خلق ارزش به جای سوداگری

۱۳۹۹/۰۶/۱۲ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۷۰۵۹۸
خلق ارزش به جای سوداگری

گروه بانک و بیمه | محسن شمشیری |

پرویز صداقت کارشناس بورس با اشاره به ضرورت رعایت نسبت‌ها و شاخص‌های مالی مرتبط با بورس، از جمله شاخص مهم نسبت قیمت به سود هر سهام گفت: در سال‌های اخیر همواره به این نکته اشاره و تاکید شده که نسبت قیمت به سود هر سهم باید حدود 5 باشد یعنی خریدار سهام بعد از 5 سال بتواند هزینه خرید سهام خود را تامین کند و سالی حدود 20 درصد قیمت سهم خریداری شده، سود ببرد تا اصل سرمایه او برگردد و از آن پس بتواند از سال ششم به بعد سود و درآمد کسب کند. اما در یک سال اخیر، این نسبت مالی به کلی از استانداردهای مطرح شده خارج شده و رعایت نمی‌شود و برخی افراد سهام شرکت‌هایی را خریداری کرده‌اند که نسبت قیمت روز به سود سهام آن معادل 30 تا 80 بوده است. صداقت در جلسه ماهانه دانش‌آموختگان اقتصاد که به صورت مجازی از طریق اسکایپ برگزار شد، با اشاره به حاکم شدن روحیه کسب سود و سوداگری و سفته بازی و خرید و فروش به جای روحیه کار و تلاش و ارزش‌آفرینی، کار آفرینی و بهره وری و کارآمدی گفت: در دو دهه اخیر در دوره‌ای کسب سود از طریق ارز و طلا، در دوره‌ای دیگر کسب سود در مسکن و ساختمان ومستغلات، در دوره‌ای کسب سود از طریق نرخ‌های سود بانکی بالا مورد توجه بوده و جالب این است که این سود‌ها بالاتر از حداقل دستمزد یک کارگر و کارمند بوده است. یعنی چند برابر حقوق کارگر و کارمند و کارشناس سود دریافت کرده‌اند و همین روحیه عامل کاهش بهره وری و تولید و عرضه کالا بوده و در نتیجه تورم و رشد قیمت‌ها موجب رشد نقدینگی و تورم و کاهش ارزش پول بوده است. در نتیجه ارزش و قدرت خرید پول ودستمزد کارگر و کارمند نیز کاهش یافته است.  عده‌ای در بانک سپرده گذاشته‌اند و بدون زحمت نرخ سود بالای 15 تا 30 درصد دریافت کرده‌اند تا با سپرده‌گذاری در آمد داشته باشند که بیشتر از رقم حداقل دستمزد باشد در نتیجه فرهنگ کار و خلق ارزش در جامعه شکل نمی‌گیرد و این فرهنگ دایم در حال تضعیف شدن است و افراد به جای اینکه کار کنند و زحمت و تلاش داشته باشند و ارزش خلق کنند، به دنبال خرید و فروش و کسب سود بادآورده رفته‌اند. در دو سال اخیر، انبوه مهندسان و دکتر و نیروهای حرفه‌ای و کارشناسانی داریم که حرفه خود را رها کرده‌اند و دنبال کار حرفه‌ای نرفته‌اند و از طریق خرید وفروش سهام درآمد بیشتری کسب کرده‌اند و در کوتاه‌مدت این اتفاق افتاده است. عده‌ای خانه و ماشین و کارگاه خود را رها کرده‌اند و فروخته‌اند تا با پول آن سود هنگفت از خرید و فروش سهام کسب کنند.  فرهنگ بدون کار وزحمت گسترش یافته و نمی‌توان انتظار داشت که افراد به دنبال خلق ارزش بروند. با کمال تعجب، در شرایطی که صنایع و کسب وکارها در حال ورشکستگی و زیان‌دهی بوده‌اند ونیازمند کمک دولت و وام‌های ارزان قیمت ویارانه بوده‌اند. اما قیمت اوراق سهام همین کسب وکارهای زیان ده و کم بازده هر روز بیشتر شده است. یعنی قیمت تابع فعالیت و کار و سود دهی و تولید نبوده است بلکه تابع ارزش ساختمان و ماشین آلات و زمین و دارایی‌های شرکت‌ها بوده است و حتی ارزش روز سهام تعدادی از این شرکت‌ها به مراتب بالاتر از ارزش روز کل دارایی‌های شرکت‌ها بوده است.  به عبارت دیگر، یک نامعادله بین تولید ناخالص داخلی منفی کشور و رشد شاخص سهام شکل گرفته است و در حالی که رشد تولید وسرمایه‌گذاری و اقتصاد منفی است اما شاخص سهام رشد کرده است. 

  طرف‌های زیان ده و سود ده 

در یک‌سال اخیر

براساس آنچه که در یک سال و نیم اخیر در بازار سرمایه رخ داده است عده‌ای سود کرده‌اند و عده‌ای متحمل زیان شده‌اند.  کسانی که در یک سال و نیم اخیرزیان ده بوده‌اند، کسانی هستند که تازه وارد بورس شده‌اند و حرفه‌ای نیستند و با فراز و نشیب و شاخص‌ها و نسبت‌های فنی مالی آشنایی ندارند و چون خبر رشد قیمت سهام را شنیده‌اند وارد بازار شده‌اند. بسیاری از کارشناسان و رسانه‌ها به اینها اطلاعات غلط داده‌اند و آنها تصور کرده‌اند که این سود واقعی و ماندگار است. اما برندگان وضعیت بازار سهام در یک‌سال و نیم اخیر، عمدتا عرضه‌کنندگان سهام یعنی دولت و موسسات حقوقی بوده‌اند که 

با گرم شدن بازار و رشد قیمت‌ها، اقدام به فروش سهام خود به قیمت بالا کرده‌اند و از محل آن سود و درآمد زیادی برده‌اند و دولت نیز هم بابت فروش سهام و هم بابت معاملات سهام کسب سود و درآمد کرده است. صداقت در پاسخ به این پرسش که این وضعیت تا کجا ادامه دارد؟ گفت: تجربه همه کشورها و حتی تجربه کشور ما در سطح پایین‌تری از رشد حجم معاملات و قیمت‌ها در دو دهه اخیر نشان می‌دهد، که این وضعیت ماندگار نیست و این حباب روزی می‌ترکد و قیمت سهام و شاخص کل را کاهش خواهد داد. وضعیت هفته‌های اخیر نشان می‌دهد که حباب بورس در حال فرو ریختن است و ریزش سهام استمرار خواهد داشت، زیرا قیمت‌های کنونی قابل دوام نیست و با نسبت‌های فنی و مالی و سود شرکت‌ها وعملکرد شرکت‌ها و رشد اقتصادی کشور متناسب نیست. تنها دریک صورت ممکن است که رشد شاخص سهام ادامه یابد و آن رشد شدید نقدینگی و تزریق پول و همچنین شکل‌گیری تورم‌های بالا است که برخی آن را ابرتورم می‌خوانند. برخی کارشناسان می‌گویند مگر آنکه تورم زیاد داشته باشید که قیمت کالاها و خدمات لحظه‌ای افزایش یابد و این موضوع باعث تداوم رشد و ثبات قیمت سهام شود. اما به دلایل مختلف، شکل‌گیری ابر تورم در اقتصاد ایران ممکن نیست و ما تورم ونزوئلا و ویژگی ونزوئلایی شدن اقتصاد را نخواهیم داشت. در ونزوئلا و برخی دیگر از کشورها، شاهد مارپیچ قیمت‌ها و دستمزدها بوده‌اند یعنی دایم درآمد و دستمزد و قیمت‌ها بالا رفته و تورم بیشتر ایجاد می‌کند . اما در ایران ما انجماد دستمزد داریم و به سمت تورم‌های سنگین وابر تورم نمی‌رویم. یعنی هر سال حداقل دستمزد تعیین می‌شود و اجازه رشد زیاد دستمزد و حقوق کارگر و کارمندان را نمی‌دهد و در نتیجه قدرت خرید در حد معینی ایجاد می‌شود وامکان خرید بیشتر یا رشد قیمت‌ها را نمی‌دهد. برخی صاحب نظران نیز ویژگی‌های دیگری را برای اقتصاد ایران برمی‌شمارند که مانع شکل‌گیری ابر تورم می‌شود و در مجموع توان و ظرفیت‌های اقتصاد ایران به گونه‌ای است که مانع شکل‌گیری ابر تورم می‌شود. پس در شرایطی که ایجاد تورم‌های بسیار زیاد و رشد شدید نقدینگی فراهم نیست، سقوط قیمت‌های کنونی بورس و سهام بدون ابر تورم اجتناب ناپذیر است. من به این پرسش اساسی فکر کرده‌ام که آیا دولت و مقام ناظر بورس می‌توانند این سقوط شاخص‌ها و قیمت سهام را به روند آرام تبدیل کنند. پاسخ منفی است و بعید است که دولت بتواند حباب را آرام آرام حرکت دهد. در سال‌های 77 و 83 و 84 تاحدودی تلاش‌هایی انجام شد تا سقوط بورس به فرود و کاهش تدریجی تبدیل شود. اما در نهایت قیمت سهام به جایی که باید می‌رسید، کاهش یافت. در حال حاضر نیز حتی اگر در برخی روزها حقوقی‌های بورس وارد عرصه شوند و سهام عرضه شده را جمع کنند، بازهم با محدودیت مواجه خواهند بود. زیرا حقوقی‌ها نیز به دنبال سود هستند و نقدینگی و پول لازم برای کنترل این بازار بزرگ و بسیار حجیم وجود ندارد. الان حجم بازار و معاملات بسیار بزرگ‌تر از دوره دهه‌های 70 و 80 است و ارزش اوراق سهام موجود در بورس از تولید ناخالص داخلی ایران بالاتر رفته و دادو ستد زیاد است. لذا چنین پولی که بتواند ریزش سهام را جمع کند و این همه سهم را با قیمت‌های بالا بخرد، وجود ندارد.  البته در ابتدای این مسیر، اشخاص حقوقی می‌توانند فعال‌تر شوند و بخشی از سهام را جمع کنند اما نمی‌تواند باعث کاهش قیمت سهام و شاخص کل به صورت مستمر و آرام شود و کاهش تدریجی قیمت‌ها نخواهیم داشت و لذا انجام حجم سنگین معاملات با مشکل مواجه می‌شود و باعث کاهش قیمت و سقوط شاخص می‌شود. زیرا نگاه حقوقی‌ها به سود و زیان واقعی است و آنها برای حفظ درآمد و سود و موقعیت خود ورضایت سهامداران، نمی‌توانند هزینه کاهش قیمت سهام را بپردازند و از یک نقطه‌ای به بعد خود آنها نیز به فروشنده تبدیل می‌شوند و نمی‌توانند زیان بازار را تحمل کنند.

   پیامد شکستن حباب سهام چه خواهد بود؟

صداقت در پاسخ به این پرسش، که پس از شکست حباب بورس، نقدینگی حاصل از فروش سهام جذب کدام بازار می‌شود گفت: پرسش اساسی این است که آیا شکست حباب بورس، باعث جذب نقدینگی در بازار ارز یا بانک‌ها خواهد شد؟ قطعا بخشی از این نقدینگی بلاتکلیف خواهد ماند و بخشی از آن درگیر بازار ارز و پول و مسکن و مستغلات می‌شود اما همه این بازارها محدودیت‌هایی دارند. به خاطر محدودیت بازار ارز و خرید و فروش ارز و کنترل‌های موجود و نگهداری ارز و.... بازار ارز نمی‌تواند رشد همپای بورس داشته باشد. پس آیا نقدینگی بورس به سمت مستغلات می‌رود؟ پاسخ این است که همه نقدینگی نمی‌تواند جذب مستغلات و مسکن شود. زیرا کسانی که به بورس رفته‌اند سرمایه‌گذار کوچک بوده‌اند و پول‌های چند میلیاردی که بتواند مسکن و ساختمان و زمین خریداری کنند، شامل بخشی از این بازار می‌شود و بخش بزرگ‌تر بازار کسانی هستند که چند میلیون وارد بورس کرده‌اند و سهام خرید و فروش کرده‌اند و سرمایه زیاد نداشته‌اند لذا قابلیت حضور در مستغلات را ندارند . در نتیجه تاحدودی سوداگری در مستغلات خواهیم داشت و عده‌ای از سرمایه‌گذاران بورس جذب مستغلات می‌شوند. به عبارت دیگر، از حدود 50 میلیون سهامدار بورس که حدود 15 میلیون نفر آن فعالیت بیشتری دارند، تنها عده محدودی وارد بازار مسکن و مستغلات و ارز خواهند شد. بازار پول و بانک‌ها نیز نرخ سودی که معادل تورم باشد یا سود بالا باشد را نمی‌توانند پرداخت کنند و لذا بخشی از پول و نقدینگی برای حفظ ثبات نسبی وارد بانک‌ها می‌شود. در نتیجه بخش بزرگی از نقدینگی موجود در بورس بلاتکلیف خواهد بود و جایی برای ورود و سوداگری و کسب سود نخواهد داشت.  براین اساس، در مجموع باید گفت که آنچه در بورس اوراق بهادار ایران رخ داده است مانند تجربه‌های پونزی در کشورهای دیگر، که رشد قیمت و سود بر اساس سود کم یا نبود سود و نبود رشداقتصادی و تولید را وعده می‌دهد، محکوم به شکست است .جالب این است که برای اولین‌بار در تجربه جدید بورس و شکل‌گیری حباب و ترکیدن حباب و سقوط آن، دولت بازیگر اصلی بوده است. البته دولت در دو سال اخیر سعی کرده که ویترین خوبی را از وضعیت بورس به عنوان رشد و رونق در اقتصاد ایران به نمایش بگذارد و در شرایطی که در جهان رکود حاصل از کرونا دارید و رشد منفی شده است، دولت در ایران رشد بورس و شاخص‌ها و قیمت‌ها و معاملات و ارزش سهام را نشانه رونق اعلام کرده است. این در حالی است که در تمام برنامه‌های دولت‌های بعد از انقلاب و در سال‌های بعد از جنگ، یکی از محورهای اصلی در بخش مالی افزایش اتکا به بازار اوراق بهادار بوده و گمان کردند که افزایش میزان اتکا به روش‌های بازار محور و اوراق بهادار در مقایسه با روش‌های بانک محور بهتر و کارآمد‌تر است و هزینه‌های کمتری دارد و به تقویت بخش خصوصی و کارایی اقتصادی منجر خواهد شد و هزینه پول را کاهش می‌دهد و لذا تلاش کردند که بخشی از تجهیز منابع را از طریق بورس انجام دهند. به همین دلیل است که فعالیت جدید بورس از سال 1369 و دومین سال اجرای برنامه اول راه‌اندازی شد و در برنامه‌های دوم توسعه نیز بورس کالا در دستور کار قرار داشت و قانون جدید اوراق بهادار در سال 84 تصویب شد و تنوع بازارها و نهادهای مالی جدید شکل گرفت. اما جالب این است که تجربه کشورهای توسعه یافته نشان داده که در پاسخ به این پرسش که اقتصاد بورس محور باید باشد یا بانک محور ؟ تجربه کشورهای موفق در شرق آسیا در مراحل اولیه نشان می‌دهد که بازار بانک محور بوده است نه بورس محور و آنها با سرمایه‌گذاری و تامین مالی از طریق بانک‌ها، روند توسعه را شکل داده‌اند. 

لذا این تصور که با بورس می‌توان به توسعه رسید و از بانک بهتر است، حداقل در مورد کشورهای شرق آسیا ثابت نشده است و البته بورس در کنار بانک به اقتصاد کمک کرده است. در نتیجه در اقتصاد ایران نیز این تصور اشتباه است که با گسترش و رونق و رشد بورس می‌توان نتیجه بهتری از اقتصاد بانک محور گرفت. زیرا قبل از اینکه به گسترش بانک‌ها یا بورس بپردازیم باید فرهنگ ارزش آفرینی و کار و تلاش و کسب وکار را حاکم کنیم. اگر فرهنگ کسب وکار سوداگری و خرید و فروش و کسب سود بدون فعالیت باشد فرقی می‌کند که در بورس فعالیت کنیم یا در بانک، یا ارز و طلا و مسکن و مستغلات و سایر بازارهای دارایی حرکت کنیم. نتیجه همین است که بورس نیز مانند بانک به ابزار سوداگری تبدیل می‌شود. اما در یکسال و نیم اخیر دولت به سمت بورس رفته و زمینه‌های ایدئولوژیک این موضوع اینگونه مطرح کرده که بورس بهتر از بانک می‌تواند به تامین مالی منجر شود و ربوی نیست و با مشارکت سهامدار و شرکت‌ها، همراه است. نکته دیگر این است که با وجود تحریم و محدودیت‌هایی که وجود داشته، دولت توانسته سهام بفروشد و درآمد کسب کد و هزینه‌های خود را تامین کند. لذا هر چه بازار پر رونق‌تر باشد و به بهای بالاتری باشد، در آمد دولت نیز بیشتر است. یک انگیزه دیگر این است که در شرایط تحریم، به دنیا یک ویترین جذاب از اقتصاد ایران نشان می‌دهد که بورس در حال رشد و رونق و جذب منابع است و ارزش معاملات در حال افزایش است. رشد بازار بورس دایم مثبت است و بالاترین نرخ کارایی و رشد ارزش را دارد و... و این می‌تواند ویترین جذابی برای معرفی اقتصاد ایران به جهان از طریق دولت باشد.اما نکته مهم این است که در یک دهه اخیر رشد اقتصاد ایران در حد صفر بوده و تولید ناخالص داخلی ایران در یک دهه اخیر افزایش نیافته است لذا تنها از طریق رشد نقدینگی و تورم، قیمت‌ها افزایش یافته است و عده‌ای برای حفظ ارزش پول خود و عده‌ای برای کسب سود، پول خود را به بورس برده‌اند و لذا نمی‌توان بدون رشد تولید و اقتصاد، رشد بورس را مثبت و ارزش آفرین معرفی کرد. به عبارت دیگر، بازار گسترش یافته و تعداد سهام موجود بیشتر شده و ابزارهای مالی بیشتر و متنوع شده است اما همه اینها، توجیهی برای افزایش شدید قیمت‌ها نیست. صداقت در پاسخ به این پرسش که آیا کاهش قیمت سهام و شاخص کل بورس در هفته‌های اخیر را می‌توان اصلاح قیمت‌ها ارزیابی کرد؟ گفت: در هفته گذشته بسیار کمتر از چیزی که باید کاهش یابد، شاهد کاهش قیمت‌ها بوده‌ایم اما این رقم اندک است و نمی‌توانیم آن را اصلاح قیمت‌ها بدانیم زیرا با توجه به نسبت قیمت به سود سهام، بازار سرمایه به تعدیل‌های بیشتری نیاز دارد و در آن شرایط که قیمت به سود سهام به حد معقول و منطقی رسید، باید آن وقت آن را اصلاح بازار نامید. این کاهش هفته اخیر اندک بوده است. وی در پاسخ به این پرسش که اگر این نقدینگی وارد بورس نمی‌شد در آن صورت باید به کجا می‌رفت و لذا باید این رشد قیمت سهام را تاحدودی طبیعی ارزیابی کنیم گفت: نقدینگی باید به سمت تولید و خلق ارزش برود. اما متاسفانه به دنبال سوداگری است و به دنبال طلا و سهام و خودرو و... می‌رود. انگیزه سرمایه‌گذار، سوداگری و رشد قیمت و سود بدون تلاش و زحمت است. لذا اگر نقدینگی و پول مردم به سمت تولید برود قطعا منشأ تحول و اشتغال و رشد و سرمایه‌گذاری است. اگر در بورس یا بانک جذب تولید شود و زمینه ساز افزایش تولید باشد مفید خواهد بود. 

سوال این است که چرا پول به بخش واقعی اقتصاد و به سمت تولید نمی‌رود. چراکنشگران اقتصادی به سمت فعالیت‌های بادآورده می‌روند و حتی بخشی از دولت به سمت سوداگری و غیر تولیدی می‌روند تا سود کسب کنند.

به عنوان مثال، در سال 95 نرخ بهره بانکی را بالا بردند تا جلوی تورم گرفته شود و نقدینگی در بانک‌ها تورم سنگین‌تری را ایجاد کرد و رشد شبه پول و رشد تورم را شاهد بوده‌ایم لذا مشکلات اقتصاد ایران بیشتر شد. 

انتقاد اساسی این است که در حال حاضر خرید و فروش دست دوم سهام را داریم و فعالیت‌های بورسی، ماهیت سوداگرانه داشته و به سمت تولید نرفته است. و اینها مشکلات اقتصادی ما را تشدید می‌کند و در شش ماهه دوم امسال موجب تورم و تشدید مشکلات می‌شود. در حالی که اگر به سمت تولید حرکت کند، مشکلات را کاهش می‌دهد. باید نقدینگی جذب شده در بورس جذب تولید شود. در چنین شرایطی، افزایش فروش شناور آزاد به معنای رشد قیمت سهام است. صداقت در پاسخ به این پرسش که چرا بورس به رشد سرمایه‌گذاری خارجی کمک نمی‌کند؟ گفت: در مورد اهمیت سرمایه‌گذاری خارجی در بورس باید گفت که ما به دلیل تحریم و عدم پذیرش fatf در شرایطی هستیم که سرمایه‌گذار خارجی امکان حضور ندارد و برخی از آنها خارج شده‌اند یا امکان حضور ندارند. لذا این مشکلات به دلیل گره‌های سیاسی است که اگر حل شود در آن صورت می‌توان بحث کرد که سرمایه‌گذاری خارجی چه منافعی برای بورس و سهام دارد. باید این مشکل حل شود و گره‌های بنیادی حل شود و fatf پذیرفته شود و ... در آن صورت می‌توان به راهکارهای اقتصادی برای سرمایه‌گذاری خارجی پرداخت. اما در شرایط فعلی و در داخل کشور، راهکاراصلی باید بازگشت به فرهنگ خلق ارزش به جای سوداگری باشد و بخش واقعی اقتصاد تقویت شود و سوداگری کنار گذاشته شود.  بیماری هلندی و وابستگی به نفت و واردات باعث شده که ایجاد سود از طریق خرید و فروش و سوداگری و بدون فعالیت حاکم شود و دایم نقدینگی رشد کرده و عامل رشد قیمت‌ها و خرید وفروش شده و به جای تولید خرید و فروش حاکم شده است. براین اساس، باید اول گره سیاسی حل شود و فرهنگ خلق ارزش تقویت شود و به دنبال آن نقدینگی جذب تولید شود و سوداگری کاهش یابد تا از این طریق مشکلات موجود نیز حل شود.