مردم، قدرت و منافع (180)
نوشته: جوزف استیگلیتز|
ترجمه: منصور بیطرف|
فصل یازدهم
بازپسگیری امریکا
این کتاب توصیف کرده که چگونه آنها (جناح راست) در شکل دادن قواعد بازی به نفع خودشان و به بهای اکثریت وسیع، موفق شدهاند. این نیروهای «طبیعی» اقتصادی نبوده که در راکد شدن تقریبی درآمدها اکثریت موثر بودهاند در حالی که درآمد آن یک درصد همچنان بالا میرود. این قوانین طبیعی نیست جز قوانین انسانی که در این پیامدهای غیرطبیعی نقش داشته است. واقعیت این است که بازارها را باید ساخت و طی چهار دهه پیش ما آنها را به روشی که منجر به کاهش رشد و افزایش نابرابری شده، دوباره ساختهایم. شکلهای زیادی از اقتصاد بازار وجود دارد اما ما فقط یکی از آنها را که بخش بزرگی از جمعیت ما را بیمار کرده «انتخاب» کردهایم. ما حالا یک بار دیگر مجبور هستیم که قواعد را به گونهای بنویسیم که اقتصاد ما به جامعه ما بهتر خدمت کند. برای مثال ما باید با تضمین اینکه رقابت در بازار وجود دارد و قدرت بیش از اندازه آن را مهارسازیم، کنشهای بازار را یک بار دیگر و آن طور که باید باشند بسازیم. امریکا همچنین مجموعه نهادهایی ثروتمندتر از «فاندامنتالهای بازار» دارد که تمایل دارند زیر بار این تعهدات بروند. نهتنها ما نهادهای دولتی موثر و کارآمد داریم بلکه مجموعهای از نهادها و بنیادهای غیردولتی قوی و پرجنب و جوش هم داریم. در مرکز پیشرفت وسیع ما دانشگاهها قرار دارند و تمامی دانشگاههای پیشرو ما یا نهادهای عمومی هستند یا غیر انتفاعی. ما شرکتهای تعاونی متعلق به خودمان داریم. یک بخش از سیستم مالی ما که در بحران سال 2008 دچار فساد اخلاقی نشد، اتحادیههای اعتباری بودند، آن دسته از اتحادیههایی که بانکهای عضو تعاونیشان غالبا به شرکتها و صنایع مشخص، پیوند داشتند. تعاونیها، نقش مهمی را در بسیاری از بخشهای مختلف کشور بازی میکنند.تعاونیها و شرکتها با مشارکت وسیع کارگرانشان در تصمیمسازی و مالکیت عملکرد بهتری در دوران بحران داشتند. امریکا قادر به تقویت این اکولوژی غنی از تنوع تفاوتهای نهادی است. هر کدام از این نهادها (مانند یک پازل) یک تورفتگی دارد که با نهاد دیگر تکمیل میشود. برای مثال بخش خصوصی با زیر ساختارهایی که توسط دولت و دانشی که توسط دانشگاهها و موسسات تحقیقاتی ما، که آن هم غالبا با حمایت بخش عمومی تولید میکند، فراهم شده، پیشرفت میکند. در واقع، بخش خصوصی ما بسیار زیاد فاضل است اما در تمامی جبهههای عقلانیت و منبع تمامی راهحلهای مشکلات اجتماعی ما هم نیست. سود بخش خصوصی بر بنیادهایی قرار دارد که توسط دولت و دانشگاههای تحقیقاتی غیر انتفاعی و مراکز تحقیقاتی تامین شده است. بنابراین، در میان بخشهای متنوع جامعه، دولت، بخش خصوصی و جامعه مدنی ما. پی مرکزی در دستورالعمل قرن بیست و یکم، ایجاد یک توازن بهتر در جامعه و اقتصاد ما است. دراین توازن احیا شده، عناصر دیگری هم وجود دارد: باید افراطیگریهای ماتریالیسم و فسادهای اخلاقی که در دهههای اخیر مشهود شده مهار شود؛ فضایی به ابتکارات و به زیستی فردی و جمعی داده شود و افراد و جامعه در کل تشویق شوند تا به روشی که منعکسکننده ارزشها و آرزوهای برتر ما است رفتار کنند. در میان این ارزشها احترام به دانش و حقیقت، دموکراسی و حکومت قانون و نهادهای دموکراسی لیبرال و دانش نهفته است: فقط با اینها است که میتوانیم به پیشرفتی که طی 250 سال گذشته دیدهایم، ادامه دهیم.
پایان کتاب