مشک‌های خالی و سراب پروپاگاندا

۱۴۰۰/۰۲/۱۸ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۷۸۲۱۸
مشک‌های خالی
 و سراب پروپاگاندا

مهدی تدینی

اگر فساد به معنای تباهی است، یکی از بدترین فسادهایی که می‌تواند به جان اجتماعی سیاسی بیفتد «پروپاگاندا»ست، زیرا پروپاگاندا دقیقا کاری می‌کند که «بگندد نمک.» پروپاگاندا در ساده‌‌ترین معنا به معنای تبلیغات سیاسی است. در این نوشتار می‌خواهم شرح دهم چگونه پروپاگاندا حرکت خزنده خود را آغاز می‌کند و چگونه منزل به منزل، سنگر به سنگر و شهر به شهر فتح‌‌ناشدنی‌ترین گزاره‌ها را فتح می‌کند تا جایی که در نهایت «جایگزین واقعیت» می‌شود. پروپاگاندا موذی‌ترین دشمن جامعه است، زیرا در ابتدا اصلا چیز خطرناکی به نظر نمی‌‌رسد. حتی بسیار طبیعی به نظر می‌‌رسد که هر حزب و هر جریان سیاسی ایده‌ها و اهداف خود را تبلیغ کند، اما هیجان و شوری که پروپاگاندا ایجاد می‌کند افیونی است؛ رفته‌رفته پیکر جامعه را گرفتار می‌کند و توهماتی به ذهن جامعه افیون‌‌زده می‎اندازد که هیچش علاج نیست. درست همان‌گونه که افیونی شدن یک جسم سالم مراحلی دارد، پروپاگاندا زدگی یک اجتماع سیاسی نیز مراحلی دارد و یک ‌شبه رخ نمی‌دهد. اما هر چه هست، مسیر خطرناکی که ممکن است رخ دهد این است که  پروپاگاندا از مراحل ابلاغ یک ایده سیاسی رفته‌ رفته به جایی برسد که جایگزین واقعیت شود. گام نخست مرحله به نظر بی‌خطرِ ابلاغ یک باور سیاسی‌ ـ‌ اجتماعی است. در مرحله بعد این ابلاغ چنان فراگیر می‌شود که به «خبر» تبدیل می‌شود. در مرحله بعد، همان خبرهایی که در اصل گزاره‌های پروپاگاندیستی بود، دستمایه «تفسیر و تحلیل» امور و واقعیت می‌شود. با فراگیری تحلیل پروپاگاندیستی واقعیت دیگر آن گونه که هست بیان نمی‌شود. این مرحله‌ای است که «حقیقت» نابود می‌شود. «حقیقت» به معنای «بازنمایی عینی واقعیت» است. اگر خبر، تحلیل و تفسیر کاری کند که واقعیت دیگر بازنمایی درستی نداشته باشد، واقعیت هنوز سر جایش هست، اما حقیقت دیگر نابود شده است. واقعیت تنها به صورت تکه‌وپاره و فقط برای اینکه تأییدکننده دروغ پروپاگاندا باشد، بازنمایی می‌شود. اما همچنان واقعیت در جایی در دنیای بیرون وجود دارد. اما واپسین مرحله خطرناک‌‌ترین مرحله است و این زمانی است که پروپاگاندا کاملا جایگزین واقعیت می‌شود. این مرحله کم‌‌تر پیش می‌آید، زیرا به سازوکاری توتالیتر نیاز دارد و برای ایجاد آن به عواملی فراتر از پروپاگاندا - همانا به ارعاب فراگیر - نیاز است. و این‌چنین پروپاگاندا جایگزین واقعیت می‌شود. بگذارید در مثالی خیالی کل این فرآیند را نشان دهم؛ فرض کنیم مساله تولید صنعتی است. گام اول پروپاگاندا در آن مرحله محقر و حتی مشروع خود، این است که بگوید تنها فلان نظام سیاسی یا فلان حزب با ایجاد فلان ساختار در جامعه می‌تواند بیشترین تولید صنعتی را داشته باشد. تا اینجا هیچ چیز هولناک یا زیانباری وجود ندارد. در مرحله بعد «خبرسازی» شروع می‌شود. اطلاعات به نوعی ارایه می‌شود که در واقع همان پروپاگانداست: فلان قدر تولید صنعتی به موفق‌ترین شکل با همان شیوه‌ای که در پروپاگاندا اعلام می‌شد، محقق شده است. پس «ایده» به «خبر» یا «داده» تبدیل می‌شود. می‌رسیم به مرحله بعد که همین «داده‌ها» - و فقط همین داده‌ها - مبنای تحلیل تولید صنعتی قرار می‌گیرد. تولید صنعتی صرفا بر مبنای همین داده‌ها تحلیل می‌شود و همه داده‌های دیگر کنار نهاده می‌شود. از این طریق داده‌های تصنعی یا گزینش‌ شده به بار می‌نشیند و ساختار تحلیلی کاملی را پدید می‌آورد. حالا می‌توان تولید را بر مبنای همان خط سیر پروپاگاندیستی که ایده را به خبر تبدیل کرده بود، تحلیل کرد و از این رهگذر شناخت جدیدی حاصل می‌شود. از این پس واقعیت تنها بر مبنای «همین شناخت» - که استخوان‌بندی و جوهره‌اش پروپاگانداست - روایت می‌شود و به این ترتیب تصویری مجعول از واقعیت ترسیم می‌شود و این یعنی «بازنمایی واقعیت دروغین». این همان مرحله نابودی حقیقت است. در نتیجه به چنین گزاره‌هایی می‌رسیم: فقط از این طریق چنین تولیدی امکان‌پذیر بود. از این طریق معجزه‌ای در تولید رخ داده است و فلان و بهمان. حالا فقط مانده است که این گزاره‌ها کل ذهن و روح، و سطح و عمق جامعه را بگیرد. این همان زمانی است که واقعیت پروپاگاندیستی جدیدی جای واقعیت بیرونی را می‌گیرد و تمام. دست جامعه برای همیشه از واقعیت راستین کوتاه شده است. این تیره‌‌ترین، عمیق‌ترین و درمان ‌ناشدنی‌‌ترین تباهی است. خِرد اگر یک کارکرد داشته باشد، همین است که جلوی این توسعه‌طلبی شوم و بدفرجام پروپاگاندا را بگیرد. اگر چنین نشود، واقعیتی پدید می‌آید که سراب است و در مهلک‌ترین لحظه مشک‌ها از آب تهی خواهد ماند. نه از سراب می‌توان پیاله‌ای پر کرد و نه از چاه‌های توهم پروپاگاندا.