عدم توجه به ارزش ذاتی، از مصایب بزرگ این روزهای بازار
محمد ابراهیم سماوی
بازارهای مالی فارغ از نوع اقتصادی که درگیر آن هستند، جهانشمولی و ریزساختارهای آنها، محکوم به طی کردن چرخههای زمانی هستند و نمودارهای گذشته قیمتی بازارها گواه این گزاره است. چرخههای زمانی به معنی گذار بازار از دورههای رونق به رکود و از دوره رکود به رونق است و به نوعی چرخه بازار (Market Cycle) شکل میگیرد. به صورت کلی دو عامل منجر به تغییرات قیمتی داراییهای مالی میشود که یکی از عاملهای مهم تکانههای قیمتی هستند که با ابزارهایی همچون روش تحلیل تکنیکال قابلیت پیشبینی دارد. تحلیل تکنیکال فارغ از بررسی و واکاوی اقتصاد کلان، روند صنعت و بخشهای عملیاتی و مالی شرکت مربوطه، صرفا با اتکا بر نمودارهای قیمت - زمان، حجم معاملات و ابزارهای کمکی مشتقه از این دو (اندیکاتورها، اسیلاتورها و...) نقاط بهینه ورود و خروج از منظر قیمتی و زمانی جهت سرمایهگذاری را مشخص میکنند. هر چند که تحلیل تکنیکال مزایایی همچون یادگیری آسان، سرعت بالای تحلیل، کاربرد متنوع و گسترده در بازارهای مالی و تعیین نقاط ورود و خروج دقیق دارد اما معایبی همچون سیگنالهای معاملاتی متعدد، عدم کارایی در نمادهای جدید و همچنین عدم تشخیص حباب منفی یا مثبت بازار به دلیل وزندهی بیشتر به دادههای اخیر است که کمتر به آن پرداخته شده و در مورد آن صحبت شده است. عامل دیگر که منجر به تغییرات قیمتی داراییهای مالی میشود، عامل بنیادی سهم است. تحلیل بنیادی به دنبال ارزش ذاتی سهم و تطبیق ارزش ذاتی با قیمت سهم است و در صورتی که قیمت سهم بیشتر از ارزش ذاتی باشد، سیگنال خرید را صادر میکند و به اصطلاح سهم ارزان (Under value) است و بالعکس. ارزش ذاتی سهام با در نظر گرفتن متغیرهای اساسی اقتصاد کلان، وضعیت صنعت و همچنین تحلیل دقیق صورتهای مالی و گزارشهای شرکتی با استفاده از روشهای ارزشگذاری همانند تنزیل جریانات نقدی، ارزشگذاری نسبی، ارزش خالص داراییها و... محاسبه میشود. پربیراه نیست اگر گفته شود که تحلیل بنیادی مزایای تحلیل تکنیکال همچون یادگیری آسان، سرعت بالای تحلیل و تعیین نقاط دقیق ورود و خروجی ندارد، اما تحلیل بنیادی مهمترین رسالت خویش در بعد کلان، مبنی بر هشدار تشکیل حباب مثبت بازار (قیمت اکثر سهام فراتر از ارزش ذاتی) و همچنین نوید حباب منفی بازار (قیمت اکثر سهام کمتر از ارزش ذاتی) به درستی انجام میدهد. معمولا در دوره اوج رونق یا نقطه حضیض رکود تنها عامل بنیادی است که میتواند به یاری سرمایهگذاران بشتابد تا داراییهای خود را به صورت بیش از حد ارزان نفروشند یا دارییهای مالی را بسیار گران نخرند. هر چند که تحلیل بنیادی نقاط ورود و خروج را به درستی مشخص نمیکند اما محدودههای ورود و خروجی را مشخص میکند که از خطای بسیار پایینی برخوردار است. در شرایط فعلی بازار سرمایه با توجه به ریزشهای شدید ماههای اخیر، رشد جهانی و رکوردشکنی قیمت کامودیتیها، ثبات نسبی قیمت ارز با حد نوسان مثبت و منفی 15 درصد میتوان اذعان داشت که در محدوده حضیض دوران رکود قرار است و بسیاری از سهام بالاخص سهام صنایع کامودیتیمحور همانند استخراج کانههای فلزی، فلزات اساسی، محصولات شیمیایی و... بسیار ارزنده هستند. اما متاسفانه، هفتهها صفهای فروش چند میلیونی در اکثر نمادها حتی در نمادهای ارزنده وجود داشته است و عمده فروشندگان به تکانههای قیمتی اخیر وزن دادهاند و هیچ توجهی به ارزندگی سهام خود ندارند. دقیقا برعکس زمان اوج شاخص بازار که نسبت p/e گذشتهنگر بازار به بیش از 4 برابر خود رسیده بود و مبین حبابی بودن بازار از منظر بنیادی بود، اما بسیاری از نوسهامداران بر این خیال بودند که کسب بازدههای چند ده درصدی همیشگی و ادامهدار خواهد بود و هر سهمی را در هر قیمتی خریداری کردند. لذا در این بین، افرادی که دیدگاه بنیادی به بازار داشته باشند و به ارزش ذاتی سهام توجه داشته باشند در بلندمدت بازدهی قابل قبولی کسب خواهند کرد و به دام ارزان فروشی در کف و خرید گران در سقف قیمتی نخواهند افتاد. در نتیجه به سرمایهگذاران توصیه میشود برای خرید سهم ابتدا به ارزندگی و سپس به شرایط تکانههای قیمتی جهت نقطه ورود و خروج بهینه توجه کنند و با به کارگیری درست و غیرتعصبی این ابزارها، بازدهی خود را در افق زمانی بلندمدت افزایش دهند.