کنترل تورم و کاهش اثرپذیری اقتصاد از نرخ ارز
حسین درودیان
سهم بالای صادرات و واردات در اقتصاد کشور و عدم استفاده مناسب از نرخ بهره در سالهای گذشته از عوامل مهم اثرپذیری اقتصاد ایران از نرخ ارز است.
این اثرگذاری در گام نخست به نفتی بودن اقتصاد ایران برمیگردد. همچنین به هر حال شما وقتی اقتصادی دارید که سالهای سال محصولات مبتنی بر منابع طبیعی را به عنوان تولیدات اصلی تولید میکنید و طبعا آن اندازه مصرف ندارید و باید صادر کنید، در نتیجه به کشوری تبدیل میشوید که صادرکننده محصولات طبیعی است، در نتیجه ارز به دست میآورید، ارز هم مصرفش برای واردات خواهد بود پس شما تا حدی هم به واردات وابسته میشوید و لذا مجموعا با وجود اینکه اقتصاد بازی نداریم ولی نسبت مجموع صادرات و واردات ما به تولید ملی، عدد پایین محسوب نمیشود یعنی از جمله اعداد متوسط و رو به بالا در دنیا محسوب میشود. این باعث میشود که نرخ ارز در اقتصاد ما خیلی مهم شود چون سهم صادرات و واردات در اقتصاد ما یک سهم نسبتا بزرگی است، پس نرخ ارز به صورت مستقیم نقش زیادی در اقتصاد ما دارد. یک بخشی هم انتظاری است.
یعنی انتظارات هم دخیل میشود. یعنی مردم ما در حافظه تاریخی خودشان، دیدهاند که در سالهای گذشته به هر دلیلی همچون جنگ و تحریم و افت قیمت نفت، این روند صادرات و واردات مختل میشود، نرخ ارز شروع به افزایش میکند و از طرف دیگر، به هم خوردن الگوی اقتصادی تبعاتی همچون تورم و کاهش تولید و وضعیت نامناسب اقتصادی را به همراه دارد که اینها همه همزاد افزایش نرخ ارز میشود. یعنی نرخ ارز یک شاخص میشود برای هشدار در خصوص وضعیت اقتصادی کشور. به عبارت دیگر، دو عامل روانی و واقعی باعث میشود که نرخ ارز تبدیل به متغیر کلیدی در اقتصاد کشورمان شود.
یک اثر مستقیم داریم که قیمتی است که کالاها وارد میشود، حالا آن کالا ممکن است محصول نهایی باشد یا اینکه در چرخه تولید قرار خواهد گرفت و به عنوان کالای واسطهای یا نهاده استفاده میشود، یک بخشی هم برای کالاهایی است که قابلیت صادرات دارند، یعنی کالاهای تولید داخل هستند و هیچ ربطی به واردات ندارند ولی قابلیت صادرات دارند، پس بر مبنای نرخ ارز به عنوان هزینه فرصت، قیمتگذاری میشوند. مثل احشام یا خشکبار، در اینجور کالاها نرخ ارز حکم هزینه فرصت را دارد و وقتی اینها در اقتصاد ما با نرخ ارز تکان میخورند، عملا بقیه اقتصاد هم به دلیل منطق ثبات تقریبی قیمتهای نسبی از این موضوع تاثیر میگیرد.
در مورد سایر کشورها و اثرپذیری آنها از نرخ ارز موضوع به اندازهای که برای ما به عنوان ساکنان ایران و پژوهشگران اقتصاد ایران شفاف است در مورد آن کشورها این اندازه روشن نیست. ولی آن جوری که متوجه میشویم، داستان این است که در آن کشورها، اولا به دلیل ساختار اقتصادیشان، نرخ ارز این اهمیت و تاثیر را ندارد، دوما یک بخشی هم به خاطر این است که لنگرهای قوی دیگری مثل نرخ بهره دارند که بر روی آن کار کردهاند و آن لنگرها را پررنگ کردهاند.
در حقیقت به دلیل اینکه کلا نظام اعتباری در آنجا، نظام در دسترستری برای افراد هست، به خاطر همین وقتی میخواهند تقاضای کالا و خدمات کنند، به دلیل دسترسی اعتباری خوبی که دارند، نرخ بهره تاثیرگذاری قوی دارد و لذا مدتهاست که بانکهای مرکزی هم آمدهاند و نرخ بهره را به عنوان لنگر در سیاستگذاری انتخاب کردهاند. ضمن اینکه نرخهای برابری ارز در آن اقتصادها هم مانند اقتصاد ما خیلی تکانههای شدیدی ندارد.
در کشورهایی مثل ژاپن، نسبت مجموع صادرات و واردات به تولید ملی، از کشور ما پایینتر است. به عبارت دیگر درونزایی اقتصادشان بیشتر است، به خاطر همین تقریبا اثرپذیری کمتری از نرخ ارز دارند. در اروپا هم که پول واحد وجود دارد و خیلی از مبادلاتشان هم بین خودشان است و عملا این اندازه از اثرپذیری از نرخ ارز موضوعیت پیدا نمیکند.
برخی کارشناسان نیز به نقش هزینههای دولت در شکلگیری انتظارات تورمی اشاره دارند و رشد نقدینگی و پایه پولی و... و مثلا حقوقهای پرداختی و یارانههایی که در مجلس تصویب میشود، به تورم دامن میزند.انتظارات تورمی به عنوان یکی از عوامل موثر بر شکلگیری تورم نقش تعیینکنندهای در سیاستگذاری اقتصادی دارد. تصمیمسازی و تصمیمگیری در ارتباط با موضوعاتی همچون مصرف، پسانداز، تولید، سرمایهگذاری، انتخاب سبد بهینه دارایی، دستمزدها، نرخ ارز و نرخ بهره همگی تحت تاثیر انتظارات تورمی شکل میگیرند.
اما انتظارات تورمی چیست؟ بهطور خلاصه، انتظارات تورمی همان انتظارت مردم از شرایط اقتصادی خودشان است. یعنی هنگامی که عرضه پول (نقدینگی) در جامعه بالا است، مردم همواره پول کافی برای خرید دارند. در این حالت، مردم هرگاه که تصمیم بگیرند، میتوانند به سمت خرید هر کالایی (مسکن، خودرو، ارز، خوراک و...) بروند چراکه ابزار کافی در اختیار آنها قرار دارد و به همین دلیل در طی داد و ستدهای معاملاتی قیمت کاذبی برای کالاها شکل میگیرد که در نهایت با کاهش ارزش پول ملی به رکود تورمی میانجامد. یعنی حالتی که هم کالاها گران شده است و هم دیگر قدرت خریدی برای کالا وجود ندارد. در ماههای اخیر نرخ تورم و در پی آن انتظارات تورمی سیر نزولی داشته است، اما این روند هنوز با وضعیت مطلوب فاصله دارد و سوال این است که برای پایداری این وضعیت و ادامه روند کاهشی نرخ تورم تا تخلیه حبابهای قیمتی شکل گرفته در بازار چه باید کرد؟ به نظر میآید در پاسخ به این سوال فقط یک راهکار وجود دارد و آن کاهش نقدینگی است. نقدینگی متاسفانه در حال افزایش است و طبق آخرین آمار به ۳۶ درصد رسیده است که این امر موجب افزایش تورم خواهد شد.
برای کاهش نقدینگی موجود در جامعه باید به کنترل هزینهها بپردازیم، در واقع رمز کاهش نقدینگی، در کنترل هزینههای دولت است. تمامی حقوقهای پرداختی و این مواردی مثل یارانهها که در مجلس در حال تصویب است، همگی به افزایش نقدینگی و در نهایت نرخ تورم دامن میزند.
دوبرابر شدن یارانه معیشتی در سال آینده باعث ایجاد تورم در جامعه خواهد شد. به خصوص وقتی منابع تامین آن اصلا مشخص نشده است. ما این مدت روند کاهشی در نرخ دلار داشتهایم اما چرا هنوز قیمتها کاهش پیدا نکرده است؟ در پاسخ به این سوال باید بحث چسبندگی قیمتها را مطرح کرد. وقتی قیمتها بالا رفته است، فروشندگان ادعا میکنند که ما جنسها را به قیمت بالاتر خریداری کردهایم و در نتیجه این امر اتفاق میافتد.اگر ما میخواهیم کاهش قیمت را شاهد باشیم، باید روند کاهشی دلار بهطور ثابت کاهشی باشد تا در میانمدت و بلندمدت به تثبیت قیمتها نسبت به ارزش پول ملی برسیم که به نوعی کاهش قیمت و تورم محسوب میشود.