بازارهایی در انتظار مشتری
گلی ماندگار|
تا قبل از اینکه کرونا به سراغمان بیاید، بازارهای سنتی و مالهای امروزی حتی با شرایط تحریم و بحران اقتصادی هم کسب و کار خودشان را نه مثل سابق اما بهطور قابل قبولی ادامه میدادند. اما با آمدن کرونا و پیچیدهتر شدن شرایط اقتصادی و رشد بیسابقه قیمت ارز، دیگر صنعت خردهفروشی هم رمق باقی ماندهاش را از دست داد. حالا دیگر در سبد خرید خانوار تنها مایحتاج روزانه جای دارند و خبری از پوشاک و کفش و ... نیست. سبدهای خرید هر روز بیشتر از قبل کوچک شدهاند و در میان این وضعیت فقط فروشگاههای زنجیرهای که مواد خوراکی مردم را تامین میکنند، توانستهاند پایدار بمانند و بقیه جاها کم کم از نفس افتادهاند.
از مولوی تا پالادیوم
هنوز دلار به مرز 27 هزار تومان نرسیده بود و کرونا مردم را بهت زده نکرده بود، شاید همین یک سال پیش بود که اگر سری به بازار پرده فروشی مولوی میزدی هنوز هم مغازهها کم و بیش مشتری داشتند و قیمتهایشان معقول بود و مردم هم برای خرید به آنها سر میزدند. بماند که دیگر رونق 4 سال پیش را نداشتند اما باز همین هم غنیمت بود، اما حالا دیگر از این خبرها نیست. همانطور که در مالهای بزرگ و مراکز خرید آنچنانی هم همهچیز از رونق افتاده، حتی پالادیوم که معمولا پاتوق افراد بالاتر از قشر متوسط بود و فروشندهها هم از فروشی که داشتند راضی بودند و روزگار میگذراندند، اما حالا دیگر این پاساژ هم رونق سابق را ندارد. دیگر کسی نمیتواند جنسهای خارجی وارد کند و اگر هم اجازه واردات داشته باشد با این قیمت دلار شاید مشتری نداشته باشد، پس مغازهها خالی میشوند بدون اینکه جایگزینی برای جنسهای خود داشته باشند.
ساعت 11 صبح بازار مولوی
معمولا همیشه صبحها این بازار شلوغتر میشود، از ساعت 10 کارشان را شروع میکنند و مغازهها کم کم باز میکنند و مشتریها میآیند و خلاصه تا ساعت 11 بازار پردهفروشها جان میگیرد. اما این روزها خبری از این سناریو نیست، در این ساعت روز اکثر مغازهها بستهاند، حتی مغازههای داخل پاساژها. چند مغازهای هم که باز هستند مشتری ندارند، یک ساعت بیشتر اینجا قدم میزنم و ساعت از 12 و نیم هم گذشته، اما باز هم خبری نیست. خانمهایی میآیند و پردهها و ملحفهها را قیمت میکنند و بعد هم با گفتن این جمله که «چقدر گرون شده» دست خالی میروند.هادی 40 ساله است و از ده سال پیش که پدرش به رحمت خدا رفته مغازه پرده فروشی او را میگرداند او به تعادل میگوید: هیچوقت چنین چیزی را تجربه نکرده بودم، من سالهاست که در این کار هستم از زمانی که از سربازی برگشتم وردست پدرم کار میکردم و هیچوقت بازار کار ما اینطور نخوابیده بود. ما همیشه سرمان شلوغ بود آنقدر که سفارشهای دوخت به موقع نمیرسید، اما حالا کارگاه را تعطیل کردیم چون خریدی نیست که سفارش دوخت بگیریم. بیشتر از یک سال است که به این وضعیت دچار شدهایم. همهاش به خاطر کرونا نیست، به خاطر دلار و تورم است. دولت هم انگار کاری از دستش برنمیآید. مردم پول ندارند خرید روزانهشان را انجام دهند، چطور به فکر دکوراسیون خانه شان باشند.
حیدر عمو هم یکی دیگر از قدیمیهای بازار پرده فروشهای مولوی است، اکثر کسبه او را میشناسند، حیدر عمو بعد از دو ماه امروز مغازهاش را باز کرده و خودش میگوید: دلم برای بچههای اینجا تنگ شده بود، آمدهها دید و بازدید دوستان وگرنه کاسبی خوابیده و بالا کشیدن کرکره هزینه دارد. باید پول برق و آب و اینها را بدهی وقتی کار نیست، فروش نیست، هزینه اضافی میخواهم چه کار؟
حیدر عمو بیش از 40 سال است که در این شغل فعالیت دارد، اما خودش میگوید: حتی زمان جنگ هم اوضاع اینقدر بد نبود. شاید باورتان نشود، آن زمان فروش پردههای ضخیم خیلی خوب شده بود، مردم میگرفتند که موقع بمباران نور چراغ از پرده بیرون نرود، خانه را با این پردهها تاریک میکردند، اما حالا خیلیها برای نان شب هم محتاج شدهاند. من هم چند ماهی میشود که مغازه را بستهام، هر از گاهی یک روز میآیم اینجا و به رفقا سر میزنم و میروم.
از مراکز خرید چه خبر
کسانی که ساکن شرق تهران و محدوده پل سیدخندان هستند، حتما پاساژ اندیشه را میشناسند، زمانی این پاساژ روزهای پر رونقی داشت اما حالا هر ساعتی که وارد آن بشوی فقط تعداد کمی از مردم را میبینی که نه برای خرید بلکه برای گشت زدن در راهروهای آن وقت گذرانی آنجا هستند. نیما یکی از فروشندگان پاساژ اندیشه به «تعادل» میگوید: اینجا زمانی که راه افتاد خیلی رونق نداشت، اما بعد از یکی دوسال اوضاع خیلی خوب شد، اما طی دو سال گذشته اوضاع روز به روز بدتر شده است، فقط مساله کرونا نیست، گرانی دلار و تورم خیلی از مردم را فلج کرده، مردم بیشتر به خورد و خوراکشان فکر میکنند، تا پوشاک و کفش و لوازم خانه. در راهروهای پشتی چندین مغازه بسته شدهاند، رضا فروشنده یکی از مغازههای راهرو پشتی میگوید: این مغازهها همه اجارهای بودند، با این وضعیت از پس اجارهها برنیامدند و صاحب ملک هم مغازه را پس گرفت. ماهی ده تا دوازده میلیون اجاره دادن شوخی نیست وقتی حتی روزی 100 هزار تومان هم فروش نداری.
پالادیوم هم سوت و کور است
پاساژ پالادیوم شاید یکی از معروفترین پاساژهای تهران باشد، مغازههای لوکس با اجناس لاکچری. اما ساعت 7 بعد از ظهر هم دیگر پالادیوم رونق سابق را ندارد، قبلا وقتی این ساعت وارد پالادیوم میشدی، از شلوغی آن سرگیجه میگرفتی، اما حالا اینجا هم دیگر خبری از شلوغی نیست. تعداد انگشت شماری دختر و پسر جوان در این پاساژ راه میروند و فقط به نگاه کردن ویترین مغازهها اکتفا میکنند. حامد فروشنده یکی از مغازههای پالادیوم به «تعادل» میگوید: فروشمان به زیر 10 درصد رسیده بعضی روزها که اصلا پولی وارد دخل نمیشود. قیمتها آنقدر زیاد شده که کمتر کسی از پس خرید آن بر میآید. کفش و لباسی که من دو سال پیش با دلار زیر ده هزار تومان وارد میکردم، حالا چطور میتوانم با دلار 26 هزار تومان وارد کنم. اصلا چند مشتری دارم که برای خرید یک کفش اورجینال حاضرند بین 8 تا 10 میلیون تومان پول بدهند؟
صنعت خردهفروشی در کما
تمام این بازارهای قدیمی و جدید، تمام این هایپر استارها و فروشگاههای زنجیرهای، صنعت خردهفروشی ما را تشکیل میدهند، صنعتی که بخش عمدهای از بار اقتصاد کشور را به دوش میکشد و این روزها اصلا وضعیت خوبی ندارد، با کوچک شدن سبد خرید خانوار و حذف شدن اقلام بیشماری از این سبد نمیتوانیم بگوییم که صنعت خردهفروشی ما همچنان سرپا مانده است، این صنعت تنها به دلیل ورود کرونا به کشور به کما نرفته، خردهفروشی از زمانی که تورم اقتصادی افسار گسیخته شد و نرخ دلار هر روز افزایش یافت و تحریمها سختتر شد، نفسش به شماره افتاد.