نیروهای ناتو در اوکراین تعریف میشود. در بهترین حالت، میتوان پیش بینی کرد که مشکل به زودی حل نمیشود و روسیه مجبور خواهد بود توجه و منابع خود را به آن معطوف کند. در بدترین حالت، شرایط بدتر میشود.
گرجستان در حاشیه
آبخاز و اوسِتیای جنوبی که بخشی از آن در قلمرو ترانس قفقاز قرار دارد، از نظر شرایط بین ترانس نیستریا و دنباس قرار دارد. از یک سو، احتمال درگیری مستقیم نظامی بر سر این سرزمینها به لطف حضور نیروهای روسی بسیار ناچیز است. از طرف دیگر، وضعیت این منطقه میتواند مشکل ساز باشد. با توجه به تاثیرگذاری شرایط این منطقه در مواجهه سیاسی روسیه و گرجستان در تابستان سال 2019، باید گفت که ماجرای جنگ آگوست 2008 و انتشار اطلاعات درباره اشغال 20درصد از قلمرو گرجستان توسط روسیه هنوز تازه است. این احتمال وجود دارد که در دهه آتی، با توجه به تشدید مشکلات داخلی در گرجستان و در صورت مطلوب بودن شرایط بینالمللی، مقامات و رسانههای گرجستان بار دیگر از روایت «تجاوز روسیه» بهره ببرند. ایالات متحده امریکا همچنان گرجستان را بخشی از محیط دفاعی مفهومی میانگارد و به رزمایشهای مشترک نظامی مرتب در آنجا ادامه خواهد داد. اما در واقعیت، گرجستان که از نزدیکترین کشور عضو ناتو با دریای سیاه جدا شده، همچنان در حاشیه توجه باقی خواهد ماند. گرجستان اگرچه بهطور رسمی در رزمایش نزدیک به 4هزار نیروی ناتوی مستقر در لهستان و کشورهای بالتیک شرکت کرد، اما تنها در حمل و نقل هوایی یک نیروی چندملیتی کوچک حضور داشت.
ارمنستان و آذربایجان: یک بشکه باروت
یکی دیگر از مسائل مهم در ترنس قفقاز، درگیری ناگورنو- قرهباغ است. بر خلاف بسیاری از دیگر اختلافات ارضی که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی فروکش کردند، این یکی هنوز ادامه دارد و نیروهای ویژه مرزی در مرز بین جمهوری به رسمیت شناخته نشده ناگورنو- قرهباغ و جمهوری آذربایجان چندین مرتبه درگیر شدهاند. درگیریهای شدید آوریل 2016، معروف به جنگ چهار روزه، خساراتهای سنگینی
در پی داشت (برخی شمار کشتهشدگان را بیش از 100 نفر تخمین زدند) و نهایتا شکل مرز را به نفع جمهوری آذربایجان تغییر داد.
طرفین این درگیری بهطور فعالانه به نظامیسازی ادامه میدهند؛ اگرچه، با توجه به تفاوتهای جدی در پتانسیلهای اقتصادی، تواناییهای جمهوری آذربایجان خیلی بیشتر است: این کشور مقادیر قابل توجهی پهپاد پیشرفته، وسایل نقلیه زرهی، سامانههای چند پرتاب موشکی و حتی موشکهای تئاتر خریداری کرده است. جمهوری آذربایجان بهطور عمده سلاح و تجهیزات نظامی خود را از اسراییل، ترکیه، بلاروس و روسیه خریداری میکند. ارمنستان اغلب روسیه و بلاروس را به دلیل همکاری نظامی فعال با جمهوری آذربایجان مورد انتقاد قرار میدهد و آن را چیزی جز خیانت از سوی اعضای سازمان پیمان امنیت جمعی نمیداند. با این وجود، شکی نیست که جمهوری آذربایجان میتواند راههای دیگری برای دستیابی به این قبیل تسلیحات بیابد و روابط دوستانه آن با روسیه از جمله عوامل اصلی مهار درگیری بوده است.
همین مساله درباره پایگاه نظامی روسیه در ارمنستان و تحویل سلاحهای ساخت روسیه به این کشور با قیمتهای داخلی روسیه و با استفاده از وامهای ترجیحی صدق میکند. ارمنستان سامانههای موشکی اسکندر روسی را دریافت کرده و به زودی اسکادران کوچکی از جنگندههای «سوخو-30اسام» تحویل خواهد گرفت که با توجه به صحنه محلی عملیات، نمیتوان آن را غیر از خرید موقعیت، توصیف کرد.
دستورکار سیاسی داخلی ارمنستان و جمهوری آذربایجان، موضعگیری غیرمنعطف آنها، درگیریهای منظم و نظامیسازی طرفین درگیری، هر امیدی به توافق در کوتاهمدت را از بین میبرد. سناریوی خوشبینانه این است که تلاش روسیه برای حفظ تعادل و روابط خوبش با هر دو طرف و از درگیری جدی در دهه آینده جلوگیری کند.
آسیای میانه: منطقه ایکس
آسیای میانه به اندازه اوکراین و کشورهای حوزه بالتیک توجه رسانهها را به خود جلب نمیکند و این یک اشتباه اساسی است. «محل آسیبپذیری» روسیه میتواند در دهه پیش رو به یکی از منابع اخبار بد تبدیل شود.
آینده افغانستان بزرگترین چالش برای منطقه است. نیروهای امریکایی دیر یا زود، چه به فرمان رییسجمهوری دونالد ترامپ یا جانشین او، این کشور را ترک خواهند کرد. ایالات متحده امریکا از این جنگ که به ناچار با ماندن طالبان و عزیمت امریکا به پایان میرسد، خسته شده است. این درگیری تنها به دلیل چانهزنی بر سر شرایط خروج امریکاییها ادامه یافته و واشنگتن فقط سعی دارد وجهه خود را حفظ کند. اما عواقب این روند لزوما فاجعه آمیز نخواهد بود: طالبان میتواند بهطور موفقیت آمیز در دولت کنونی افغانستان ادغام شود و همانطور که امریکاییها میخواهند، به جنگ علیه گروههای وفادار به داعش بپیوندند. اما بیشتر احتمال میرود جنگ داخلی بین گروههای مختلف ادامه بیابد.
این شرایط کشورهای پسا شوروی را بیشتر تحت فشار میگذارد. طالبان شاید در مرزهای افغانستان مانده باشد، اما نمیتوان درباره سایر گروههای افراطی که در میانه هرج و مرج در کشور شکل میگیرند یا به دنبال صحنههای جدید عملیاتی هستند، همین را گفت. کشورهای آسیای میانه که همواره در ثبات نیستند، میتوانند به اهداف جدید این گروهها تبدیل شوند.
این بیثباتی که از مشکلات داخلی اقتصادی و مذهبی، انتقال دشوار قدرت و تغییر نسل در نخبگان محلی ریشه دارد، به خودی خود میتواند خطر جنگهای داخلی و حتی خارجی را تشدید کند. به همین دلیل، آسیای میانه که شیوع خشونت در آن به مرور زمان اجتناب ناپذیر میشود، خیلی زود به منطقه اصلی فعالیت سازمان پیمان امنیت جمعی یا شاید حتی میدان جنگ آن تبدیل خواهد شد.