طبقه متوسط بهدنبالدولت زندگی
اصلاحطلبان باید پوستاندازی کنند
زهرا سلیمانی| بعد از اثرات بنیادینی که طبقه متوسط در بطن انقلاب سال57، دوم خرداد76 و... شکل داد، تحولات سالهای اخیر و رشد روزافزون فقر و نزول شاخصهای اقتصادی، برخی تحلیلگران را به این نتیجه رسانده که طبقه متوسط کشورمان به عنوان حاملان ارزشهای متعالی جامعه در حال تضعیف شدن و بلااثر شدن است.این دسته از تحلیلگران با اشاره به عمیقتر شدن شکاف طبقاتی، رشد روزافزون فقر، گرانی مسکن، تورم فزاینده و... به این نکته اشاره میکنند که طیف وسیعی از اقشار متوسط جامعه به طبقات محروم پیوستهاند؛ تحولاتی که باعث شده تا دامنه اقشار محروم در کشور افزایش پیدا کند و طبقات متوسط هر سال نحیفتر از قبل شوند. در میان متفکران و نظریهپردازان «ماکس وبر» یکی از چهرههایی است که مفهوم طبقه را در مقایسه با مفاهیم «شأن اجتماعی» و «حزب» تعریف میکند و هر طبقه، از جمله طبقه متوسط را شامل مجموعه افرادی ارزیابی میکند که دارای وضعیت بازاری یا شانس اقتصادی یکسانی هستند. از این منظر، فقیرتر شدن افراد خاستگاه طبقاتی آنان را نیز تغییر میدهد.در نقطه مقابل ماکس وِبِر، چهرهای چون «آلکسی دوتو کویل» طبقه متوسط را فارغ از ظرفیتهای اقتصادی که دارد به عنوان نقطه تعادل جامعه معرفی میکند که ثبات در جامعه میآفریند. چراکه افراد وابسته به طبقه متوسط تمایلی به افراط ندارند. از منظر این اندیشمند تفاوتی ندارد که فردی چه میزان ثروت و دارایی داشته باشد، چنانچه معتقد به ارزشهای متعالی جامعه چون حقوق بشر، آزادی، شایستهسالاری و... باشد، در زمره افرادی است که ارزشهای جامعه را حمل میکنند. برای آگاهی از وضعیت معیشتی و نقش طبقه متوسط در تحولات آینده سراغ تقی آزادارمکی جامعهشناس و استاد دانشگاه تهران رفتیم تا درباره نقش این طبقه در تحولات پیش روی کشور گپ و گفتی داشته باشیم. آزادارمکی با اشاره به اینکه هر چند فشارهای اقتصادی طبقه متوسط را بیشتر از هر زمان دیگری نحیف ساخته، اما در صورت فراهم شدن فضا برای مشارکت، این طبقه قادر است باز هم نقش تاریخی خود را در تحولات آینده کشور از جمله انتخابات به خوبی ایفا کند. منتها اگر بگذارند...
بعد از مشکلات اقتصادی اخیر کشور و گسترش فقر مطلق، برخی از تحلیلگران به این نکته اشاره میکنند که طبقه متوسط کشور در حال ضعیف شدن، نحیف شدن و از دست دادن گزارههای اثرگذار خود است. با توجه به این واقعیت که طبقه متوسط در واقع حاملان ارزشهای جامعه هستند، بفرمایید این تحولات چه اثراتی در ابعاد کلان جامعه خواهد داشت و طبقه متوسط کشور در چه شرایطی قرار دارد؟
این پرسش، پرسش بسیار مهمی است. به این دلیل که ما با یک جامعه فقیرتر شده روبهرو هستیم که مدام بر میزان اقشار فقیر و محروم آن افزوده میشود. در عین حال این روند به یک معنا بر تضاد طبقاتی جامعه و شکافهای میان فقیر و غنی نیز میافزاید. این مسیری است که جامعه ایرانی در حال پیمودن آن است و متاثر از گزارههایی چون برجام، تحریمهای اقتصادی، کرونا، گسترش فقر و بهطور کلی سیاستهای کلان کشور است. بنابراین باید ابعاد و زوایای گوناگون آن از منظر تحلیلی مورد توجه قرار بگیرد. در میان این گزارههای متفاوت و در برخی موارد متضاد، نکتهای که در جامعه هم نزد سیاستمداران و هم نزد روشنفکران (با توجه به گرایشهای چپ رادیکالی که دارند) یا نادیده گرفته شده یا با چالشهای فراوانی مواجه شده، وضعیت طبقه متوسط به عنوان طبقهای که تحولات اصلی جامعه در بطن کنشگریهای آن شکل میگیرد، است. عموم برنامهریزیها، به گونهای بوده که مطالبات طبقه متوسط دیده نشود. اساسا بخشی از طبقه روشنفکری ضد طبقه متوسط هستند، ضمن اینکه اکثریت قریب به اتفاق مدیران و تصمیمسازان کشورمان نیز به دلیل رویکردهای انتقادی و اصلاحی که همواره این طبقه داشته، متضاد با این قشر اثر گذار جامعه هستند.
این فرایند که شما تشریح کردید و اشاره کردید تلاش شده مطالبات و واقعیت طبقه متوسط نادیده گرفته شود چه اثرات مشخصی بر بنیانهای فکری جامعه داشته است؟
این وضعیت موجب شده تا بسیاری به غلط به این نتیجه و فهم برسند که جامعه ایرانی طبقه متوسط ندارد و اگر هم روزی یک چنین طبقهای وجود داشته، در شرایط فعلی این طبقه در حال حذف شدن و اضمحلال است. در واقع تلاش شده تا در افکار عمومی این فکر و فهم نهادینه شود که طبقه متوسط در مسیر میرایی و استحاله شدن است؛ بنابراین دیگر نباید توقع اثرات قبلی را از این طبقه داشت. براین اساس برخی تلاش میکنند برای این گزاره غلط، مستندات و مدارک جستوجو کنند. به این معنا گفته میشود چون، قیمت ارز، مسکن، سکه و... بالا رفته و مردم برای زندگی عادی خود با مشکلات بنیادین مواجه شدهاند، بنابراین اِلِمانهای اثرگذار خود را از دست دادهاند و دیگر حاضر نیستند در بزنگاههای حیاتی به نفع منافع بلندمدت کشور وارد عمل شوند. اما هیچ کس به این موضوع فکر نمیکند، اگر طبقه متوسط واقعا از میان رفته است، چرا این همه بحث و اظهارنظر در خصوص این طبقه (با همه مشکلات اقتصادی و معیشتی که دارد) در جریان است. اساسا مقولهای که از میان رفته باشد که منشأ این همه بحث و تبادلنظر نمیشود. چرا همه تمرکز کردهاند بر روی طبقه متوسط ضعیف شده و مضمحل شده، چرا در خصوص طبقات محروم به مرحله انفجار رسیده صحبت نمیشود. میخواهم بگویم، برخی اظهارنظرها که در خصوص عقیم شدن و از جریان خارج شدن طبقه متوسط مطرح میشود، مبتنی بر پیشفرضهای اشتباه مطرح میشوند. شاید هم برخی بدشان نمیآید که حداقل در مباحث نظری این طبقه را از جریان اثرگذاریهای بنیادین جامعه خارج کنند.
با توضیحات شما ممکن است، این پرسش در افکار عمومی شکل بگیرد که آیا شرایط اقتصادی و معیشتی کشور هیچ تاثیری بر جریان سیال زندگی این طبقه و سایر طبقات کمتربرخوردار جامعه نگذاشته است. به هر حال طی سالهای اخیر زخمهای فراوانی بر پیکره این قشر جریانساز وارد آمده است؟
با همه این اظهارات، واقعیت آن است که طبقه متوسط مورد چالش، اعتراض، سرزنش و تهاجم همهجانبه قرار گرفته است. مجموعه مشکلات اقتصادی و معیشتی کشور باعث شده تا طبقه متوسط از منظر معیشت ضعیفتر شود. اما این گزاره به این معنا نیست که این طبقه از منظر اجتماعی و فرهنگی ضعیفتر شده باشد. اتفاقا زمانی که طیفهای متوسط جامعه از منظر اقتصادی در وضعیت مناسبی قرار داشته باشد و برای تامین ضرورتهای زندگی خود مشکلات حادی را نداشته باشد، این معنا را دارد که در وضعیت معتدل (از منظر کنشگری اجتماعی و سیاسی) قرار دارد. اما زمانی که همین طبقه از نظر اقتصادی در وضعیت نامناسبی قرار داشته باشد، تبدیل به نیروی انقلابی میشود و به نیروی کنشگری فعال اعتراضی تغییر وضعیت میدهد.
یعنی طبقه متوسط در اثر فقر به نیروی برانداز و ساختارشکن، بدل میشود؟
سوال خوبی است؛ اینکه آیا ضعیفتر شدن طبقه متوسط از نظر اقتصادی به معنای برانداز شدن است؟ الزاما نه، همیشه در شمایل جریانهای برانداز ظهور نمیکنند. آیا این شرایط کشور را به سمت انقلاب میبرد؟ نه الزاما؛ چرا که شرایطی که ما امروز در آن قرار گرفتهایم به گونهای است که دنیا، طلب انقلاب از ایران نمیکند و در داخل هم ایرانیان طلب انقلاب ساختاری ندارند.
پس در این شرایط طبقه متوسط چه نوع کنشگری خواهد داشت؟
طبقه متوسط به نیرویی بسیار مهم در آگاهیبخشی به وضعیت نظام سیاسی، بحثهای انتخاباتی، حوزه اجتماعی و کنشگری بسیار فعال در تحولات سیاسی بدل میشود. یعنی این طبقه از دل میرایی و انزوا و حاشیه به نیرویی بسیار فعال بدل خواهد شد که میتواند شرایط کلی جامعه در حوزه سیاسی را تغییر دهد. تا زمانی که طبقه متوسط خیزشی برای ایجاد تحولات سیاسی و انتخاباتی نداشته باشد این تحولات به وقوع نخواهند پیوست. تا زمانی که این طبقه اقدام نکند شرایط جامعه عوض نمیشود و اعتراض و عصیان و تحولات به وقوع نمیپیوندد. بهطور کلی شواهد اینطور برای من معنا دارد که طبقه متوسط که در اثر مشکلات اقتصادی بسیار ضعیف شده است در همین دوره میتواند منشأ تحولات بسیار اثرگذار در جامعه شود.
این حضور و مشارکت در تحولات در هر شرایطی به وقوع میپیوندد یا بسترها و زمینههایی لازم است تا این تحولات به وقوع بپیوندد.
حادثه درست کردن و تحولآفرینی نیازمند حداقلهایی است. اولا باید انتخاباتی وجود داشته باشد. در وهله بعد این انتخابات میبایست مبتنی بر کنشهای آزاد باشد، یعنی اساسا رقابتی وجود داشته باشد که بتوان بر مبنای آن حرکتی را شکل داد. و نهایتا هم امکان حضور شخصیتهایی که بتوانند منشأ اثرات مثبت سیاسی باشند، وجود داشته باشد. اگر انتخابات 1400 هم مانند انتخابات قبلی مجلس به گونهای برنامهریزی شود که رقیب امکان حضور نداشته باشد و حذف شود، یا اینکه فقط یک طیف امکان حضور داشته باشد، مردم به صحنه نخواهند آمد و طبقه متوسط هم امکان اثرگذاری را نخواهد داشت.
اگر نظام سیاسی تصمیم بگیرد که مدل انتخابات مجلس در دوره قبلی را در پیش بگیرد، باید منتظر چه تحولاتی باشیم؟
من در جای دیگری هم اشاره کردم، چنانچه شرایط کافی برای مشارکت و با حضور نیروهای اجتماعی با منطق انتخاباتی ایجاد نشود، جمهوری اسلامی، رییسجمهوریخواهد داشت با رایی بسیار پایین (در خوشبینانهترین حالت حدود 40درصد)، این موضوع نشانههایی از ظهور یک نیروی فراگیر اعتراضی را در جامعه فراهم خواهد کرد.نیرویی که در انتخابات شرکت نکرده، هیچ مسوولیتی نسبت به طرفهای پیروز یا شکست خورده ندارد، بنابراین هر نوع رفتاری را برای خود جایز میداند. از سوی دیگر از آنجا که رییسجمهوری هم کاراکتری فراگیر به عنوان نماینده اکثریت جامعه نیست، نمیتواند میان بخشهای مختلف جامعه تعادل ایجاد کند.چون جمهوری اسلامی شرایط انتخاباتی را فراهم نکرده، این نیروی اجتماعی تصمیم به اعتراض میگیرد و بر حجم نیروهای معترض افزوده خواهد شد. من صراحتا اعلام میکنم یک چنین اشتباهی، عمر نظام سیاسی را کاهش میدهد و اثرگذاری آن را در جهان پیرامونی کاهش میدهد. طی یک دهه بحرانهای مهم ساختاری بروز خواهد کرد و نیروهای اجتماعی در دانشگاه و خیابان و مسجد و...به دنبال مطالبات خود خواهند بود. چرا که این نیروها نتوانستهاند پاسخ خود را از طریق صندوقهای رای بیابند.
برخی از تحلیلگران و فعالان سیاسی و اجتماعی که اشاره میکنند که اصلاحطلبان به عنوان مهمترین نیروی سیاسی کشور که تحول و بهبود اوضاع را جستوجو میکنند، باید از رویکردهای محافظهکارانه فعلی خارج شوند و مطالباتی را مبتنی بر مطالبات واقعی اقشار مختلف (از جمله طبقه متوسط و طبقات محروم) در پیش بگیرند. خانم فایزه هاشمی اخیرا در برنامهای که در فضای مجازی داشتند بهطور مشخص به این موضوع اشاره کردند. نظر شما در خصوص ضرورت این پوست اندازی چیست؟
اصلاحطلبان و اساسا هر طیف سیاسی دیگری ضرورتا در باب انتخاباتی که قرار باشد به صورت گسترده برگزار شود، نیازمند پوستاندازی جدی هستند. اصلاحطلبی نمیتواند با آن قیافه و سبک و مفاهیم و شمایل و گفتمان سنتی در انتخابات حاضر شود و سبد رای مردم را به دست بیاورد. ممکن است در گذشته و در دوم خرداد 76 برای لجبازی با اصولگرایان تمامیتخواه مردم یکبار این روش را پذیرفته باشند. اما امروز مردم دیگر حاضر نیستند منافع خود را قربانی رفتارهای محافظهکارانه کنند. اصلاحطلبان باید گفتمان خود را متناسب با شرایط جدید کشور و تغییرات نسلها به روز کنند. باید صدای مطالبات مردم را بشوند و متناسب با آن طراحی راهبرد داشته باشند.
اگر قرار باشد به بخشی از این مطالبات جدی اشاره کنید، چه مواردی را عنوان میکنید؟
مهمترین بحث، مقوله حقوق شهروندی است؛ دیگری عبور کردن از خاستگاههای مدیریتی کشور و پیوند خوردن به عرصه بینالمللی است. هر تحولی که در بطن اقتصاد، معیشت، توسعه و...قرار باشد به وقوع بپیوندد، جدای از تکیه بر تواناییهای داخلی از طریق توسعه مناسبات ارتباطی با جهان پیرامونی به وقوع خواهد پیوست. دولت آینده باید راهبرد مشخصی در این زمینهها داشته باشد. موضوع مهم دیگر به رسمیت شناختن ایرانیان در سرتاسر جهان است. ایرانیانی که در جهان حضور دارند و اتفاقا پتانسیل بالایی برای نقشآفرینی دارند. جمعیتی که پر از ایده و عشق و علاقه به ایران هستند. شعار معروفی که سالها قبل آقای خاتمی در خصوص« ایران برای همه ایرانیان» داده بودند، باید دوباره تکرار شود. ایرانیان نباید فقط برای بخشی از افراد یا گروههای سیاسی که سالها دست در قدرت دارند و از امکانات فزاینده این کشور استفاده و سوءاستفاده دارند، نیست. همه ایرانیان از آن سهم دارند. میدانید برخورد با انتخابات در ایران چگونه است؟ برخی افراد را به هر ضرب و زوری که هست پای صندوقهای رای میآورند. این جماعت که زورکی و با شعبده پای صندوقهای رای میآیند، بلافاصله پس از انتخابات هم شروع میکنند به نفی همه دستاوردهای انتخابات. افراد باید بر اساس یک رویکرد بلندمدت و درک یک گفتمان بلندمدت در انتخابات شرکت کنند. افرادی که برای نفس مشارکت حضور پیدا میکنند، اهل مشارکت هستند و... اثرگذاری به مراتب بیشتری خواهند داشت. باید روی این افراد سرمایهگذاری شود و زمینه برای حضور آنها فراهم شود.
در هر دوره انتخاباتی متاسفانه رویکردهای پوپولیستی هم ظهور و بروز پیدا میکنند. این رویکردهای مردمفریبانه را چطور میتوان مهار کرد؟
بله این شکل شارلاتانیسم، در هر دوره انتخابات ظهور پیدا میکند. اتفاقا به همین دلیل است که میگویم باید زمینه برای مشارکت طیفهای مشارکتخواه فراهم شود. زمانی محمود احمدینژاد از طریق توزیع سیب زمینی و پول پاشی تلاش میکرد، جریان آرای مردم درد کشیده را به دست بگیرد که واقعا حرکتی غیر انسانی است. اصلاحطلبان باید از این رویکردها دوری کنند و منافع بلندمدت مردم را دنبال کنند. بدون تردید، برخی افراد و نامزدها از یارانههای 1میلیون تومانی و... سخن خواهند گفت و تلاش میکنند از نیازهای معیشتی مردم سوءاستفاده کنند. باید آگاهی بخشیهای لازم برای مردم صورت بگیرد تا بدانند که این رویکردها کمکی به بهبود وضعیت اقتصادی و معیشتی آنها نخواهد کرد. همانطور که یارانههای نقدی احمدینژاد هم دردی از مردم دوا نکرد.اصلاحطلبان باید از اهالی مشارکت دعوت کنند و آنها را مخاطب قرار دهند و از فریب مردم دوری کنند.
در صورتی که فرض بگیریم؛ دولت آینده بر اساس مطالبات مردم شکل بگیرد؛ چه میزان زمان خواهد برد که زخمهای طبقه متوسط و محروم جامعه درمان و ترمیم شود؟
ترمیم طبقه متوسط از سوی خودش صورت میگیرد. وقتی دولتی با اهداف استراتژیک، مشخص و مبتنی بر خردورزی روی کار میآید؛ این فرصت و فضا در اختیار طبقه متوسط قرار میگیرد که زخمهای خود را ترمیم کند. اما وقتی دولتی روی کار بیاید که بخواهد توی گوش امریکا بزند، این دولت ایدئولوژیک است یا دولتی که بخواهد قطعا و از هر طریقی با امریکا آشتی کند، این هم دولت ایدئولوژیک است. باید دولت زندگی و دولت مردم در راس امور بنشیند، این دولت است که هم میتواند با امریکا رابطه برقرار کند و هم از منافع مردم در جهان پیرامونی دفاع کند. در این شرایط طبقه متوسط نیز سخنگویی در راس هرم تصمیمسازیها خواهد داشت و میتواند به نقش خود برای حفاظت از ارزشهای متعالی جامعه و رشد طبقه محروم بپردازد. ایراد دولت روحانی این است که هرچند از اصلاحطلبها برای رایآوری استفاده کرده، اما هرگز افکار عمومی و مطالبات طبقه متوسط برای دولت روحانی مهم نبوده است.
مشکلات دولت روحانی را دوری از مردم و مطالبات آنها میدانید؟
دقیقا؛ دولت روحانی یک دولت بروکراتیک است که نگاه محدودی در خصوص بخش خصوصی دارد، تصورات اشتباه و عجیب و غریبی هم درباره غرب و جهان پیرامونی دارد و مبتنی بر همین دریافتها حرکت کرده است. همین رویکردها است که باعث شده دامنه وسیع از مشکلات پیش روی عمکرد این دولت شکل بگیرد. دولت خردورزی که ما در خصوص آن صحبت میکنیم، دولتی است که فهم شفافی در خصوص طبقات مختلف از جمله طبقه متوسط دارد و مبتنی بر یک نظام فکری جامع مسائل غرب و منافع ملی را دنبال میکند. این دولت است که نه مقلد امریکا میشود و نه بدون دلیل در فضای بینالمللی برای کشور حاشیهسازی میکند. باید تصویری شفاف از این دولت را از منظر گفتمانی به دست آورد و این تصویر را در اختیار افکار عمومی قرار داد تا با آگاهی کامل، مشارکتهای عمومی را ساماندهی کنند. این سرنوشت محتوم این کشور برای دستیابی به توسعه و پیشرفت است. توسعهای که سالها و دهههای متمادی از این ملت دریغ شده است.