ضرورتهای مواجهه با امریکای پساترامپ
مهدی مطهرنیا
باید بدانیم، آنچه که در ایالات متحده امریکا با تغییر روسای جمهور اتفاق میافتد، تغییر در تاکتیکها و تکنیکها است که میان روسای جمهور و احزاب حامی آنها در سطح استراتژی و به صورت نادر رخ میدهد. اما در سطح پارادایمها، دکترینها و سیاستهای کلان، تغییرات روسای جمهور و ورود مستاجران جدید به کاخ سفید و رخت بربستن مستاجران قبلی، نمیتواند تغییردهنده این رویکردهای کلی باشد. لذا نگاههای آرزومندانه و رویایی به این معنا تا حدود زیادی در ایران و برخی دیگر از کشورها دیده میشود که ریشه در واقعیات تحلیلی و مستند ندارد. اینکه کسی فکر کند با تغییر ترامپ با بایدن، امریکا شروط ارتباطیاش با ایران را کاملا کنار میگذارد و ماه عسل تهران-واشنگتن به سرعت آغاز میشود، سیاستی آرزومندانه با سطح تحلیلی تقلیلگرایانه است. چرا که با تغییر روسای جمهوری امریکا تغییری در دکترین و سیاستهای کلان ایالات متحده رخ نخواهد داد، اما در تاکتیکها و دکترین و گاهی استراتژیها تغییرانی را میتوان متصور شد. بازگشت بایدن به توافقنامه برجام در پس از خروج امریکا و فشارهای حداکثری امریکا که اخیرا مباحث مختلفی درباره ان مطرح شده، دیگر فضا را به سمتی نخواهد برد که ایران مناسباتی در سطح قبل از برجام با امریکا برقرار کند، چرا که بافت موقعیتی دو کشور تغییر کرده است. هرچند بایدن به عنوان ادامهدهنده راهبردهای اوباما، ممکن است بتواند (احتمالا) در کاخ سفید حاضر شود، اما نمیتواند تغییر و تحول چندانی را در مناسبات با ایران ایجاد کند. به نظر میرسد که صحبتهایی که باید در خصوص بازگشت مجدد امریکا به برجام مطرح میکند، بر این اساس باشد که او تصور میکند از طریق برجام میتواند پرونده مذاکرات با ایران را در همه زمینهها آغاز کند. بایدن در موضعگیریهای اخیر خود برجام و بازگشت به برجام را تنها در خصوص پرونده هستهای یا برداشتن تحریمها بر علیه تهران مطرح نمیکند، بلکه هدف از بازگشت به برجام را در سطوح تحلیلی متفاوتی در نظر میگیرد که بر خلاف ترامپ حتی مسائل داخلی ایرانیان را نیز در بر میگیرد. او از موضوعاتی چون، حقوق بشر، آزادی زندانیان سیاسی و...با ابرام و پافشاری بیشتری سخن میگوید.
لذا باید این منطق را مدنظر قرار داد که تحلیلهایی که چشمانداز حضور بایدن در کاخ سفید را برای ایران بیش از اندازه رویایی تصویرسازی میکند، بیشتر تحلیلهای آرزومندانه و تقلیلگرایانه هستند و نمیتوان به عنوان واقعیات محسوس روی آنها حساب جدی باز کرد. اما آرایش راهبردی ایران در خصوص این تحولات باید چگونه باشد؟ اینکه ما در ایران منتظر تغییرات سیاسی در امریکا باشیم، بعد بر اساس این تغییرات در امریکا، رفتارها، کنشها و برنامههای خود را تدوین و اجرایی کنیم از شاخصهایی که برای یک حکمرانی مطلوب ارایه میشود، فاصله دارد. ما باید منافع و اهداف ملی خود را بدرستی و با تشخیص منطقی نظام موجود روابط بینالملل برای خود بازسازی کنیم و در مسیری قرار بگیریم که با ایجاد یک سیاست ورزی مطلوب و رجحان دادن به منافع ملی، عملکرد خود را بر اساس اهداف و منافع ملت ایران شکل دهیم. آنچه که امروز دیده میشود، تقابل نظام جمهوری اسلامی ایران با نظام لیبرالیستی حاکم بر امریکاست، نه روابط میان ایران و امریکا یا ملتهای ایران و امریکا. بلکه تقابل دو نظامی است که در برابر هم تلاش میکنند تا به کسب پرستیژ افزونتری در نظام بینالملل نایل آیند. در واقع بیشتر از آنکه به فکر حل و فل مشکلات خود باشند به فکر آن هستند که یکدیگر را در این بازی در مسیر قضاوت افکار عمومی در باب برنده بودن یا بازنده بودن قرار دهند. در یک چنین مسیری همواره رفتارهای هر کدام از آنها در برابر همدیگر تابعی از قدرت آنها در برخورد با یکدیگر نه در تعامل با هم است. لذا تجدید نظر در این نگرش و رویکرد در دو پایتخت ایران و امریکا ضرورت پیدا میکند. ایرانیها همواره اعلام کردهاند آماده گفتوگو به معنای حرکت برد، برد هستند، اما در پی آن برآمدهاند تا با توجه به موضعگیریهای امریکا شاخی به نام ایالات متحده امریکا را در صحنه نظام بینالمللی بشکنند و امریکا هم با ابزارهایی که در اختیار دارد مقاومت میکند. بتبع تا زمانی که یک چنین شرایطی حاکم باشد هیچ مذاکره و گشایشی در روابط دو کشور شکل نمیگیرد و اگر مذاکرهای هم شکل بگیرد، در صحنه عمل با محدودترین تفسیر در باب تعامل انجام میپذیرید. همانطور که در خصوص برجام هم اینگونه شد و اگر بجای ترامپ، هیلاری کلینتون راهی کاخ سفید میشد هم احتمال بروز چالش در مناسبات دو کشور محتمل بود.