یک دهه درجا زدن اقتصاد
محسن جلالپور٭
اقتصاد ایران از نیمه دهه 80 به اینطرف، رشد اقتصادی پایدار نداشته است؛ یعنی در 13 سال گذشته، متوسط نرخ رشد اقتصاد ایران نزدیک به صفر بوده است. طی دهه گذشته متوسط رشد تولید سرانه کشور تقریبا صفر، متوسط تورم تجربه شده ۱۸ و متوسط نرخ بیکاری حدود ۱۲ درصد بوده است. این در حالیاست که بسیاری از کشورهای در حال توسعه متوسط رشد بالای ۵، نرخ تورم کمتر از ۵ و نرخ بیکاری کمتر از ۶ درصد را تجربه کردهاند. با مشاهده این ارقام ممکن است فکر کنیم مقصر اصلی یک دهه درجا زدن اقتصاد ایران تحریمهای بینالمللی است اما واقعیت این نیست و این عملکرد نا مطلوب به دلیل سالها خطا در نظام تصمیمگیری به دست آمده است. همه این اتفاقات ناشی از امتناع سیاستمداران از اصلاحات اقتصادی است که چشمانداز فقیرتر شدن جامعه ایران را مقابل چشمانمان قرار داده است. تداوم این شرایط در سال ۱۳۹۹ و احتمالا ۱۴۰۰ میتواند پیچیدهترین دوره ایران را رقم بزند؛ وضعیتی که حتی در دوران جنگ تحمیلی هم تجربه نکردهایم.
در حال حاضر، چشمانداز تورم افزایشی است، اما رشد اقتصادی دارای ظرفیت افزایش نیست. سهم سرمایهگذاری از تولید ناخالص داخلی در دو سال گذشته به زیر ۱۵ درصد رسیده و رشد موجودی سرمایه هم به صفر نزدیک شده است. منفیشدن روند سرمایه در کشور بهطور بنیادین نرخ رشد را در سطح پایین نگه داشته و تحریمها منابع در گردش اقتصاد را کم کرده و در عین حال منابع در اختیار دولت را با شدتی بیشتر تقلیل داده و کاهش رشد اقتصادی و رکود را به جامعه تحمیل کرده است.
شیوع «ویروس کرونا» نیز کسب وکارها را به میزان زیادی مختل و تجارت خارجی را با مشکل مواجه کرده و سقوط قیمت جهانی نفت هم اندک درآمدهای نفتی را بهشدت کاهش داده است. در کنار شوکهایی که عمدتا خاستگاه بیرونی دارند، ابرچالشهای اقتصاد ایران نیز همچنان لاینحل باقی ماندهاند. صندوقهای بازنشستگی وبال گردن دولت هستند، دولت به اندک ظرفیت باقی مانده در صندوق تأمین اجتماعی چشم دوخته و نظام بانکی هم اندک توان باقی مانده خود را مدیون منابع بانک مرکزی است. کاملا واضح است که مسائل اقتصاد ایران چقدر پیچیده و درهم تنیده هستند و روزبهروز عمق و گستره بیشتری پیدا میکنند.
جز این، آنچه شرایط امروز را با زمان جنگ تحمیلی متفاوت جلوه میدهد، ابرچالش نااطمینانی و ابهام در آینده کشور است. در سالهای جنگ، تصویر صلح و سازندگی پیش روی مردم بود اما امروز نااطمینانی و تشدید اختلافات داخلی و خارجی پیش روی مردم است. هیچکس با هیچ شیوهای قادر به پیشبینی آینده اقتصاد کشور نیست و ما به معنای واقعی بحران چشمانداز داریم. در عین حال نقشه راه منسجمی برای اداره کشور وجود ندارد و همهچیز با تصمیمهای مقطعی و کوتاهمدت اداره میشود. مجموع موارد یادشده مشکلات تاریخی اقتصاد ایران بوده که نه تنها حل نشدهاند، بلکه طی چند دهه انباشته هم شدهاند.
فشاری که در عرصه مالی به مردم وارد شده با خستگی و یأس مردم همراه بوده است. یأس ناشی از این بوده که به زعم مردم، سیاستمدار اصلاً وخامت اوضاع را درک نکرده است. این وضعیت باعث شده مردم امید و انرژی خود را از دست بدهند و خسته و ناامید شوند. این خستگی و نا امیدی در صحنههای مختلف اجتماعی و سیاسی در سال 1398 نمود داشته و سیگنالهای قدرتمندی از خیابان و صندوق رأی برای ساختار سیاسی ارسال کرده است.
سال 1398 بدترین سال از منظر نارضایتی مردم و افول سرمایه اجتماعی بود. قاعدتا سیاستمدار باید این پیام را به تکرار شنیده باشد که اگر شنیده باشد، به گمانم سال 1399 سال گشایشهای غیر قابل انتظار در کسب وکار و زندگی مردم باشد. تازهواردان عرصه سیاست در حالی باید مسوولیت بخش مهمی از سیاستگذاری را بر عهده گیرند که جیب دولت و ملت از همیشه خالیتر است و هیچ راهحلی جز عقلانیت نمیتواند کشور را از این شرایط بسیار دشوار عبور دهد. ما به این عقلانیت امید بستهایم و این شاید آخرین امید به نسل فعلی سیاستمداران باشد.
٭فعال اقتصادی