دموکراتها میخواهند از شر ترامپ رهایی یابند

Serge HALIMI| دبیر هیات تحریریه لوموند دیپلوما تیک|
مترجم: مرمر کبیر|
از ماه ژانویه گذشته جلسات مجلس سنای ایالات متحده امریکا برای برکناری آقای دونالد ترامپ برگزار شد. در حالی که از ٣ فوریه رایگیری اولیه در حزب دموکرات برای تعیین حریف وی در انتخابات ریاستجمهوری در ماه نوامبر نیز آغاز گشته است.در این رویدادها، اعمال، نظرات و شخصیت ترامپ البته همواره حضور پر رنگ دارد. هرچند برخی از دموکراتها تنها براندازی وی را هدف خود قرار دادهاند، برخی دیگر برنامههای درازمدتتری دارند.
از زمان ورود دونالد ترامپ به کاخ سفید، تصمیمگیری در مورد سیاست امریکا به صورت فردی، به اوج خود رسیده است. اطلاعیههای رسمی، توئیتها، اکاذیب وخودمحوریها کشور را عاصی و فرسوده ساخته است. اما رسانهها از وجود چنین پدیده نمایشی بیهمتایی به وجد آمدهاند و چنین است که وی شمع مجلس رسانهای گشته وهمه فقط درباره او صحبت میکنند. جمهوریخواهان نیز از وجود چنین قهرمانی با اقتدار غیرقابل انکار در اردوگاه شان به خود میبالند. دموکراتها در حال بحث و جدل برای یافتن مفری میباشند تا بتوانند هر چه سریعتر از شرچنین رییسجمهور تهدیدآمیزی رهایی یابند. اما از آنجا که عزل وی بسیار بعید به نظر میرسد، آنها امیدوارند که در انتخابات مقدماتی رقیبی در خور مقابله با وی بیابند که درماه نوامبر آینده بتواند ترامپ را به زمین بزند.
نویسنده چپ، نوئمی کلاین میگوید: «اما اگر ما فقط به این اکتفا کنیم که از شر او خلاص شویم تازه به همان وضعیت قبلی باز خواهیم گشت، یعنی شرایطی آنقدر بد که باعث شد وی به پیروزی برسد.» به نظر وی باید علت را درمان کنیم نه اینکه به مبارزه با علائم بیماری اکتفا نماییم. اندرو یانگ، یکی از دوازده کاندیدای دموکرات در انتخابات مقدماتی نیز معتقد است: «رسانهها با سکوت در مورد دلایل واقعی انتخاب شدن ترامپ به عنوان رییسجمهور امریکا به ما کمک نمیکنند. هرکدام از کانالهای خبری را که نگاه کنید، تصور میکنید که دلیل انتخاب وی ملغمهای است از توطئه روسیه، نژادپرستی، فیسبوک، هیلاری کلینتون و ایمیلهای خود وی. اما امریکاییها میدانند که این درست نیست. ما چهار میلیون شغل صنعتی، عمدتا در ایالات اوهایو، میشیگان، پنسیلوانیا، ویسکانسین و میسوری از دست دادهایم [باکمال تعجب باید اذعان داشت که اینها ایالاتی میباشند که در آنها در سال ٢٠١٦ رییسجمهور فعلی با اختلاف اندک پیروز شد]. هرچه بیشتر اصرار کنیم که گویی آقای ترامپ علت همه مشکلات ما است، امریکاییها بیشتر به توانایی ما در درک و حل مشکلات روزمره خود شک میکنند. »
از نظر جناح میانهروی حزب دموکرات، که عمدتاً توسط جوزف بایدن نمایندگی میشود، جانشین کردن رییسجمهور فعلی بدون تحلیل در مورد شرایطی که وی را به پیروزی رساند دستکم یک حسن دارد: افرادی را که هنگام دردست داشتن زمام امور برای مقابله اساسی با وی کاری نکردند از مظان اتهام میرهاند یعنی هیلاری کلینتون، باراک اوباما و... و خود بایدن، معاون سابق اوباما به مدت هشت سال.
اما این برخورد میتواند خطر تولید ترامپی جدید را به همراه آورد، که بهطور بالقوه از خود ترامپ هم خطرناکتر خواهد بود شاید کمی زیرکتر و کمتر خودشیفته باشد و از روابط بینالمللی هم چیزی سرش شود و به تبع قادر به یافتن متحدینی در داخل و خارج گشته و با سیاستی تقریبا یکسان بتواند به رفتارهای مخرب ساختاری ادامه دهد.
به خاطر آوریم که درماه نوامبر ٢٠٠٨، اکثریت امریکاییها شاد و سربلند بودند. آنها تازه سناتور جوان آفریقایی-امریکاییای را به کاخ سفید آورده بودند که نوید «امید» و وعده «تغییر» میداد. انتخاب او ضربه محکمی به حزب جمهوریخواه که بسیاری نماد ارتجاع، در خدمت ثروتمندان و نظامی گرا یان میدانستند وارد کرد و دریای محبت فقیرترین اقشار جامعه وی را بر سر کار آورد. متاسفانه امیدها سرخورد؛ اصلاحات ناچیز بود و میدانیم که عاقبت چه کسی جانشین اوباما گشت.
ترامپ که میخواست خود را از رییس جمهور پیشین که ازاو متنفر است متمایز سازد هرچه دل تنگش میخواست انجام داد که نیازی به ارایه سند و جزییات در مورد اعمالش نیست: ابتذال، بیحرمتی، اظهارات نژادپرستانه و جنسی، تجلیل از خشونت و دروغ گویی در بسیاری از موارد. همزمان البته، رفتارهای نگرانکننده در اردوگاه دموکراتها نیز گسترش یافته است که قصه آن سر دراز دارد: زیر سوال بردن آرا مردم هنگامی که نتیجه مطلوب حاصل نمیشود، نگاه مثبت و بدون کوچکترین انتقاد به تاریخ ایالات متحده تا آن روز لعنتی که انتخاب آقای ترامپ همهچیز را خراب کرد، تجلیل از اتحادهای نظامی غرب که ناگهان «مترقی» شدند تنها به دلیل اینکه رییسجمهور فعلی میگوید «اول امریکا» (America first)؛ قهرمانسازی از سازمانهای اطلاعاتی امریکا که اطلاعات (و مکالمات تلفنی) را به مطبوعات درز میدهند و باعث نا خشنودی کاخ سفید میگردند. سرانجام، تجلیل از هیولاهای مقتدر رسانهای خصوصی تنها به این دلیل که آقای ترامپ ادعا میکند که فعالیت آنها به تولید اخبار جعلی خلاصه میشود.
«قاتل زیاد است»
در نوامبر سال ٢٠١٦، 22 درصد از افراد سفید پوست بدون دیپلم که در انتخابات ریاستجمهوری ٢٠٠٨ و ٢٠١٢ به آقای اوباما رای داده بودند، در اردوگاه جمهوریخواهان قرار گرفتند. از آنجا که هواداران خانم کلینتون به سختی میتوانستند این رایدهندگان را به نژادپرستی متهم کنند چرا که آنان دو بار به یک کاندیدای آفریقایی-امریکایی رای داده بودند، آنها را به زن ستیزی متهم کردند و به این نتیجه رسیدند که پایین بودن سطح سواد آنها باعث شد راحتتر
در معرض اخبار دروغین که منشا روس دارد قرار گیرند. اما این نظرکه سیاستهای مخرب مبتنی بر تجارت آزاد خود آقایان دموکرات و محبوس شدن شان درحباب محافل شهرنشینهای فارغالتحصیل که بقیه را تحقیر میکنند، میتواند حداقل به همان اندازه نقش مهمی در این واژگونی داشته باشد، لحظهای هم از مغزشان خطور نکرد.
این کوتهبینی اجتماعی تنها در زمینه انتخابات مشهود نیست. نخستین قسمتهای سریال Roseanne که شخصیتهای اصلی آن کارگران، کارمندان و اهالی روستا بودند ونه طراحان گرافیک، روزنامهنگاران یا استادان قلم و برگزارکنندگان رخدادهای هنری، با موفقیت چشمگیر مواجه شد، مدیر کانال تلویزیونی امریکایی (ABC) اعتراف کرد: «ما تا بهحال بیشتر نگران رعایت تنوع از نظر رنگ، مذهب و جنسیت بودهایم. اما به اندازه کافی به تنوع از لحاظ موقعیت اقتصادی فکر نکرده بودیم. موفقیت این سریال به ما یادآوری میکند که بسیاری از اقشار اجتماعی هرگز افراد امثال خودرا در تلویزیون نمیبینند.» تولیدکنندگان و نویسندگان سریالهای تلویزیونی تنها منتظربودند که آقای ترامپ سوار بر موج نارضایتی مردمی در برابر «نخبگان» روشنفکر پیروز شود تا قدری خلاقیت خود را بهکار گیرند . اما این نوع به اصطلاح روشن بینیها نیز تاریخ انقضا دارد. طبقه متوسط تحصیل کرده و شهرنشین که به ویژه در نیویورک و کالیفرنیا به دموکراتها رای میدهند، با تکیه بر حمایت فزاینده سفیدپوستان فقیر وفاقد تحصیلات عالی از ترامپ، تصمیم خود مبنی براینکه کاملا از آنها چشمپوشی کنند را به راحتی توجیه میکنند. البته فردی هم که قرار بود حامی گروههای اجتماعی
فرو دست باشد به آنها چندان اهمیت نداد. دست کم در این مورد، ترامپ از رفتار سلف خود تقلید میکند: آقای اوباما که خود را با پرولتاریای آفریقایی-امریکایی همبسته اعلام کرده بود تنها نمادها و قول و قرارهای نااستوار برایشان به ارمغان آورد و هرگز با نظم اقتصادیای که آنها را خرد میکند درگیر نشد.
میلیونها امریکایی برای راحت شدن از «شر ترامپ» حاضر به پذیرفتن هرکسی - و با هر چیزی - هستند. به محض آنکه آقای ترامپ از کسی دفاع کند، آنها او را به عنوان مجرم محکوم میکنند و هر آنکه او نفی کند، طرفدارش هستند. اتفاقی که روز٥ فوریه ٢٠١٧، فقط دو هفته پس از ورود وی به کاخ سفید در استودیو فاکسنیوز رخ داد شاهد این مدعاست، رییسجمهور جدید توسط مجری فوق محافظهکار بیل اوریلی، که او را متهم به عدم محکوم کردن ولادیمیر پوتین «قاتل» میکرد، مورد انتقاد جدی قرار گرفت. آقای ترامپ هم از رو نرفت و پاسخ داد: «قاتل زیاد است. ما خودمان اینجا هم فراوان داریم. نظر شما چیست؟ اینکه کشور ما مملو از بیگناه است؟»
بلافاصله، سناتور دموکرات، امی کلوبوچار، نامزد فعلی انتخابات مقدماتی حزب خود، ابراز ناراحتی کرد که رییسجمهور ایالات متحده جرات کرده است روسیه شیطانی را با کشور نماد فضیلت خود مقایسه کند. نیویورکتایمز نیز که به همراه شبکه CNN و MSNBC، به عنوان بلند گویان رسمی و متعهد فراکسیون میانه روی حزب دموکرات عمل میکنند، در سرمقالهای میهن پرستی سینهچاک خود را چنین بیان کرد: «تاکید بر برتری اخلاقی و سیاسی ایالات متحده نسبت به روسیه تاکنون برای روسای جمهوری امریکا امر دشواری نبوده است. اما به نظر میرسید آقای ترامپ به جای اینکه موقعیت استثنایی امریکا را خاطرنشان سازد، از وحشیگری آقای پوتین قدردانی میکند و پیشنهاد دارد که امریکا به همان شیوه رفتار نماید.»این قیاس جسورانه ترامپ چنان خانم نانسی پلوسی، رییس فعلی دموکرات مجلس نمایندگان را شوکه کرد که بلافاصله از دفتر تحقیقات فدرال (اف بیآی) خواست تا امور مالی رییسجمهور جدید را بررسی کند و اطمینان حاصل نماید که دولت روسیه او را تحت قشار مالی نگذاشته است. این زن با اینکه بسیار باهوش است دایما
طوطی وارتکرار میکند: «با ترامپ، همه جادهها به سمت پوتین منتهی میشود.»
حتی اگر بهار سال گذشته پس از گزارش دادستان رابرت مولر، ازماجرای «روسیگیت» دیگر چیزی باقی نمانده باشد ـ منظور شکار (ناموفق) عامل دشمن که گویا در دفتر بیضی شکل ریاستجمهوری رخنه کرده بود - این داستان در دو سال اول ریاستجمهوری ترامپ، دموکراتها - و رسانهها – را به خود مشغول کرد و توانست چنان جو سوء ظن و پارانوییدی به وجود آورد که بالارفتن بودجه ارتش امریکا (٧٣٨ میلیارد دلار) به لطف حمایت اکثریت قریب به اتفاق نمایندگان پارلمان از هر دو حزب (به غیر از سناتور برنی سندرز) را تحتالشعاع قرار داد. نظریه «دموکراسی امریکایی که توسط ولادیمیر پوتین مورد حمله قرار گرفته است» - امری که اغلب با حمله به پرل هاربر توسط امپراتوری ژاپن در سال ١٩٤١ مقایسه میشود - برای اکثر مخالفان ترامپ به گفتمان رسمی تبدیل شده است. اما رسوایی دموکراسی امریکا از توطئه چند حساب جعلی فیس بوک با تاثیر ناچیز گذشته است: رییسجمهور فعلی در سال ٢٠١٦ با سه میلیون رای کمتر از رقیب خود پیروز شد و یکی از او رقبای رسمی کنونی وی میلیاردر دیگری است در نیویورک که ثروتش از وی نیز بیشتر است: آقای مایکل بلومبرگ.
جناح معتدل حزب دموکرات و رلههای رسانهای آن، در جنگ صلیبی ضد روسی خود نظامیترین و امنیتیترین عناصر جامعه امریکا را با خود همراه کردهاند. گلن گرین والد روزنامهنگار- به همراه ادوارد اسنودن، چلسی مانینگ و جولیان آسانژ - بهطور منظم در گزارشهایشان درک بهتری از وسعت جاسوسی امریکا ارایه میدهند «تماشای MSNBC یا CNN بدون اینکه توسط ژنرالها یا ماموران سیا یا افبیای که اکنون به عنوان مفسرو یا حتی خبرنگار در این رسانهها کار میکنند تقریباً غیرممکن است.. دموکراتهای معتدل دیگر هیچ ابایی از تمجید از سرویسهای اطلاعاتی که مسوولیتشان در ترور مخالفان سیاسی و سازماندهی کودتا در خارج از کشور بر کسی پوشیده نیست، ندارند. آنها این دستگاههای امنیتی را جزایر «مقاومت» در برابر رییسجمهور خودکامه معرفی میکنند. آیا یکی از تحلیلگران سیا نبود که درماه اوت گذشته، مکالمه تلفنی ترامپ با رییس دولتی خارجی، یعنی اوکراین را به بیرون درز داد ؟ آقای ترامپ به همین دلیل تلاش برای بیثباتی سیاسی خویش توسط کارگزارانی از «اعماق نظام » را مطرح میکند. حال آیا ما باید خوشحال شویم زیرا که اینبار او قربانی این تمهیدات است، یا نگران از اینکه هر رییسجمهور دیگری میتواند دچار همین وضع گردد ؟
البته رهبران حزب دموکرات نیز که چندان از تشویق هواداران خویش به عشق به سرویسهای اطلاعاتی مفتخر نیستند به دامن زدن به تقابل بین روسای جمهور سابق جمهوریخواه و جانشین نا متعارفشان میپردازند. آقای بایدن برای تجلیل از تعهد نسبت به جانبازان امریکایی، حداقل کسانی که به نظر میرسد از جنگهای عراق و افغانستان جان بدر بردهاند، مدالهایی به زوج بوش اهدا کرد. میشل اوباما اعلام کرده است که جورج دبلیو بوش را به عنوان « مردی فوقالعاده» دوست دارد («امروز»، NBC، ١١ اکتبر ٢٠١٨). اصطلاح «تطهیر از طریق ترامپ» «Trumpwashing» نیز از همین مواضع نشأت گرفته که به تحسین از نفرتانگیزترین عناصر راست امریکایی توسط نیروهای چپ اطلاق میشود؛ افرادی که تنها یک بار از آقای ترامپ انتقاد کردهاند یا اینکه آقای ترامپ در توییتی به آنها طعنه زده. حتی خاطره رونالد ریگان از این تمهیدات دموکراتیک برای زیباسازی گذشته سود برده. هر چند سیاست خارجی امریکا در سه سال گذشته نسبت به دهههای قبل به واقع کمتر کشنده بوده است.
دو گزینه مخالف
هرچند اتخاذ یک استراتژی بینالمللی مبتنی بر تشنجزدایی قاعدتا باید در کشوری که، از ١١ سپتامبر سال ٢٠٠١، در راه «مبارزه برای دموکراسی» مداخله نظامی ٢٤٠ هزار سرباز در ١٧٢ کشور و سرزمین را با بودجه نظامی سالانه بالغ بر بیش از ٧٠٠ میلیارد دلار توجیه کرده است، مورد پشتیبانی قرار گیرد. این واقعیت که ترور ژنرال ایرانی قاسم سلیمانی، آنهم نه حین نبرد، در افکار عمومی امریکا به نفع رییسجمهور ترامپ تمام نشد، تاییدکننده عدم تمایل مردم امریکا به «جنگهای بیپایان» است. اکثر اوقات، نامزدهای دموکرات خود را به عنوان ناجی یک نظم جهانی، تجاری و استراتژیک معرفی میکنند، که مدت سه سال است بر هم ریخته. آقای بایدن، به ویژه، با سیاستهای حمایت گرایانه مبارزه میکند، خواستار حضور نیروهای امریکایی در عراق است وناتو را میستاید. وی در مقالهای دلهره انگیز، از نوعی که در اوج جنگ سرد میخواندیم خواستار سیاست تقابل رودررو با روسیه شد تا «از دموکراسی در برابر دشمنان خود دفاع کند.»
چرا بیشتر پیش نرویم؟ یکی از روزنامهنگاران قهار نیویورکتایمز، نزدیک به جناح راست اسراییل و حامی مشتاق همه مداخلات نظامی ایالات متحده - از جمله حملاتی که در نهایت از آنها صرف نظر کردند - پیشنهاد داد که دموکراتها شکستهای کاخ سفید و کاستیهای آن را جبران کنند و در عمل به حزب امپراتوری تبدیل گردند. او با دامن زدن به تضادها اعلام میکند که سیاست «عقبنشینی» و«ساده لوحانه» آقای ترامپ، به ویژه در خاور دور، این امکان را برای مخالفان سیاسی وی فراهم ساخته که تحت لوای «Pax americana» علیه سوریه، روسیه و کره شمالی یکه تازی کنند.
اما فراکسیون مترقی حزب دموکرات قصد ندارد این نقش را ایفا کند. الیزابت وارن، مانند آقای سندرز، پیشنهاد میکنند که تمام نیروهای امریکایی از خاورمیانه و افغانستان خارج شوند. سناتور سندرز به مخالفت منظم با آقای ترامپ نمیپردازد و سال گذشته از ملاقات وی با کیم جونگ اون رییسجمهور کره شمالی استقبال کرد: «اگر ترامپ بتواند این کشور را با موفقیت از شر سلاحهای هستهای خود خلاص سازد کار مثبتی کرده و من برای او آرزوی موفقیت میکنم. » (سیانان، ٢٥ فوریه ٢٠١٩). چند ماه بعد، سندرز، با آگاهی از این امر که مخالفت سیستماتیک دموکراتها با رییسجمهور به دوستان آقای بایدن اجازه میدهد تا از تحولات ساختاری که جامعه امریکایی خواستار آن است طفره روند، افزود: «اگر تمام وقت خود را صرف حمله به ترامپ کنیم. دموکراتها حتما خواهند باخت. » در واقع سوالی که امروز برای دموکراتها مطرح است این است که چه میخواهند به دست آورند؟ کاندیداهای میانهگرا تعدیل پیشنهادات خود را با عدم تمایل به ترساندن رایدهندگانی توجیه میکنند که مایل به کنار گذاشتن رفتار خودکامه ترامپند، اما موافق تغییر بنیادین نیستند: به نظر آنها نباید اوضاع را کاملا بههم ریخت نتایج اقتصادی و اوضاع بورس قابل قبولند. در حالی که برعکس سندرز و به میزان کمتری، وارن معتقدند که نفرت موجود علیه رییسجمهور فعلی تنها باید در راستای این مورد استفاده قرار گیرد که در صورت پیروزی در انتخابات مقدماتی دموکراتها به آنها اجازه دهد پیشنهادهای رادیکالی را به اقشار اجتماعی ارایه دهند که در شرایط عادی آمادگی پذیرفتن آنها را ندارند. آنها همچنین امیدوارند با تکیه به این حربه برای افرادی که مدتهاست پای صندوقهای رایگیری نمیروند و دیگر به سیاست اعتقادی ندارند چشمانداز تغییر واقعی (پزشکی اجتماعی، دو برابر شدن حداقل دستمزد، انقلاب زیست محیطی) ارایه شود و نه تنها بازگشت به امریکای سه سال پیش. انتخاب بین این دو گزینه در میان دموکراتها حداقل به اندازه خود انتخابات سه نوامبر مهم است.
