بعد از فروکش کرونا چه باید کرد؟
علی مندنیپور| حقوقدان و جامعهشناس|
بسیاری از آموزههای مربوط به بحران کرونا به ریشهیابی، پیشگیری و آسیبشناسی در چارچوب دانشِ روز نیاز دارد، آن هم با بهرهگیری تمام و کمال از یافتههای علمی. «کرونا» برای من و تو و مایی که در بحرانزاده شدیم، با بحران بزرگ شده و از سر ناچاری با بلاهایی از این قماش، روز را به شب و شب را به صبح رسانیدهایم، چندان ناآشنا نیست. پوستین عوض کرده و اِلّا چیزی است در حد و اندازه همانهایی که تاکنون در شکل و شمایل آنفلوآنزا، سیل، زلزله، رانشِ زمین، ریزش کوه، هجوم ملخها، آتش سوزی، تخریب محیط زیست، تلفات وحشتناک جادهای، سقوط هواپیما و ... درگذر از مسیر پر دستاندازِ زندگی روزانه از سر گذراندهایم، با این تفاوت که این یکی سخت خانهنشین و افسردهمان کرده و هراس عجیبی در دلهامان افکنده که تا سالها آثار زخمههای روحی- روانیاش بر پیکره جامعه مانده و عذابمان خواهد داد. از قولِ معاونِ وزیر بهداشت و درمان؛ هم او که از قضا خود نیز در همان روزهای نخستین پردهبرداری دیرهنگام از این ویروس، میزبان مهمان ناشناخته شد؛ از کرونا با عنوان «دموکراتیک» یاد شده که شاید چندان هم عنوان بیمُسّمایی نباشد. درست است که هدیه زهرآگین اژدهای زرد، زن و مرد، دارا و ندار، وزیر و وکیل، فرمانده و فرمانبر و پیر و جوان نمیشناسد، امّا انصاف بدهیم، در این میانه بهره ندارها و کمتر برخوردارها از این پیشکشِ نامبارک چنانچه رسم زمانه است، قابل مقایسه با سهم جماعت برخوردار و بالانشین نبوده و نیست و بهره بسیار بیشتری از این خوان یغما نصیب جماعتِ مستضعفان دیروزی و کمتر برخوردارهای امروزی میشود؛ چه، فقر فرهنگی و به تبع آن فقر اقتصادی، مکان زندگی، تراکم جمعیت، نوع مراودههای اجتماعی- اقتصادی، اشتغال به حرفههایی چون دستفروشی، رانندگی، کار در فضای بسته و شلوغ، نداشتن دسترسی لازم به بهداشت و درمان مناسب، نبود امکانات و... همه و همه بیانگر این واقعیت تلخند. ندارها در دلِ این میدانِ مین، چونان همیشه باز هم پرچمدار و پیشتاز بوده و هستند. اینکه چرا و چگونه به اینجا رسیدهایم و کدام عامل یا عوامل دست به یکی کرده تا تماشاگر دست و پابسته روزگار اینچنینی باشیم، جای بحث و بررسی بسیار دارد و در این کوتاه نوشته نمیگنجد. اگرچه هماره پرسشهای بدون پاسخ از این دست از جانب شهروندان خطاب به مسوولان کم نبوده و نیست؛ پرسشهایی که قرار بود، حقّ قانونیمان باشند و پاسخهایی که گوش شیطان کر، گویا تکلیف قانونی مسوولان بوده است. به علت شرایط نامساعد روحی این روزهای جامعه و در جهت رعایت حال شهروندان صواب نیست در این بُرهه حسّاس زمانی، از درد بیدرمانی بگوییم که این روزها بر سرتاپای وجود شکنندهمان سنگینی میکند و در موقعیت ملالآور اکنون بپرسیم چه باید کرد؟ همچنین نپرسیم از چالشهای اطلّاعرسانی، سخنان ضد و نقیض در جامه و جایگاههای گوناگون، آمارهای ناهمخوان، عدمشفافیت و بمباران بیوقفه هزاران خبر راست و دروغ، هدفدار و بیهدف در شبکههای اجتماعی. نپرسیم چرا این همه تعلّل در تصمیمگیری و هشدارِ دیرهنگام؟ چرا این همه خونسردی، بیتفاوتی و کم اطّلاعی و از همه مهمتر نشتِ قطرهچکانی اطلّاعرسانی؟ چرا این همه فرصتسوزی در مقابله با این ویروس و عدم تصمیمگیری به موقع و قاطعانه دربهکارگیری تمهیدات لازم با هدفِ جلوگیری از شیوع آن به جای جای کشور؟ راستی تاکنون به آسیبهای جبرانناپذیری که به تبع شیوع این ویروس ناشناخته در زمینههای انسانی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و... بر پیکره جامعه وارد آمده و میآید خوب فکر کردهایم؟ این ویروس بیشتر از وزن و عملکردش، هراس جمعی در دلها آفریده اما بیتردید چونان کروناهایی که دیدهایم و دیدهاید اگرچه با برجای گذاشتن هزینههای سنگین مادی و معنوی، دیر یا زود با پایمردی، همیاری و همدلی شهروندان و تدبیر و تخّصص جامعه سرفراز و فداکار پزشکی کشور، همّت مسوولان دلسوز و وظیفه شناس و صاحبان خرد و فضل و دانایی و از همه مهمتر مردمِ خوب، نجیب، فداکار و همیشه پای کارمان، از این سرزمین رخت برخواهد بست و صد البته با آموزههای بسیار برای ما و آیندگان. بسیاری از این آموزهها نیاز مُبرم به ریشهیابی، پیشگیری و آسیبشناسی در چارچوب دانش روز دارد آن هم با بهرهگیری تمام و کمال از یافتههای علمی. اصولی که مدیریت بحران ما نشان داده تا این زمان چندان با راز و رمزش آشنا نبوده و تا بوده و نبوده برای دقیقه ۹۰ و بهتر بگوییم، دقیقه ۹۱، آن هم به سبک و سِیاق خاص خویش نسخهپیچی کرده است و بس. درسهایی که نخستین سرفصلشان، «بازسازی اعتماد عمومی» در جایگاه بزرگترین سرمایه اجتماعی با پیشنیازِ شفّافسازی است. دیر زمانی است، صاحبانِ درد و درک از ریزش تدریجی برگهای سبز درختِ اعتماد در باغ بزرگ و زیبای این سرزمین گفتهاند و میگویند نوشتهاند و مینویسند امّا اِنگار نه اِنگار. اعتمادی که آسان به دست نیامده امّا به آسانی دارد از دستمان میرود؛ خُورهای که نه فقط اعتماد میان مردم و مسوولان را نشانه رفته که دایره اعتمادِ میان شهروندان را نیز در برگرفته و میرود تا جای پای محکم و بدهیبتی در روابط فردی و اجتماعیمان باز کرده و بهگونهای فراگیر عناصر زیبا و کار سازِ فرهنگ دیرپایمان چونان همبستگی، تعاون، یاری و همکاری را هدف قرار دهد. شاهد مثال، حسّ بدبینی و بیاعتمادی عجیبی است که این روزها بعضا بین مردم و مسوولان و از آن فاجعه بارتر در پندار، گفتار و رفتار شهروندان نسبت به همدیگر دیده میشود.