سرمایهداری یا سرمایه سوزی
مهدی تدینی
در این گیر و دار مصائب اقتصادی و با توجه به اینکه قشر آسیبپذیر جامعه بیش از پیش در معرض گزندهایی جبرانناشدنی در زیست اقتصادی و معیشتی خود است، برخی بستر را مساعد دیدهاند تا از دلخوری و نارضایتی عمومی، بهویژه از سرخوردگی جوانان درمانده، برای نقد غیرعلمی و غیرتخصصی لیبرالیسم و سرمایهداری بهره ببرند. در شرایطی که کارد اقتصادی به استخوان بسیاری رسیده، فضا برای نقد سرمایهداری و کاپیتالیسم بسیار مساعد شده است. همان جریانهای فکری که مسیر تکامل اقتصاد مبتنی بر بازار آزاد را سد کردند و با اعمال سیاستهای ضدسرمایه معضلات اقتصادی عدیده و دیوارهای کج بیشماری را پایه نهادند - که تا ثریا هم کج خواهد رفت - اکنون انگشت اتهام را یکسره به سوی سیاست اقتصادی سرمایهداری نشانه گرفتهاند؟ البته این چیز جدیدی نیست، همیشه مدافعان سیاستهای ضدبازار و سرمایه معضلاتی را که خود تراشیدهاند گردن اقتصاد لیبرال میاندازند. اما چگونه میتوان معضلات اقتصادی امروز ایران را به «لیبرالیسم اقتصادی» (کاپیتالیسم) نسبت داد؟ یک مغالطه ساده اما پنهان در استدلال این سرمایهستیزان وجود دارد که نادیده گرفته میشود. آن مغالطه این است: در ایران «مالکیت خصوصی» وجود دارد، اما نظام سرمایهداری وجود ندارد. ما در ایران مالکیت خصوصی داریم، اما کاپیتالیسم نداریم. در واقع نقدی هم که به سرمایهداری و لیبرالیسم وارد میشود، اساسا موضوعیتی ندارد. تفاوتی اساسی میان مالکیت خصوصی و نظام سرمایهداری وجود دارد. نمیتوان هر جا مالکیت خصوصی وجود داشت نام آن را نظام سرمایهداری گذاشت. اینکه بخشی از مردم «دارا» هستند و معدودی «سرمایه» دارند، به این معنا نیست که نظام ایران سرمایهدارانه است؛ بلکه فقط به این معناست که در ایران مالکیت خصوصی وجود دارد.
ما زمانی میتوانیم از «کاپیتالیسم» سخن بگوییم که آن «ایسمِ» کاپیتال«یسم» در نظام اقتصادی و سیاسی ایران وجود داشته باشد؛ یعنی سیاست و اقتصاد باید بر مدار «سرمایه» بچرخد و این سرمایه با ایدئولوژی کاپیتالیستی پشتیبانی و اجرا شود. اما کافی است فقط کمی از سازوکار سیاستهای کلان ایران مطلع باشیم تا بفهمیم سیاستهای ایران به هیچ عنوان «سرمایه محور» نیست. در این باره باید مفصل بحث کرد و نشان داد سیاستهای ایران سرمایهدارانه نیست (که به گمان من سرمایهسوزانه است) و طبعا نمیتوان در این پست همه ویژگیهای کاپیتالیسم را برشمرد و سپس بررسی کرد آیا این ویژگیها در اقتصاد ایران وجود دارد یا نه. اما در اینجا فقط به اساسیترین اصل نظام سرمایهداری میپردازم و آن «اولویت سرمایه بر هر چیز است»؛ اولویت سرمایه بر سیاست، ملیت، کار و منافع طبقهای. در نظام سرمایه داری، سرمایه اولا بر هر چیز است. آنچه همه مسیرها در همه ساحتهای دیگر زندگی اجتماعی را تعیین میکند، این است که سرمایه بدون مانع بتواند راه خود در همه عرصهها باز کند. این «استیلای» سرمایه تا حدی است که سیاست کاملا در خدمت اقتصاد سرمایهمحور قرار میگیرد. سیاست رسما به پیشکار اقتصاد تبدیل میشود و دلیل وجود ساحت سیاسی کم و بیش این است که فضای امن داخلی و خارجی برای رشد سرمایه ایجاد کند. اما اگر در جایی این اولویت جابهجا شود، دیگر نمیتوان از «نظام سرمایهداری» سخن گفت؛ گرچه «سرمایهدارانی» در جامعه باشند و حتی شرکتهای نیرومندی وجود داشته باشد. نشانه اینکه این اولویت، یعنی اولویت اقتصاد سرمایهدارانه بر سیاست، جابهجا شده است، آشکار است. هر جا دولت شروع کند به مداخله در بازار و به سرمایه امر و نهی کند، اولویت جابهجا شده است. اما تسلط سیاست بر اقتصاد هم سطوح متفاوتی دارد: از چند مداخله جزیی تا استیلای مطلق سیاست بر اقتصاد. در مورد ایران هر ناظر بیطرفی میفهمد که سیاست کاملا بر اقتصاد اولویت دارد و مساله صرفا «پارهای مداخلات در اقتصاد» نیست، بلکه اساسا اقتصاد در برابر سیاست هیچ جایگاهی ندارد. در این میان، وقتی اساس سیاستهای کلان ما سرمایهدارانه نیست، نقد ضدسرمایهدارانه برای نقد وضع اقتصادی ایران چیزی بیش از آدرس غلط دادن است. نظام سرمایهدارانه و اقتصاد لیبرالیستی ویژگیهای مثبت و منفی فراوانی دارد. مدافعان این نظام توجیهشان این است که ویژگیهای مثبت آن بر ویژگیهای منفیاش میچربد. ما در ایران شرایطی داریم که معضلات اقتصادی موجود، شبیه ویژگیهای منفی سرمایهداری است، اما چون این نظام وجود ندارد، از آن ویژگیهای مثبت خبری نیست. به این ترتیب معضلات اقتصادی را اتفاقا باید در سیاستهای ضدسرمایهدارانه جستوجو کرد، نه در نوعی نظام سرمایهداری کارآمد. نمیتوان ابتدا نظام سرمایهمحور را فلج کرد و به نوعی اقتصاد سرمایهسوز تبدیل کرد و بعد ایرادات را به گردن سرمایهداری انداخت.