غریبانههای آخرین پراید
محمد فاضلی٭
آخرین پراید روز سییک تیر نودونه تولید شد. خودروها در ایران گویی وجه نمادین عجیبی دارند و فراتر از خودرو بودن، معانی و دلالتهای بسیار در خود پنهان میکنند. پرده اول. آخرین پیکان در بیستوپنج اردیبهشت هشتادوچهار با حضور اسحاق جهانگیری که آن موقع وزیر صنایع و معادن بود به موزه میپیوندد. او روی کاپوت آن پیکان نوشت: «پیکان ارابهای بود که صنعت خودرو بر دوش آن شکل گرفت و امروز میرود تا نظارهگر اعتلای این صنعت باشد.» معصومه ابتکار هم که آن زمان رییس سازمان حفاظت محیطزیست بود روی کاپوت مینویسد «توقف تولید پیکان نمادی از عصر نوین تحولات سبز در صنایع کشور و نشانهای از عزم ملی برای حفاظت از محیطزیست است.» پرده دوم. سیویک تیر نودونه، آخرین پراید از خط تولید خارج شده و از سرنوشت نامبرده اطلاعی در دست نیست. روی کاپوت آخرین پراید جز خداحافظی هیچ چیز نوشته نشد و ظاهرا هیچ مقامی در مراسم حضور نداشت و پراید غریبانه رفت. پیکان و پراید فقط خودرو نیستند بلکه جلوههایی از تاریخ سیاسی، اقتصادی و صنعتیشدن ایران در این دو مجسم میشود. خوب که به چشمان آخرین پراید بنگری درباره خیلی چیزها حرف میزند.چشمانش میگویند: پیکان که میرفت آقای صنایع و معادن امید داشت که در موزه بنشیند و نظارهگر اعتلای صنعت خودرو باشد. خانم محیطزیست هم عزم ملی برای حفظ محیطزیست را جستوجو میکرد. پژو 206 خودرویی کمفاصله با دنیا تولید میشد. مشارکت با خودروسازهای معتبری در دنیا در جریان و امید به بهتر شدن زنده بود.دوباره میگوید: کسی روی من جز خداحافظی چیزی ننوشت. گویی امیدی نیست من نظارهگر هیچ اعتلایی، عزمی برای بهتر شدن یا حفظ چیزی باشم؛ آره این جوری است؟ کسی جرأت ندارد چیزی بنویسد. آن نوشتههای قبلی به آرزو تبدیل شدند تا واقعیت؛ و حالا حال و حوصله آرزو کردن هم ندارید؟بیچاره بغض دارد و میگوید: آیا شما قرنی را که پیکان در میانهاش رسید، پس از شصت سال با خداحافظی من، جمعبندی میکنید؟ این دستاورد شما در نیم قرن صنعتیشدن است؟ شرم نمیکنید؟دوباره که به چشمان آخرین پراید خیره شوی، بغض در گلو میگوید: «موضوع اصلاً شخصی نیست، فرد خاصی مد نظرم نیست، حرفم ساختاری است. پیکان که میرفت همه این آدمها بودند. آقای جهانگیری و خانم ابتکار بودند، آمدند بدرقه پیکان، الان هم هستند. آنها که بدرقه پیکان نیامده بودند هم همه هستند. آنها که بعد از پیکان زمان محمود احمدینژاد آمدند هم هستند. گزارش تحقیق و تفحص مجلس دهم از خودروسازی را هم که دیدهای که چه افتضاحی است؟ آن ساختارها هم هستند. این وسط فقط من اضافیام؟ فقط من باید این طور غریبانه بروم؟گیریم من رفتم، شما با مکررها، بدون هیچ ایده نویی، به جایی میرسید؟» سرت را پایین میاندازی و دوباره آخرین پراید بغضاش میترکد: «وقتی جهانگیری روی کاپوت پیکان مینوشت، سال اول سند چشمانداز ایران 1404 بود. یک ماشین چینی که سری میان سرها باشد تو خیابانهای شهر نبود؛ پنج سال دیگر میرسید به 1404، خیابانها را دیدهای؟ پر از ماشین چینی شده است.ای روزگار...» بیچاره از دست خودش هم شاکی است، خودمونیتر هم شده و میگه: «بیستوشش سال پیش آمدم قاتق نونتون بشم، بلای جونتون شدم.
شما هم درست سوار من نشدید اما منم کم از شما نکشتم و لت و پار نکردم. خدا از سر تقصیرات منم بگذره.»داشتم با عکس آخرین پراید خداحافظی میکردم که گفت: «از ما که گذشت، عمر ما را که هدر کردید، سورنتو و سراتو و اسپورتیج و اپتیما نشدیم، همون پرایدی که بودیم موندیم؛ اما شما یه فکری به حال خودتون کنید، این جوری به جایی نمیرسید؛ از ما کرهایها که یاد نگرفتید، از این چینیها یاد بگیرید، البته چینگیر نشید.» خداحافظی کردیم. بیچاره نمیدانست چقدر حق بزرگی بر گردن من دارد. کلی ایده بر محور پراید ساخته و پرداختهام. نمیدانست چقدر جایگاه مهمی در تاریخ، ذهن و ساختار معاصر ما دارد. حال و حوصله خواندن و گوش کردن نداشت، والا متن و صوتهای زیر را برایش میفرستادم تا در غربت خداحافظی، به اهمیت خودش پی ببرد.
٭ عضو هیات علمی
دانشگاه شهید بهشتی