خطاهای عامهپسند درباره کاپیتالیسم
مهدی تدینی
اگر مشکلی در کار ما- همه ما- وجود داشته باشد، این است که فرصت تامل دقیق درباره بسیاری از پدیدههای مدرن را از خود گرفتیم. ما مردمی کهن هستیم که انگار در مواجهه با دنیای مدرن سرگیجه گرفتهایم، مانند پیرمردی که او را سوار چرخ و فلک و ترن هوایی کنند و انتظار داشته باشند از تماشای شهر و فراز و فرود هیجانانگیز ریلهای مدرنیته لذت ببرد. اینکه طبیعت دیرینهمانده ما در برابر سرعت سرسام آور عصر مدرن جا میماند، طبیعی است. اما اگر تقصیری متوجه ماست، آنجاست که به خودمان فرصت ندادیم در پدیدههای مدرن به درستی تأمل کنیم. پیش از تأملی دقیق، به دستگیرههای ایدئولوژیک آویختیم تا هم میلمان به عدم تغییر را ارضا کند، هم مجبور به خودانتقادی نشویم و هم در برابر دنیای پیچیده مدرن احساس تحقیر نکنیم. یکی از پدیدههای مدرن (و به گمانم حیاتیترین پدیده مدرن) که ما فرصت تامل در آن را از خود گرفتیم و خیلی زود درگیر جدال با آن شدیم، «کاپیتالیسم» است. در این نوشته فقط به یکی از خطاهای رایج و عامه پسند درباره کاپیتالیسم بسنده میکنم. تصور غلطی که وجود دارد این است که گمان میشود کاپیتالیسم نظام خاص پولدارهاست و نظامی است که در آن همهچیز به نفع پولدارها و به زیان همه فقراست. تصور میشود کاپیتالیسم نوعی نظام بهرهکشی است که همه پولدارها را هر روز پولدارتر و همه فقرا را هر روز فقیرتر میکند... در یک کلام باید بگویم وای بر جامعهای که چنین انگارههای نادرستی در آن جا بیفتد. دوباره تأکید میکنم که در این نوشته میخواهم فقط به یک نکته اشاره کنم و از توضیحات بیشتر میگذرم. نکته این است که کاپیتالیسم دوست هیچ قشر و دشمن هیچ قشری نیست. مشکل این است که ما نمیدانیم کاپیتالیسم چیست. اگر کاپیتالیسم سویه بیرحم و ظالمی هم داشته باشد، اتفاقاً بیش از همه این بیرحمی گریبان طبقات برخوردار را میگیرد. در واقع این قشر ثروتمند جامعه است که باید از کاپیتالیسم بترسد، زیرا اگر خود را تابع نظام سرمایهدارانه قرار ندهد، نابود میشود و البته تبعیت از نظم کاپیتالیستی بسیار دشوار است. در نظام غیرکاپیتالیستی میتوان با فاسدترین روشها ثروتمند شد و ثروتمند ماند، اما در نظام کاپیتالیستی ثروتمند شدن و ثروتمند ماندن فقط یک راه دارد: شرکت در رقابتی نامحدود، بیپایان و بیشفقت برای بازدهی اقتصادی بیشتر. برای بازدهی بیشتر پولدار بودن نه شرط کافی است و نه شرط لازم؛ فقط به این نکته اساسی و تاریخی دقت کنید که با ظهور کاپیتالیسم ثروتمندان پیشین، به ویژه فئودالها، یا رفتهرفته فقیر شدند یا به حاشیه رانده شدند. کاپیتالیسم رقابت نفسگیر برای بازدهی بیشتر را به سلول سلول پیکره اقتصادی جامعه، میآورد.
این فرآیند بیش از همه برای چه کسانی خطرناک است؟ برای ثروتمندان! افراد بیبضاعت چیزی برای از دست دادن ندارند، در حالی که در پویایی این نظام اقتصادی برای همه افراد بیبضاعت، کماستعداد، بیپشتوانه و محروم جامعه هم امکان اشتغال پیدا میشود. قرار نیست در اینجا به مساله «توزیع ثروت» بپردازم که آن بحث دیگری است. مساله این است که فقط تأکید کنم، این تصور که کاپیتالیسم دشمن فقرا و رفیق پولدارهاست، اساساً غلط است. در نظام کاپیتالیستی «ثروت» باید در خدمت بازدهی و زایایی بیشتر قرار گیرد و در نتیجه مجبور است به جامعه خدمترسانی کند، ذائقه جامعه را شیرین کند و چشم و دل مردم را با تولیدات خود ارضا کند. به این ترتیب رابطهای ارگانیک و حیاتی میان صاحب سرمایه و جامعه برقرار میشود. صاحب سرمایه دیگر نمیتواند مانند تافتهای جدابافته در حاشیه جامعه در املاک خود بچرد و بدون هیچ خدمت و خلاقیتی هر روز فربهتر شود. بلکه باید آستین بالا بزند، شغل ایجاد کند، ثروتسازی کند و این ثروت را در چرخه مالی جامعه جاری کند تا سایر بخشهای جامعه (به ویژه بخش موسوم به طبقه متوسط) ثروتمندتر شوند تا بتوانند تولیدات او را بخرند. در جامعه کاپیتالیستی سود در تولید و خدمات است، نه در ملک و پول خوابیده. در پایان یادآوری میکنم دفاع از کاپیتالیسم به این معنا نیست که این نظام بینقص، کامل و اخلاقی است و باید آن را یکسره پذیرفت. در این دنیا چیز کاملی وجود نداشته و نخواهد داشت، بلکه مساله این است که به نظر میرسد کاپیتالیسم کارآمدترین و بهینهترین نظام اقتصادی است. جایگزینی برای این نظام وجود ندارد و هر جایگزینی فقط زایایی و در نتیجه رفاه جامعه را پایین میآورد و بازنده این اُفت زایایی قطعاً پولدارها نیستند. پایین آمدن زایایی جامعه اول گریبان فقرا را میگیرد و بعد به طبقه متوسط آسیب میزند. در مقابل، پولدارها در جامعه راکد حاشیه امن فراخی دارند. بسیار فراخ... کاپیتالیسم اگر دشمن کسی باشد، دشمن مفتخورهاست.