ضرورت اجماع نخبگان برای توسعه

۱۳۹۹/۰۴/۳۰ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۶۹۱۳۱
ضرورت اجماع نخبگان برای توسعه

 توسعه،  دروازه نیست  بلکه مسیر است 

   مفهوم آزادی باید در اقتصاد و جامعه  نهادینه  شود 

مهدی بیک | «برای حل مشکلات اقتصادی مردم ومسوولان کشور باید کتاب بخوانند.» این شاید عجیب‌ترین پیشنهادی باشد که یک استاد علم اقتصاد بتواند به نظام سیاسی کشور برای حل مشکلات ریشه‌دار اقتصادی، معیشتی، سیاسی، دیپلماسی و... پیشنهاد کند. اما جعفرخیرخواهان معتقد است تا زمانی که دانایی کافی و علم محوری در میان مردم و مدیران کشور نهادینه نشود؛ دستیابی به توسعه و پیشرفت پایدار امکان پذیر نخواهد شد. بنابراین مهم‌ترین پروژه در دست اقدام کشور تا اطلاع ثانوی می‌تواند این باشد که مسوولان کشور برای آگاهی از فعل و انفعالی که در سطح جهانی در جریان است؛ تلاش کنند تا از داده‌های اطلاعاتی موثرتری بهره‌مند شوند؛ آن هم داده‌هایی نه از جنس کامنت‌های یهویی و ناگهانی در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی بلکه داده‌های اطلاعاتی عمیق و تاثیرگذاری که اساتید دانشگاهی و نخبگان بین‌المللی آن را از دل سال‌ها‌  و دهه‌ها‌ تحقیق و پژوهش استخراج کرده‌اند. با استفاده از این منابع ارزشمند آگاهی بخش است که می‌توانیم روز و روزگاری را در چشم‌انداز آینده متصور شویم که در آن مسوولان ایرانی از چنان درجه آگاهی بهره‌مند شده باشند که مبتنی بر آن بتوانند بهترین راهکارها را برای رفاه بیشتر مردم و حل مشکلات اقتصادی و معیشتی به کار بگیرند. خیرخواهان در گپ‌و‌گفت دوستانه‌ای که با «تعادل» دارد با اشاره به مشکلات کشور در حوزه‌هایی چون افزایش قیمت دلار، حباب بورس، گرانی مسکن و... حل این مشکلات را درگرو حل مشکلات زیربنایی‌تری می‌داند که اقتصاد ایران در بخش‌هایی چون نهادسازی، برنامه‌ریزی، تصمیم‌سازی و... باید در پیش بگیرد.

   فضای اقتصادی کشور تحت تاثیر تکانه‌های متعدد اقتصادی و معیشتی است؛ از یک طرف موضوع تحریم‌های اقتصادی که صادرات و نقل و انتقالات مالی را مسدود کرده و باعث صعود دلار به اعداد و ارقام باورنکردنی شده، از طرف دیگر هم تکانه کرونا محدودیت‌های اقتصادی فراوانی را در کشور ایجاد کرده؛ درباره این فضای آشفته یک استاد اقتصاد چه می‌تواند بگوید؟

کارسختی است؛ تحلیل اقتصادی که در آن شایعات، فضاسازی و اخبار کذب جولان می‌دهد؛ البته در این میان هستند کسانی که اظهارنظرهایی را در خصوص چشم‌انداز آینده مطرح می‌کنند اما اینکه تا چه اندازه می‌توان روی این تحلیل‌ها حساب کرد موضوع دیگری است. به نظرم ردپای آشفتگی در اقتصاد کاملا در اظهارنظرهای اقتصادی و تحلیلی نیز بازتاب پیدا کرده و همین موضوع باعث نوع خاصی از شلختگی خبری در زمینه موضوعات اقتصادی شده است.

  یعنی شما معتقدید که این شیوه تحلیلی در خصوص بورس و اساسا اقتصاد، شیوه درستی نیست؟

اینکه در آینده چه می‌شود و چه وضعیتی قرار است در بورس یا قیمت دلار ظهور کند، کار سختی است؛ گاهی اوقات تعجب می‌کنم که چطور برخی افراد بدون دانش و پشتوانه‌های آکادمیک درباره فضای اقتصادی اظهارنظر می‌کنند، اما این روشی نیست که مورد علاقه من باشد. به خصوص در شرایطی که مسوولان کشور هم از دانش لازم و آگاهی تجمیع شده کشور استفاده درستی نمی‌کنند، حرف زدن درباره ملزومات پیشرفت و توسعه، بسیار سخت است. البته شما کارتان این است و تلاش می‌کنید تا محتوای مورد نظر روزنامه‌تان را فراهم کنید، اما من به نوع دیگری از محتوا علاقه‌مند هستم.

  کار اصلی ما این است که دغدغه‌ها و صدای فعالان اقتصادی و اساتید علم اقتصاد را به گوش جامعه و افکار عمومی برسانیم تا مردم از دیدگاه‌ها و رویکردهای اساتید اقتصادی جامعه آگاه شوند؟ بازتاب همین حس و حال شما و سایر فعالان اقتصادی و دانشگاهی بسیار مهم است. اینطور نیست؟

این دغدغه‌ها را من در کتاب‌ها و مقاله‌های علمی مطرح می‌کنم، اما اینکه تا چه اندازه این کتاب‌ها مورد توجه قرار می‌گیرد؛ موضوع دیگری است. در همه جای دنیا که روزنامه‌نگاران و خبرنگاران حرفه‌ای حضور دارند؛ استفاده از رویکردهای فکری جامعه یک اصل است؛ یعنی اهالی رسانه خود را به این داده‌های اطلاعاتی مجهز می‌کنند تا بتوان از دل یک گفت‌وگوی تخصصی ارزش افزوده قابل توجهی برای جامعه کسب کرد. این روش گفت‌وگو بدون تردید بسیار بیشتر به درد مردم می‌خورد تا اینکه ناگهان در یک فضای گفت‌وگو پرت شویم.

  جسارتا به نظرم افکاری که اساتید اقتصادی هر روز در ذهن پردازش می‌کنند، محتوای ارزشمندی است که در صورت ارایه به مخاطب بدون تردید مورد توجه قرار می‌گیرد و البته گره‌گشا هم خواهد بود. تلاش ما استخراج این نوع تفکرات است که شما و اقتصاددانانی مثل شما به صورت روزانه در مواجهه با مقولات اقتصادی از سر می‌گذرانید.

من در حال حاضر مشغول انتشار کتاب راه باریک آزادی عجم‌اوغلو هستم تا از این طریق دانش اقتصادی افزون‌تری وارد کشور شود. دوره‌ای بود که کتب اقتصادی-سیاسی قابل توجهی در کشورمان وجود نداشت اما امروز با تلاش اساتید اقتصادی محتوای قابل قبولی در اختیار علاقه‌مندان وجود دارد که باید از این محتوا استفاده شود. حتی مسوولان و دولتمردان کشور هم باید این کتاب‌ها را بخوانند تا تصویردرستی از اقتصاد در ذهن داشته باشند و ناگهان دست به تصمیم‌سازی‌های خلق‌الساعه اشتباه نزنند. زمانی که مسوولان کشورمان اطلاعی از دیدگاه‌های روز اقتصادی نداشته باشند چطور می‌توانند برای معیشت کشور برنامه‌ریزی و تصمیم‌سازی کنند.

  وقتی برای اولین‌بار که با این کتاب (راه باریک آزادی) و موضوعات مطروحه در آن مواجه شدید، چه عاملی باعث شد تا آن را برای ترجمه در دست بگیرید؟

آقای عجم‌اوغلو 5 الی 6 اثر اقتصادی دارند که همگی بازخوردهای فراوانی پیدا کرده، کتاب اولش ریشه‌های اقتصادی دیکتاتوری و دموکراتیک، کتاب دیگری دارد با عنوان چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟ بحث این کتاب برای اقتصاد ایران بسیار راهگشاست. در این کتاب در خصوص دلایل عدم توسعه‌یافتگی کشورها صحبت می‌شود. خب مسوول ایرانی باید این کتاب را بخواند تا تصمیماتی که باعث شکست ساختارها می‌شود را دوباره تکرار نکند. در آخر هم عجم اوغلو راه باریک آزادی را نوشته و در آن شرح می‌دهد برای توسعه‌یافتگی اقتصادی باید آزادی در جامعه نهادینه شود. درواقع به ما می‌گوید حکومتی که تلاش کند آزادی‌های طبیعی مردم را بی‌پاسخ بگذارد، راهی به سمت توسعه نخواهد داشت. مشکلی که مثلا در دوره حکومت رضاشاه هم دیدیم؛ دولتی که ظاهرا به دنبال توسعه بود ولی چون آزادی را جدی نگرفته بود، به نتایج مورد نظر نرسید. عجم اوغلو این مساله را یک مسابقه دایمی در اقتصاد می‌داند تا دولت همواره آماده باشد. مثل ورزشکاری که در طول سال مدام باید تمرین کند تا مثلا یک روز یا یک هفته در یک دوره مسابقه جهانی یا المپیک شرکت کند. دولت‌ها هم مدام باید در حال تمرین آزادی و دموکراسی باشند تا با بروز تکانه‌هایی مثلا از جنس کرونا با شوک مواجه نشوند و از معیشت و کسب و کار مردم حمایت کنند. از آن‌طرف هم جامعه باید آگاهی و مهارت لازم برای نظارت بر حکومت را در قالب فعالیت‌های مدنی و سندیکایی داشته باشد.  مسیر پرفراز و نشیبی میان حکومت و مردم که عجم‌اوغلو نام آن را راه باریک آزادی می‌گذارد. یعنی توسعه مانند یک «در» نیست؛ از منظر عجم‌اوغلو توسعه یک «راه» است؛ مسیری که مدام باید در آن حرکت و رشد وجود داشته باشد. در قدیم حاکمی در ایران وجود داشت که می‌خواست به دروازه‌های تمدن جهانی برسد؛ این نگاه غلط است؛ چون توسعه در نیست و دروازه ندارد؛ توسعه یک مسیر مستمر است. راهش هم باریک است؛ یعنی باید با دقت پیموده شود؛ یک مقدار از مسیر اگر منحرف شود، مثل چین می‌شود که یک کشور دیکتاتوری با اقتصادی توسعه یافته است؛ اما هرگز قادر نیست نقش اثرگذاری در فضای بین‌المللی داشته باشد.

  یک دغدغه همواره در ذهن من وجود دارد که چرا ایران که حتی زودتر از ژاپن و در زمان امیرکبیر به ضرورت امر توسعه دست پیدا کرده، هنوز نتوانسته به کرانه‌های توسعه دست پیدا کند؟

موضوع توسعه در یک عامل خاص و مشخص خلاصه نمی‌شود که بگوییم این عامل را ژاپن داشته اما ما نداشتیم و توسعه در ژاپن محقق شده و در ایران نه. به قول شما در عهد میجی در ژاپن و امیرکبیر در ایران تقریبا به‌طور همزمان به ضرورت امر توسعه پی بردند اما دو سرنوشت مختلف را به چشم دیدند. موضوع مهم اول اجماع نخبگان و گروه‌های فرادست است. یعنی ژاپنی‌ها وقتی کشتی‌های جنگی امریکایی را دیدند که به سواحل ژاپن هجوم آوردند و بیش از 100شهر ژاپن را کوبیدند؛ ژاپنی‌ها متوجه عقب‌ماندگی خود شدند. یعنی قدم اول در مسیر توسعه احساس نیاز به امر توسعه است.

 واقعیت آن است که تا همین امروز هم امر توسعه در کشور ما جدی گرفته نشده است. ما در ایران همین چند سال قبل در قرن21 دولتی را داشتیم که علنی اعلام می‌کرد توسعه امری غیرضروری است و عدالت مهم‌تر است. این یعنی چه؟ یعنی دولتمردان ما هنوز نسبت به توسعه احساس نیاز نکرده‌اند. مردم این نیاز را احساس می‌کنند ولی برخی مسوولان ما این نیاز را هنوز هم احساس نکرده‌اند. بعد از ژاپن هم چین 40سال پیش این نیاز را احساس کرد. چینی‌ها یک زمانی یکی از امپراتوری‌های بزرگ جهانی بودند اما در قرن 19 و 20متوجه عقب‌ماندگی خود در مواجهه با غرب شدند.

  اشاره کردید که مرحله اول این خودآگاهی نسبت به امر توسعه است که باید در کشورهای خواهان توسعه ایجاد شود. ایستگاه بعدی توسعه چیست؟

ژاپنی‌ها 120سال پیش این کار را کردند؛ چین هم از 40 سال پیش دورخیز بلند خود به سمت توسعه را برداشت. هر دو کشور هیات‌هایی را به اروپا و امریکا اعزام کردند تا کارخانه‌ها و دانشگاه‌های غربی را از نزدیک رصد کنند.آنجا فهمیدند که رشته‌ای در غرب وجود دارد به نام مدیریت؛ بعد دانش روز را شناختند؛ به ضرورت قانون پی بردند و در نهایت دانش روز دنیا را آموختند. درکی از حقوق پیدا کردند و صنایع جدید و بسترهای تحقق آن را شناختند و این دانش را به داخل کشورشان منتقل کردند.

  ایران هم بعد از پی بردن به ضرورت توسعه اقدام به اعزام نیرو به غرب کرد؛ چه تفاوتی میان این اعزام‌ها وجود داشت که نتایج متفاوتی ایجاد کرد.

مسوولان ژاپنی و چینی در سفر به اروپا و غرب به دنبال کسب دانش‌هایی مانند مدیریت؛ صنعت، اقتصاد، فناوری و... بودند. در حالی که رجال حکومتی ایران برای گشت و گذار و تفریح راهی غرب می‌شدند. بر این اساس است که دستاوردهای ایران از سفرهای غربی بیشتر رشته‌های انسانی و هنری است اما ژاپنی‌ها و چینی‌ها به دنبال علوم مهندسی و اقتصادی بودند.در ایران هر حکومتی که روی کار آمده با یک غرور کاذب روی کار آمده است؛ چه در دوران قاجار که پادشاهان ایران با عناوینی چون سلطان صاحب قران و شاه عالم و...خطاب می‌شدند و چه در دوران پهلوی و چه در دوران بعد از آن این غرور کاذب وجود داشت. نوعی تکبر در مواجهه با علوم و دستاوردهای جهانی که متاسفانه آسیب‌های فراوانی به کشور وارد ساخته است.ما باید به عنوان یک عضو عادی با دنیا رابطه داشته باشیم، باید دانش جهانی را به کار بگیریم و بخشی از دانش جهانی را تولید کنیم. با بستن درهای کشور و قطع رابطه مالی و بانکی با دنیا دردی از اقتصاد ایران دوا نخواهد شد.

  در کنار این موضوع کارشناسان درآمدهای نفتی را نیز در این بی‌نیازی حکام ایرانی از توسعه و دموکراسی بی‌تاثیر نمی‌دانند و معتقدند که نفت مانند افیون اقتصاد ایران را گرفتار کرد؟

موضوع نفت هم یک عامل مهم در سرنوشت اقتصادی ما در عدم دستیابی به امر توسعه است. دولت‌ها موقعی جامعه را جدی می‌گیرند و دست نیاز به سوی مردم دراز می‌کنند که در برابر آنها ضعیف باشند. یعنی دولت‌ها مشارکت مردم را نیاز دارند تا قوی‌تر شوند و رشد بیشتری را تجربه کنند.

 نفت آمد و حکومت‌های ایران را قوی کرد. فرقی نمی‌کند که اسم این حکومت چه باشد هر ساختاری سیاسی که سکان هدایت کشور را به دست بگیرد به خاطر این احساس بی‌نیازی، در برابر مردم احساس قدرت می‌کند. یک پول یامفتی در اختیار دولت‌ها گذاشت تا یا مخالفان را بخرند یا با قدرتی که درآمدهای نفتی به آنها داده است منتقدان را از میدان به در کنند.پس دو عامل شد؛ یکی گروه‌های فرادستان یا نخبگان که باید جامعه را به سمت توسعه حرکت دهند، یکی هم موضوع درآمدهای نفتی و عدم نیاز دولت‌ها به مردم است. البته بحث دخالت خارجی هم در این میان به‌طور نسبی اثرگذار است.

  ویژگی تحلیلی تاریخی این است که در دل بررسی‌های تاریخی می‌توان چشم‌انداز آینده را نیز مشاهده کرد؛ بنابراین پاسخ به این پرسش که چه باید کرد؟ در دل همان پاسخ‌هایی است که پیش از این داده شده است؟

بله دیگر، برای توسعه باید همان کارهایی را انجام دهیم که تا به امروز آنها را انجام نداده‌ایم. یعنی به علم و دیدگاه‌های خارجی برگردیم. از نظرات نخبگان استفاده کنیم و در نهایت هم به حکمرانی مطلوب برسیم. در حال حاضر اجماعی در میان نخبگان برای توسعه مشاهده نمی‌شود، هر کس ساز خود را می‌زند و راه خود را می‌رود.

  موضوعی که مدت‌ها فکر من را مشغول کرده این است که مثلا در حوزه فوتبال هم این به‌هم‌ریختگی که شما به آن اشاره کردید در میان نخبگان فوتبالی احساس می‌شد؛ یعنی ستارگان ایرانی همدیگر را قبول نداشتند و هر مربی که روی کار می‌آمد با کارشکنی سایرین روبه‌رو می‌شد؛ در این برهه زمانی حضور کی‌روش به عنوان یک متخصص خارجی بی‌طرف باعث شد تا فوتبال ایرانی بهترین دستاوردهایش را کسب کند. آیا در زمینه اقتصادی هم می‌توانیم از این الگو استفاده کنیم؟

در ترکیه 20سال قبل یک بحران مالی بزرگ به وجود آمد، مثل امروز ما که ارزش پولمان در حال سقوط است، پول ترکیه هم در حال سقوط آزاد بود و اقتصاد این کشور اوضاع مناسبی نداشت؛ در این دوران یک اقتصاددان ترک در بانک جهانی فعالیت می‌کرد که به دلیل اینکه در فضای اقتصادی ترکیه فعالیت نمی‌کرد مخالف خاصی نداشت؛ این فرد برای بهبود شاخص‌های اقتصادی ترکیه در بانک مرکزی ترکیه به کار گرفته شد و تبدیل به معمار نوین اقتصاد ترکیه بدل شد و توانست پیشرفت امروز ترکیه را پایه‌ریزی کند. چرا که نه؟ ما هم می‌توانیم از ظرفیت‌های اقتصادی بین‌المللی ایرانی در فضای بین‌المللی بهره ببریم. اما مشکل این است که ما انگیزه کافی برای بهره مندی از این ظرفیت‌ها را نداریم. کافی است یک چنین فردی وارد فضای اقتصادی شود و به درخواست‌های گروه‌های بانفوذ هم پاسخ ندهد؛ همین امر کافی است تا با انگ‌های مثل اجنبی گرایی و سکولار و...طرف را نقره داغ کنند. نمونه‌اش همین آقای کاوه مدنی که برای کمک به کشور توسط دولت دعوت به کارشد و کارهای خوبی هم انجام داد، اما به سرعت توسط پیکره بیمار اقتصاد ایران پس زده شد. باید این مسائل در فضای عمومی کشور حل شود.