تئوری توطئه و مساله منفعت
مهدی تدینی
محال است؛ محال است بتوان بدون اندیشهای پالوده به جایگاهی بالاتر دست یافت. اندیشه و اندیشهورزی اگر پالوده نشود، فرد و جامعه و هر گروهی در جا خواهد زد. البته نکته بسیار مهم در اینجا این است که واژه «پالوده» و «پالودگی» اصلا معنایی معنوی، متافیزیکی و الهیاتی ندارد. در اینجا «پالودگی» به معنای زدودن ناراستیها و عیبهاست؛ زدودن کژاندیشیهاست. به همین دلیل است باید مراقب اندیشه و اندیشیدن بود. هر گروهی - هر گروه با هر گرایشی - اگر میخواهد موفق باشد یا به جایگاهی برتر از آنچه دارد دست یابد یا دستکم از زوال و نابودی خود جلوگیری کند، باید اندیشه و اندیشهورزیاش را پالایش کند. از همین منظر هر آدم عاقلی باید از افتادن اندیشه در چالههای ایدئولوژیک جلوگیری کند و شک نکنید اگر کسی در این باره هشدار میدهد، فردی دلسوز و نیکخواه است. یکی از الگوهای اندیشه که میتوان آن را یکی از «بیماریهای اندیشهورزی» نامید، «تئوریهای توطئه» است. پیش از این بارها در این باره صحبت کردهایم و در این نوشتار به نکته دیگری برای مصونیت بیشتر در برابر تئوریهای توطئه اشاره میکنم. تئوریهای توطئه یکی از آفتهای بدخیم اندیشهورزی است و عموما هم اندیشه و شناخت عوام را آلوده میکند، اما به همان میزان در خواص و تحصیلکردگان هم نفوذ دارد؛ نشان به آن نشانی که برخی از ایدئولوگهای بزرگِ تئوریهای توطئه تحصیلکرده و فرهیخته بودند.
درباره کارکرد و دلیل جذابیت و نفوذ تئوریهای توطئه پیشتر صحبت کردهام و از آن میگذرم و پرسش اینجاست که چگونه میتوان و باید در برابر یک تئوری توطئه جذاب و گیرا مقاومت کرد؟ بیایید ابتدا تئوریهای توطئه را به سادهترین صورتبندی نهفته در همه آنها درآوریم. تئوری توطئه میگوید: «فریب چشمانتان را نخورید، علت و معلولی که در یک رخداد میبینید و ادعا میشود وجود دارد، دروغ است! علت و معلولی ناپیدا و مخفی - به عبارتی توطئهای - با سناریونویسی مشخصی در پس این رخداد نهفته است.» پس تئوری توطئه حول محور «نفع» شکل یافته است: «نفع کسانی در این بوده است که چنین رخدادی به وقوع بپیوندند.» به همین دلیل مدافعان تئوریهای توطئه به جای اینکه تلاش کنند نشان دهند آن توطئهگرانِ ذینفع «چگونه فلان رخداد را رقم زدهاند» دائم نشان میدهند که آن توطئهگران «چه سودی از رخداد میبرند.» بگذارید با مثال توضیح دهم (مثالی که تعمدا آن را از جایی دور میآورم تا موضعگیری ایجاد نکند.) چند هفته پس از آنکه هیتلر در آلمان به قدرت رسید، شبی از شبها مجلس آلمان آتش گرفت. شعلههایی که از سقف مجلس زبانه میکشید آسمان شب را روشن کرده بود. همان شب جوانکی هلندی و کمونیست به عنوان عامل این کار بازداشت و با سروصدا و تبلیغات فراوان محاکمه شد. هیتلر به این بهانه که کمونیستها پشت این رخداد بودند به سرکوب کمونیستها شدت بخشید. هیچگاه مشخص نشد آیا این آتشسوزی واقعا کار آن جوان بوده است یا نه، اما از همان اول این تئوری توطئه مطرح شد که این آتشسوزی کار خود نازیها بوده تا به بهانه آن سرکوب را شدت بخشند. دلایل متعددی هم ارائه میشد، اما دلیل اصلی همین بود که حکومت این رخداد را دستاویزی برای سرکوب مخالفان قرار داد. در یک کلام: کی سود برد؟ هیتلر. پس همان کسی که سود برده خودش هم این سناریو را نوشته است. با همه این مقدمات به حرف اصلی میرسم.
ابطال تئوریهای توطئه سخت است، همآن قدر که اثبات آنها سخت است. اما یک نکته را میتوان به عنوان «ترمزی مطمئن» در مسیر سقوط به دره تئوریهای توطئه در نظر داشت. اینکه کسانی از یک رخدادی نهایت بهرهبرداری را بکنند، دلیل بر این نمیشود که خود آن را طراحی کرده باشند. ممکن است - و بسیار محتمل است - آنها پس از رخداد با شم تیزِ منفعتطلبانه خود وارد گود شده باشند و با امکاناتی که در اختیار دارند نهایت بهرهبرداری را از آن کرده باشند؛ و اتفاقا این کاری است که هر فرد، گروه و جریانی ممکن است در روند رخدادها انجام بدهد. بنابراین یک «تمایز» مهم را باید لحاظ کرد: نفعبرنده الزاما عامل نیست! بلکه ممکن است کوشیده باشد از رخدادی که خود بانیاش نبوده است، بهره ببرد. یعنی کسی که از آب گلآلود ماهی میگیرد، الزاما خود نیز آب را گلآلود نکرده است. اما وجه گمراه کننده تئوریهای توطئه همین است که میخواهد این تمایز را لاپوشانی کند. در نهایت بگویم: هدف انکار هر گونه تئوری توطئه نیست، بلکه میخواهیم از پذیرش عجولانه آن جلوگیری کنیم.