پوپولیسم چگونه به اقتصاد آسیب میزند
آیسان تنها|
آیا طرفداران پوپولیسم در جهان افزایش یافته و پوپولیستهای جهان در جهت تصاحب قدرت پیش میروند؟ این روند چه نتیجهای به دنبال خواهد داشت؟ در این زمینه کالتاسر استادیار علوم سیاسی دانشگاه دیگو پورتالس شیلی میگوید، خطر به قدرت رسیدن پوپولیسم آنگونه که جراید به آن میپردازند جدی نیست چرا که پوپولیستها در نهایت حدود 15 تا 20 درصد آرای مثلا اروپا را دارند. به گفته این استاد دانشگاه اما موضوع نگرانکننده این است که احزاب اصلی جریان سیاسی، سیاستهای اقتصادی خود را تغییر دادهاند و این اقدام عمدتا به دلیل فشارهایی است که از سمت احزاب (چپ) پوپولیست احساس میکنند.
به گزارش «تعادل»، بحث درباره پوپولیسم بیشتر در تحلیل رفتارهای مربوط به سیاسیون به ویژه در جریان انتخابات مطرح میشود. اما به هر حال سیاستهای اقتصادی پوپولیستی، برای جامعه هم تبعاتی هم دارد. این موضوع در میزگرد سالانه IMF که انجمن اقتصادی امریکا آن را برگزار میکند به بحث گذاشته شد. در این میزگرد کالتاسر استادیار علوم سیاسی در دانشگاه دیگو پورتالس در شیلی، و نویسنده مشترک پوپولیسم: نقطه نظراتی را درباره وضعیت پوپولیسم در جهان مطرح میکند که در ادامه مشروح آن را میخوانید:
پوپولیسم با تمام تعاریف متعددی که از آن میشود چه مفهومی دارد؟ کالتاسر به این سوال اینگونه پاسخ میدهد که استفاده از عبارت «پوپولیسم»، هر روز در هر متداولتر شدن است. به این معنا که بسیاری از دانشگاههیان و روزنامهنگاران نیز در تحلیل گفتار و رفتار سیاسیون از این مفهوم استفاده میکنند. اکنون تعبیر من این است که نوعی سوءاستفاده از آنچه درباره «پوپولیسم» وجود دارد، در حال شکلگیری است. من در اروپا و امریکای لاتین و تا حدودی نیز در امریکا تحقیقاتی در مورد پوپولیسم انجام دادهام. در علوم سیاسی تعاریف و مفاهیم در بستر جغرافیا اهمیت ویژهای دارد.
به عنوان مثال، بسیاری از افرادی که شروع به مطالعه ترامپ میکنند، از تعبیر «ترامپیسم» استفاده میکنند. ولی این عبارت ممکن است کاربرد مناسبی در مطالعات علوم سیاسی در کشورهای دیگر مانند فرانسه یا آرژانتین نداشته باشد.
پوپولیسم کجا به کار میرود؟
این استاد دانشگاه این پرسش را مطرح میکند که «کاربرد پوپولیسم معمولا برای چیست؟» و به این سوال چنین پاسح میدهد: بسیاری از اندیشمندان علوم سیاسی از پوپولیسم زمانی استفاده میکنند که بخواهند عقاید الیت یا نخبگان و عموم مردم را از یکدیگر جدا کنند. به عبارتی تمایزی اخلاقی بین مردم و نخبگان قائل هستند. در عین حال هم پذیرفتهاند که حاکمیت سیاسی از مردم برخاسته و در نتیجه این عموم مردم هستند که سیاسیون را تعیین میکنند.
برخی محققان به این گرایش دارند که اقتصاد را عامل رشد پوپولیسم بدانند. به این معنی که اوضاع نابهسامان اقتصادی در دنیا، زمینههای رشد پوپولیسم را فراهم کرده است. اما با این حال به نظر کالتاسر ماجرا باید پیچیدهتر از این حرفها باشد. او توضیح میدهد که درست است که بین رشد پوپولیسم در بعضی کشورهای اروپایی مثل ایتالیا و در عین حال اوضاع نابهسامان اقتصادی مانند رکود عمیق میتوانند رابطهای تشخیص داد. ولی مثلا چنین رابطهای در کشور پرتغال دیده نمیشود. به این معنی که گرچه این کشور رکودی عمیق را از سر گذرانده است ولی زمینههای رشد پوپولیسم در این کشور دیده نمیشود.
استادیار دانشگاه دیگو پارتولس استدلال دیگری را هم در بحث شیوع پوپولیسم مطرح میکند و آن «بازندگان مدرنیزاسیون» است. او توضیح میدهد: بسیاری از محققان، به ویژه برخی اقتصاددانان، تمایل دارند که استدلال کنند که ظهور پوپولیسم مربوط به «بازندگان مدرنیزاسیون» است. به این ترتیب که با توجه به روند تحولات اقتصادی با گذشت زمان و روند جهانی شدن بخشهای خاصی از جمعیت هستند که در این روند بازنده شدهاند یا به عبارتی در موقعیت جدید فرصتهای جدیدی پیدا نکرده و جهانی شدن به آنها لطمه وارد کرده است. این افراد همان کسانی هستند که به بازیگران پوپولیست عرصه سیاسیت رای میدهند.
کالتاسر ادامه میدهد: در این زمینه هم دادههای تجربی نشان میدهد که وجود چنین همبستگی به کشورهایی که قرار است آنالیز شوند بستگی دارد (یعنی این همبستگی در همه کشورها وجود ندارد)، بنابراین شرایط کمی پیچیدهتر است.
چگونه راست افراطی سر از سوییس
در میآورد؟
این استاد دانشگاه تلاش میکند توضیح دهد لزوما اقتصاد و معاش مردم دلیل تمایل آنها به پوپولیسم نیست. او با آوردن مثالی از سوییس توضیح میدهد: نکتهای جالب درباره موفقیتهای احزاب «راست افراطی پوپولیستی» در سوییس وجود دارد. این احزاب ترکیبی از پوپولیسم و طبیعت گرایی را تشکیل میدهد. از جمله کشورهایی که این حزب بیشترین آرا را در آنها کسب میکند «سوییس» است.
اما مردم سوییس در چه وضعیت اقتصادی زندگی میکنند؟ سوییس کشوری کاملاً در حال پیشرفت است. بیکاری در این کشور بسیار پایین است. نابرابری وضعیت مناسبی دارد. رشد اقتصادی در این کشور بسیار زیاد است. پس چرا در سوییس یک حزب راست افراطی پوپولیستی مشاهده میشود که تقریباً 30 تا 35 درصد آرا را به دست میآورد؟
این نشان میدهد که «توضیحات اقتصادی» میتواند به ما در درک برخی موارد کمک کند، اما این تنها بخش کوچکی از داستان است و نمیتوان با قطعیت از وابستگی اقتصاد و رشد پوپولیسم سخن گفت.
بازندگان مدرنیزاسیون چه احساسی میکنند؟
وی معتقد است «بازندگان روند مدرنیزاسیون»، لزوما به دلیل تجربههای شکست اقتصادی، به پوپولیسم گرایش پیدا نمیکنند و سخنانش را چنین تکمیل میکند: ممکن است فکر کنید کسانی که به دلیل روند جهانی شدن از نظر اقتصادی ضرر کردهاند، همان کسانی هستند که به احزاب راست افراطی پوپولیستی رأی میدهند ولی لزوماً اینگونه نیست. به عبارتی ممکن است افراد از نظر اقتصادی در وضعیت بسیار خوبی قرار داشته باشند مثلا به طبقه متوسط تعلق داشته باشند اما احساس ذهنی آنها این باشد که ضرر کردهاند. یا مثلا اگرچه از نظر عینی، کار نسبتاً خوبی دارند، حقوق نسبتا قابل توجهی هم دریافت کنند، اما این احساس را داشته باشند که این سیستم ناعادلانه است. بنابراین، واقعا بازنده شدن در مدرنیزاسیون یک مقوله عینی نیست. بیشتر این احساس است که سیستم به خوبی با افراد رفتار نمیکند. برگردیم به پرونده سوییس. چگونه میتوانیم درک کنیم که 35 درصد از مردم سوییس به آن حزبی که پیامهای پوپولیستی میدهد، رأی میدهند؟ بخش اعظم آن مربوط به این واقعیت است که رأیدهندگان این احساس را دارند که نابرابری بسیار زیاد است و دادهها نشان میدهد که محرومیت نسبی و نه محرومیت مطلق، محرک اصلی این رایدهندهها است.
فقرا بازی نیستند!
حال سوال این است که کسانی که واقعا رنج میکشند، چه میکنند؟ آیا آنها هم به پوپولیسم میگروند؟ این استاد دانشگاه میگوید کسانی که واقعا رنج میکشند یا واقعاً در فقر هستند، به هیچوجه رای نمیدهند، بنابراین آنها خارج از بازار سیاسی هستند. اما کسانی که احساس محرومیت نسبی میکنند یا این احساس را دارند که سیستم با آنها به روش صحیح رفتار نمیکند، بیشتر به پوپولیسم گرایش پیدا میکنند.
او همچنین به زبان بازیگران پوپولیست اشاره میکند و میگوید که احزاب پوپولیست معمولا دست بر مواردی میگذارند که جریانهای اصلی از آنها غافل ماندهاند. مثل مهاجران. گرچه معمولا نخبگان با مهاجران خوب بودهاند ولی لزوما همه مردم یک کشور نسبت به ورود مهاجران به کشورشان احساس خوبی ندارند. در این شرایط مثلا حمله به آزادی برای ورود مهاجر به کشور میتواند موضوعی باشد که پوپولیستها با تکیه بر آن رای میآورند.
شکاف «پاسخگویی و مسوولیت»
بستر رشد پوپولیسم
کالتاسر در سخنانش به «تضاد فزاینده بین پاسخگویی و مسوولیت» اشاره میکند و میگوید تضاد بین پاسخگویی و مسوولیت یکی از مفرهای رشد پوپولیسم در اقتصاد آزاد است. آنچه به دنبال اصلاحات اقتصادی لیبرال اتفاق افتاده این است که امروزه بازارهای بینالمللی بسیار قدرتمند هستند. بنابراین سیاستمداران کشورهای لیبرال باید نسبت به آن بازارهای بینالمللی و در عین حال در برابر برخی نهادهای بینالمللی مسوول باشند. اما در عین حال باید در حوزه انتخابیه خود نیز پاسخگو باشند. یعنی باید به مردم کشور خود هم پاسخ دهند. به این ترتیب برای سیاستمداران بسیار دشوار است که تعادل بین پاسخگو بودن و مسوولیتپذیری را حفظ کنند.
آیا پوپولیسم در جهان رو به پیروزی میرود؟
او در ادامه به این پرسش پاسخ میدهد که آیا روند حرکت پوپولیسم در جهان خطرناک است؟ این محقق علوم سیاسی با آوردن مثالهایی، میگوید چنین نیست. به گفته وی اگر اخبار سال گذشته را با جزییات بخوانیم، متوجه میشویم که این درست نیست که پوپولیستها در سراسر جهان برنده انتخابات شده باشند. مثلاً درباره هلند فکر کنید. حزب راست افراطی پوپولیستی این کشور حدود 20 درصد آرا را در انتخابات به دست آورد. درست است که این تعداد آرا نسبتاً زیاد است اما به این معنی نیست که این حزب برنده شده است. به عنوان مثال به فرانسه نگاه کنید. مارین لوپن یک چهره پوپولیست بود، اما او برنده اصلی این انتخابات نبود. همچنین به آلمان توجه کنید. یک حزب راست افراطی پوپولیستی، با 15 درصد آرا وارد مجلس این کشور شد. بنابراین، درست است که پوپولیستها تا حدی پیروز میشوند، اما تعداد آرای آنها محدود است. بهطور معمول در اروپا، آنها بین 10 تا 20 درصد آرا را به دست میآورند. بنابراین، به این معنا، من فکر میکنم که نباید درباره موفقیت آنها در انتخابات غلو کرد. حداقل از نظر میزان آراء آنها.
این استاد دانشگاه به موضوعی دیگر هم میپردازد که مهم است و او پیروزی احزاب پوپولیست را از منظر دیگری به جز انتخابات تعبیر میکند و میگوید: گرچه آنها در انتخابات لزوما حزب برنده نیستند ولی بررسی برآیند کار آنها نشان میدهد که آنها عملا موفق هستند زیرا آنها میتوانند دستور کار سیاست را تغییر دهند.
به تعبیری دیگر پوپولیستها قادرند موضوعات خاصی را که در گذشته بیربط به سیاست بودهاند را سیاسی کنند. وقتی چنین اتفاقی میافتد این موضوعات برای احزاب اصلی جریان سیاسی هم بسیار مهم میشوند. به همین دلیل، ما شاهد تحول برخی احزاب سیاسی اصلی هستیم. این احزاب به بحث و بررسی و در نهایت تلاش برای تصویب اموری میشوند که احزاب پوپولیست در حال سیاسی کردن آن بودهاند. اینجا جایی است که کار اقتصاددانان آغاز میشود.
او در پایان سخنانش میخواهد توضیح دهد که تأثیر پوپولیسم در جهان چه میتواند باشد؟ به گفته کالتاسر تأثیر پوپولیسم از یک طرف به کارهایی است که میتوانند در صورت به قدرت رسیدن آنها انجام دهند. نگاهی به بسیاری از کشورها نشان میدهد که البته این اتفاق یک این استثناست و نه یک قاعده. مثلا در مجارستان با روی کار آمدن اوربان نمونهای داشتیم و ترامپ هم یک مورد دیگر است. بنابراین در کنار اهمیت این بحث که اگر احزاب پوپولیستی به قدرت برسند چه خواهد شد و چه پیامدهای اقتصادی خواهد داشت؟ نکته مهمتر این است که این احزاب چه تاثیری بر تصمیمات احزاب اصلی خواهند گذاشت؟
در واقع نکته اصلی که سیاستمداران باید به آن بپردازند این است که احزاب سیاسی اصلی تا چه اندازه به دلیل فشارهایی که از سوی احزاب (چپ) پوپولیستی احساس میکنند باید سیاستهای اقتصادی خود را تغییر دهند؟ این موضوعیست که به نظر میرسد گاهی اوقات اقتصاددانان و روزنامهنگاران تمایل به فراموش کردن آن دارند..