بورس بدون تولید بی اثر است
اگر بستر تولید فراهم شده باشد آنوقت نقدینگی به سادگی به سمت تولید میرود
مهدی بیک |تبعات استقبال دامنهدار مردم از بازار بورس چیست؟ آیا با هدایت نقدینگی به سمت بورس مشکلات اقتصادی و معیشتی کشور حل میشود؟ چشمانداز این نوع سرمایهگذاریها و بروز آن در اقتصاد و معیشت کشور چگونه خواهد بود؟ این پرسش و پرسشهایی از این دست این روزها هم در محافل کارشناسی و تحلیلی و هم در مراودات عادی مردم کوچه و بازار به عنوان پرسشهایی به روز مطرح هستند. ابهاماتی که طیفهای مختلف مردمی به دنبال آگاهی از ابعاد و زوایای گوناگون آن هستند تا با استفاده از این اطلاعات تحلیلی بهترین تصمیم را برای سرمایههای خود اتخاذ کنند. از یک طرف مردم میخواهند بدانند که آیا خروج سرمایههایشان از بازارهای طلا و ارز و انتقال آن به بازار بورس و اوراق بهادار میتواند چشمانداز اقتصادی موثرتری را هم در کوتاهمدت و هم در بلندمدت برای آنها ایجاد کند و از سوی دیگر تحلیلگران تلاش میکنند تصویری احتمالی از شرایطی که اقتصاد ایران با آن روبهرو خواهد شد به دست آورند. در این میان اما برخی تحلیلگران معتقدند که علیرغم برخی بزرگنماییها که در زمینه هدایت سرمایهها به بازارهای مولد صورت میگیرد، اساسا آزادسازی موثری در حوزههای اقتصادی ایجاد نشده و نحوه کنشگری نظام سیاسی و دولت در بازار به گونهای است که انگار دولت هم میخواهد سهام خود را آزاد کند و از منابع برآمده از آن استفاده کند و هم نمیخواهد تا تسلطش بر بنگاههای بزرگ اقتصادی را از دست بدهد. برای پاسخگویی به برخی از پرسشهایی که این روزها در خصوص ارتباط متقابل انتقال سرمایههای عمومی به بورس و چشمانداز آینده اقتصاد ایران وجود دارد سراغ داوود سوری تحلیلگر اقتصادی و عضو سابق هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف رفتیم تا در جریان گفتوگو با این تحلیلگر اقتصادی به بخشی از پرسشها پاسخ دهیم.
طی سالها و شاید دهههای اخیر، همواره موضوع هدایت نقدینگی سرگردان کشور به سمت بازارهای مولدی چون بورس یکی از اولویتهایی بود که کارشناسان اقتصادی به عنوان یک ضرورت عاجل اقتصادی از آن یاد میکردند. اما بعد از ارایه سهام بنگاههای بزرگ اقتصادی مانند شستا و ایمیدرو در بورس شاهد این امر هستیم که برخی از تحلیلگران با هشدار نسبت به این موضوع اعلام میکنند که چنانچه این فرآیند انتقال سرمایهها به درستی انجام نشود، خود به عاملی بر ضد اقتصاد و معیشت بدل خواهد شد. یعنی این سرمایهها آرام آرام به صوت حباب بزرگی در میآیند که آسیبهای بزرگتری را ممکن است متوجه اقتصاد ایران کنند. نظر شما درباره این وضعیت متناقض چیست؟
اساسا من با اصلِ این تعریفی که در خصوص هدایت سرمایهها مطرح میشود مشکل دارم. بحث هدایت نقدینگی به این صورت که یک دولتی وجود داشته باشد مثل چوپان که نقدینگی را مانند گلهای که در اختیار دارد به سمت و سوی خاصی هدایت کند از نظر من تفسیر و تحلیل اشتباهی است و من نمیدانم کسانی که یک چنین مواردی را مطرح میکنند مبتنی بر کدام دادههای اطلاعاتی یک چنین اظهاراتی را مطرح میکنند. نقدینگی زمانی که گسترش پیدا میکند، تورم زاست. وقتی میتوان نقدینگی را از تبعات تورمزا، محفوظ کرد که در اثر این نقدینگی چیزی تولید شود که دارای ارزش افزوده است. کالایی صنعتی تولید شود، محصول کشاورزی ارایه شود، خدمات مورد نیاز ارایه شود و...تولید چه زمانی محقق میشود؟وقتی تولید صورت میگیرد که موانع تولید از بین رفته باشد. بنابراین تولید صرفا نیازمند به نقدینگی نیست. اگر موانع تولید برداشته شده باشد، اگر تولید سودآور شده باشد، اگر بستر تولید فراهم شده باشد، آنوقت نقدینگی به سادگی به سمت تولید میرود و نیازمند چوپان و نگهبان . گله هم نیست که نقدینگی را به سمت و سوی خاصی هدایت کند.
اما مسوولان اجرایی و اقتصادی اعلام کردهاند که دولت با هدف هدایت نقدینگی جامعه به سمت تولید، فرآیند آزادسازیها را انجام داده اند؟
همانطور که اشاره کردم، بحثی هم که این روزها مطرح است به هیچ عنوان بحث هدایت نقدینگی نیست. نقدینگی وقتی که ایجاد میشود و به سمت بازارهایی مثل طلا، مسکن یا ارز میرود، این کالاها را با افزایش قیمت مواجه میکند اما ورود نقدینگی به بورس به هیچ عنوان باعث نمیشود که مثلا قیمت سهام در بورس بالا رود. زمانی که نقدینگی وارد بازار سهام میشود اما در سوی مقابل بنگاههای ارایه شده به سوددهی نرسیدهاند و بستر لازم برای رشد آنها فراهم نشده و این نقدینگی بازدهی برای خریداران سهام ندارد؛ این نقدینگی صرفا از جیب یک عدهای به جیب یک عده دیگری میرود.
ممکن است بفرمایید از جیب چه کسانی به جیب چه کسانی میرود؟مالباخته در این میان چه کسانی هستند؟
طبیعی است از جیب عموم مردم به جیب یک عده معدودی فرصت طلب میرود. تا زمانی که ما شاهد سودآوری بنگاهها نباشیم شاهد خلق ثروت نباشیم صرف اینکه قیمت سهمها بالا میرود هیچ اهمیت بنیادین اقتصادی ندارد و قادر نیست تاثیر خاصی هم در فرآیندهای اقتصادی کلان کشور داشته باشد. متاسفانه آن چیزی که در بازار بورس ما مبنای ارزشگذاری است، ارزش جایگزینی هست. مثلا فکر میکنند که این کارخانه در بازار اینقدر میارزد و با توجه به تعداد سهامش باید این میزان قیمت را برایش در نظر گرفت. این فرآیند شاید در خصوص مسکن، اتومبیل، طلا و...درست باشد اما در خصوص یک بنگاه بزرگ که هرگز به فروش نمیرسد این فرآیند به هیچ عنوان صدق نمیکند. بعد از مدتی مردم و کسانی که عنوان سهامدار را دارند نیازمند این هستند که سودی واقعی به آنهاپرداخته شود و زمانی که بنگاهی به سمت سوددهی و ایجاد ارزش افزوده نرفته باشد عملا سود واقعی در اقتصاد ایجاد نمیشود و مردم هم بهرهای از آن نخواهند برد. اوایل ممکن است تحرکات مثبتی به چشم بخورد اما این قیمتگذاری غیر واقعی بعد از مدتی شکل واقعی خود را نشان میدهد. البته ممکن است در کوتاهمدت و میان مدت سودهایی هم پرداخت شود اما در بلندمدت چون ساختار بنگاهها در مسیر درستی قرار ندارد ارزش واقعی در اقتصاد ایجاد نمیکند. ممکن هم هست برخی به صورت فردی سودهای کلانی را از این فضا ببرند اما عموم سهامداران و اقتصاد کشور بعید است که در بطن یک چنین ساختار مشکل داری دستاورد شایان توجهی کسب کنند.
شما مشکل را به خوبی تشریح کرده و زخم را به درستی نشان دادید؛ حالا بفرمایید برای درمان این زخم و بهبود این وضعیت چه باید کرد؟ اینکه میگویم چه باید کرد منظورم نظام تصمیمسازی کشور است؟
راه ما مشخص است؛ تحلیلگران سالیان سال است که نیازهای توسعه را تشریح و ارایه کردهاند اما به نظر میرسد نظام سیاسی و مدیران تصمیم ساز گوشی برای شنیدن این راهکارها ندارند. آخرش میگویند آن راهی را که ما دوست داریم بگویید. اینکه میگویم ما، منظورم نهادهای دولتی و تصمیمسازان است. معمولا میگویند راهی که ما دوست داریم و قصد داریم آن را برویم بررسی کنید.اینطور که نمیشود با امر توسعه روبه رو شد. راه این است که دخالتهای دولتی در اقتصاد کم شود، موانع تولید برداشته شود. بحثهای انحصاری دولت کاهش یابد، اجازه بدهیم بنگاههای ما به راحتی کالای خود را تولید کنند. به راحتی بازاریابی کنند و دست به صادرات بزنند و به راحتی هم پول صادرات را به کشور بازگردانند. طبیعی است که ایجاد این چرخه نیازمند حل مسائل سیاسی است. اقتصاد ایران باید بتواند بخشی از چرخه تولید، خدمات و تجارت بینالملل شود؛ طبیعی است که رسیدن به یک چنین شرایطی نیازمند آن است که بتوانیم چالشهای پیش آمده با نظام بینالملل را حل کنیم. اگر بنگاههای ما بتوانند چنین روابطی را داشته باشند و به راحتی به تولید و صادرات بپردازند در آنصورت به راحتی میتوانند به سوددهی برسند و میتوانند به سهامداران خود سود واقعی پرداخت کنند. در غیر این صورت اینکه تصور شود دولت هر زمان که مشکلی بروز میکند، وارد فضای تولید و کسب و کار شود و جلوی صادرات را بگیرد و دستور العملهای ناگهانی صادر کند، قیمت کالاها را کنترل کند بنگاههای ایرانی به سوددهی نمیرسند و اگر سودی نباشدبنگاهها به فنا میروند و در این شرایط هر چقدر هم که پول به بنگاهها تزریق شود به سرانجام موردنظر نخواهیم رسید.
مجموعه این مشکلات اقتصادی و معیشتی که شما هم به آن اشاره کردید، باعث بروز مشکلات فراوانی برای طبقات کمتربرخوردار و عموم مردم شده است. کرونا هم عامل دیگری شد؛ مردمی که با مشکلاتی مثل فقر و بیکاری و...مواجهند به سمت بورس میروند تا چشماندازی برای خودشان ایجاد کنند، آن هم که مشکلات خاص خودش را دارد. با این مشکلات چگونه باید برخورد کنیم.
من از آمارهای جدید خبر ندارم؛ آخرین آمارها درباره نظام طبقاتی ایران مربوط به سال 97 است و در آن سال نشان میدهد که شکاف طبقاتی در حال عمیقتر شدن است. اما به نظرم همه در این بازی زیان میبینیم. هرچند طبقات محروم بیشتر در تیررس تحلیلهای طبقاتی قرار دارند اما یک نفر با سرعت بیشتر به سمت سقوط میرود یک نفر با سرعت کمتر. مساله فقر همه طبقات را در بر میگیرد. نمیخواهم بگویم این تفاوتها توجیه پذیر است، طبیعی است که خانوادههایی که وابستگی کمتری به بازار دارند و مشکلات بیشتری دارند، افزایش شکاف طبقاتی بعد از کرونا غیرقابل چشمپوشی است، همه هم آن را قبول دارند. دولت در این میان باید به حمایت وسیع از این اقشار بپردازد اما به اندازه کافی پول ندارد و تواناییهایش محدود است. حتی توانایی اجرایی و اداریاش را هم ندارد. بعد از دهها سال بحث درباره هدفمندسازی یارانهها هنوز مشکل داریم در اینکه به چه کسی باید یارانه داده شود به چه کسی نباید یارانه بدهیم. در این شرایط انتظار زیادی از دولت نمیتوان داشت تنها توقعی که میتوان از دولت داشت این است که اجازه بدهد اقتصاد مسیر خودش را برود.
موضوع مهم دیگری که به نظرم ضروری است در مباحث تحلیلی اقتصاد به آن پرداخته شود تغییراتی است که به زودی در سطح مجلس قرار است به وقوع بپیوندد و مجلس یازدهم جایگزین مجلس دهم میشود؛ برخی از تحلیلگران نحوه آرایش و ترکیب مجلس یازدهم را نزدیک به مجلس هفتم میدانند به نظر شما مهمترین کاری که مجلس یازدهم در فضای اقتصادی فعلی باید مورد توجه قرار بدهد، چیست؟
تا جایی که من اطلاع دارم عمده رهبران و لیدرهای سیاسی مجلسی که قرار است روی کار بیاید کسانی بودهاند که قبلا هم در نظام سیاسی و اقتصادی کشور حضور داشتهاند و بخشی از شرایط امروز اقتصاد کشورمان محصول عملکرد آنهاست. واقعیت آن است که هنوز ما نمیدانیم چه الگوی اقتصادی در کشور ما در حال پیادهسازی است. در این شرایط اگر فرض بگیریم که مجلسی قرار است روی کار بیاید که برای خودش دست به یک نوع تصمیمسازیهای غیرکارشناسی شده و ...بزند، میتواند مشکلی بر مشکلات قبلی اقتصاد ما اضافه کند. به هر حال مسوولان و مدیران کشور چه انتخابی و چه انتصابی باید بدانند که بدون توجه به نظریات تحلیلی و کارشناسی، اقتصاد ایران نه تنها از چالشهای پیش رو عبور نمیکند بلکه در گرداب مشکلات تازهای نیز فرو خواهد رفت.