عصر پساترامپیسم و اقتصاد
محسن جلیلوند
در تحلیل شرایط اقتصادی بینالمللی بعد از رفتن ترامپ و آمدن بایدن، ذکر این نکته ضروری است که اصولا اقتصاد بینالمللی امری قوامیافته و مستحکم است و هرچند آیند و روند دولتها ممکن است بهطور نسبی تغییراتی در آن ایجاد کند اما شاکله اقتصاد جهانی هرگز در کشوقوسهای سیاسی دچار تحولات بنیادین نخواهد شد. اصولا ترامپ، شخصیتی متعلق به عصر صنعتی محسوب میشود. به همین دلیل است که بلافاصله پس از به دست گرفتن قدرت در سال2017 شروع به راهاندازی معادن زغالسنگ، احیای صنعت نفت، توسعه خودروسازیو میکند. این اِلمانها که ذکر شد متعلق به عصر صنعتی است، در حالی که عصر پساصنعتی مبتنی بر صنایع «هایتِک» و فناوریهای نوین است.
در اقتصاد ایالات متحده کشاورزی، 3درصد، صنعت 8درصد و مابقی سهم اقتصاد به فناوریهای نوین و هایتک و خدمات است. یعنی درآمدهای آمازون، اپل و شرکتهایی از این دست بسیار بیشتر از درآمد شرکتهایی چون جنرالموتورز و... است. وقتی ترامپ بازگشت به عصر صنعتی را آغاز کرد و به شاخصهای اصلی فناوریهای نوین دهنکجی کرد و آنها را بیاهمیت قلمداد کرد، همین شرکتها علیه این رویکرد به پا خاستند و ترامپ را علیرغم تمام طرفدارانی که داشت از صحنه خارج کردند. یک مثال برای شما بزنم تا بهتر به ابعاد مختلف موضوع احاطه پیدا کنید. پرفروشترین گوشیهای جهان در گذشتهای نهچندان دور نوکیا بود؛ اما این شرکت به دلیل اینکه مدیرانش صنعتی فکر میکردند و حاضر نبودند تا از فناوریهای نوین مثل اندروید و... بهرهبرداری کنند، بلافاصله از صحنه جهانی خارج شد. مساله ترامپ هم همین است؛ تفکر ترامپ مربوط به عصر صنعتی بود و حاضر نبود تحولات جهان پساصنعتی را درک و فضای لازم برای رشد این شرکتها را فراهم کند. اساسا برخی از تحلیلگران معتقدند یکی از دلایل اصلی زمین خوردن ترامپ، همین شرکتهای فراصنعتی بودند که ترامپ آنها را محدود کرده بود. یعنی ترامپ میزان مالیات شرکتهایی چون جنرالموتورز و... را کم کرد و بار مالیات شرکتهای فناوری را افزایش داد، ضمن اینکه این مالیات دریافت شده هم در جامعه امریکایی توزیع نشد. اپل بیشترین بازار فروش خود را در چین دارد. زمانی که ترامپ به چین چنگ و دندان نشان میدهد و تنازعات تجاری با این کشور را افزایش میدهد، طبیعی است که بخشی از ظرفیتهای شرکتی مثل اپل دچار تکانه میشود و اثر این نوع رفتارها به هر حال در انتخابات نمایان میشود. حال پرسشی که ممکن است در اذهان عمومی شکل بگیرد، این است که بعد از حضور بایدن چه تغییر و تحولاتی قرار است در صحنه اقتصاد جهانی ایجاد شود؟ بایدن تلاش خواهد کرد محور اقتصاد امریکا را به عصر فراصنعتی بازگرداند. البته حتی اقتصاد پساصنعتی دوران بایدن با دوران اوباما هم تفاوت داشته باشد. به چه معنا؟ امروزه دیگر دهکده جهانی معنا ندارد، بلکه جهان دهکدهای ظهور و بروز پیدا کرده است. این شرایط ملزومات تازهای را ایجاد کرده که بایدن باید ابعاد و زوایای گوناگون آن را درک کند و زمینه لازم برای پویایی آن را فراهم کند. بعد از حضور ترامپ، تاریخ امریکا دچار تکانههای پیدرپی شد. کارتلهایی که تلاش کردند تا ترامپ قدرت را در دست بگیرد به دنبال این بودند تا چین را در عرصه مناسبات اقتصاد بینالمللی محدود کنند، اما ظهور کرونا که برخی امریکاییها آن را ویروس چینی خطاب میکردند، معادله را کاملا تغییر داد. اگر بخواهیم منصفانه درباره عملکرد اقتصادی ترامپ قضاوتی داشته باشیم، باید به این واقعیت اشاره کنیم که ترامپ بد عمل نکرد. مساله بیکاری در ایالات متحده به اندازهای مهار شد که امریکاییها دیگر به دنبال شغل نبودند، بلکه به دنبال شغل بهتر بودند. ولی کرونا به یکباره معادله را تغییر داد و ترامپ را سرنگون کرد. ضمن اینکه نباید فراموش کرد، هرچند بایدن 80میلیون رای آورده است، ترامپ هم 75 میلیون رای دارد. این وضعیت جامعه امریکایی را کاملا دوقطبی ساخته است و در آینده باز هم شاهد رویارویی این تفکرات خواهیم بود. اگر دوباره به پرسش ابتدایی بازگردیم باید به این واقعیت اشاره کنیم که دیگر نمیتواند در جامعهای تفکر تولیدی و صنعتی حاکم باشد، اما توقع داشته باشند که درآمدی در حد آمازون داشته باشند. کشاورزی امریکا با همه عظمت و وسعتی که دارد 3درصد کل اقتصاد ایالات متحده را شامل میشود. صنعت 7درصد و مابقی آن را صنایع نوین و فراصنعتی تشکیل میدهد. این دادههای اطلاعاتی برای اقتصاد ایران که هنوز در مرحله پساصنعتی قرار دارد و دورنمای صنعتی شدن را در برابر قرار داده است، درسهای فراوانی میتواند داشته باشد که اگر گوش شنوایی وجود داشته باشد، میتوان در خصوص آنها بحث و تبادل نظر کرد.