افغانستان و مسیر توسعه

۱۴۰۰/۰۵/۳۱ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۸۱۳۵۱
افغانستان و مسیر توسعه

محمدرضا منجذب

امریکا نیز در امتداد تلاش اتحاد جماهیر شوروی در دهه 80 میلادی در افغانستان به عنوان کشوری که فاقد گزاره‌های رشد مستمر ( hsjT ) شکست خورد. اما جدای از دلایل بنیادین شکست امریکا باید دید، دلیل فروپاشی افغانستان بعد از خروج ایالات متحده...

 علی‌رغم انجام بیش از 2تریلیون دلار سرمایه‌گذاری در این کشور چه مواردی است؟ از سوی دیگر باید بررسی کرد، درس‌هایی که سایر کشورها از تحولات افغانستان در مسیر رشد و توسعه می‌توانند برداشت کنند، کدام موارد هستند؟ در پاسخ به این پرسش‌ها، مباحثی را می‌توان مطرح کرد که توجه به آنها می‌تواند نوری به ابعاد پنهان مقولات اقتصادی در تحولات این کشور بتاباند. 

عدم مشارکت در فرآیند توسعه) یکی از مهم‌ترین گزاره‌هایی که اقتصاددانان توسعه در پایداری و استمرار فرآیند توسعه اقامه می‌کنند، مشارکت اکثریت اقشار جامعه در فرآیند توسعه و بهره‌مندی آنان از رشد تولید و درآمد است. به عبارت روشن‌تر، جامعه‌ای به سمت قوام و ثبات حرکت می‌کند که بتواند مشارکت و همراهی اکثریت اعضای جامعه در مسیر پیشرفت را کسب کند. عدم مشارکت اکثریت مردم در آوردگاه‌های مهم اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... آرام‌آرام ظرفیت‌های کشور یاد شده را در مسیر ثبات و پیشرفت از میان می‌برد. مشارکت عمومی مردم، کمک به برقراری عدالت در تولید و توزیع درآمد را تسریع می‌بخشد و لذا پایبندی اقشار جامعه به فرآیند توسعه ناگسستنی می‌شود. در افغانستان اصولا هزینه‌های توسعه‌ای صورت نگرفته است که حالا بررسی کنیم نحوه مشارکت چقدر بوده است. تولیدات سنتی موجب شده که بین دولتمردان و اقشار مردم پیوستگی محکمی برقرار نشود. 

اهمیت رفاه عمومی در ثبات) شهروندان یک جامعه برخوردار از رفاه، در برابر حفظ دستاوردهای جامعه حساسیت‌های افزونتری نشان می‌دهند. واقع آن است که تهدیدهای خارجی و داخلی برای دولتمردانی که کنترل شرایط را در دست دارند، اگر خیلی جدی نباشد، دولتمردان را به اتخاذ سیاست‌های توسعه‌‌ای سوق می‌دهد. به زبان ساده، یک تهدید خارجی به دو دلیل عمده دولتمردان را مجاب می‌کند که وضعیت رفاهی شهروندانشان را بهبود بخشند: نخست) اینکه، احتمال پیوستن یک جامعه مرفه به مهاجمین خارجی بسیار پایین است. دوم) به علاوه، رفاه بالاتر به معنای جریان بیشتر مالیات‌ها به سمت دولتمردان بوده و آنها را در برابر تجاوزهای خارجی تقویت می‌کند. با این توضیحات هر کشوری که نتواند رفاه، آرامش و امنیت اقتصادی را برای عموم مردم فراهم کند، در بلندمدت با خطر بی‌تفاوتی مردم نسبت به سرنوشت نهایی‌اش مواجه خواهد شد. روندی که در بزنگاه‌ها سرنوشت کشورها را دستخوش تغییرات جدی خواهد کرد.

نقش فساد در فاصله مردم با سیستم) یکی از مهم‌ترین المان‌ها در فاصله‌گیری مردم از سیستم‌های سیاسی، موضوع فساد، انحصار و ویژه خواری است. فاصله طبقاتی زیاد بین دولتمردان و مردم، وجود فساد بالا، بی‌عدالتی، ثروت‌اندوزی دولتمردان در کنار افزایش فقر مطلق، رشد اقشار فقیر جامعه و... موجب گسست میان دولتمردان و مردم می‌شود. آنگاه مردم نسبت خفظ وضعیت موجود بی‌تفاوت می‌شوند. در طی شش دهه اخیر که افغانستان درگیر جنگ‌های مختلفی بوده، هیچ هزینه‌ای برای توسعه اتفاق نیفتاده است. بیش از هزار میلیارد دلار فقط امریکا طی بیست سال در افغانستان سرمایه‌گذاری داشته که عمدتا نظامی و امنیتی بوده است.اما مردم به درستی بهره‌ای اقتصادی و توسعه‌ای نبرده‌اند که تعلق خاطری به این کشور داشته باشند. میزان غارتگری یا توسعه‌‌ای بودن یک جامعه، ترکیب دولتمردان را تحت تأثیر قرار می‌دهد و در عین حال این روند به تمرکز یا عدم تمرکز قدرت سیاسی ارتباط پیدا می‌کند. بدین‌معنی که تصمیم‌سازان به منظور فراهم کردن منابع لازم برای مقابله با غارتگران خارجی، فراهم کردن صلح داخلی و حفظ یک بازار واحد یکپارچه در یک ناحیه، نیازمند مقداری تمرکز در قدرت هستند. البته اگر قدرت به میزان زیادی تمرکز یافته باشد، دولتمردان انگیزه پیدا می‌کنند که انتظارات بقیه را نادیده گرفته و تا جایی که امکان دارد به کسب منافع برای خود بپردازند. یک چنین روندی باعث از بین رفتن اقتصاد و شکل‌گیری مفهومی ذیل عنوان غارتگری اقتصادی منجر می‌شود.

تعادل‌های چندگانه) عامل تاثیرگذار دیگر وجود یا عدم وجود تعادل‌های چندگانه است. بدین‌معنی که در صورت عدم وجود تعادل‌های چندگانه، تلاش برای هماهنگ کردن جابه‌جایی از یک تعادل سطح پایین به یک تعادل سطح بالا محکوم به شکست است. بنابراین، هیچ انگیزه‌ای برای دولتمردان وجود ندارد تا به منظور اتخاذ سیاست‌های توسعه‌‌ای تلاشی از خود نشان دهند. در عوض، برای در پیش گرفتن سیاست‌های غارتگری و ارجحیت منافع یک عده قلیل بر اکثریت جامعه به اندازه کافی انگیزه وجود خواهد داشت. چه عواملی بر وجود یا عدم وجود تعادل‌های چندگانه تأثیرگذارند؟ میزان سرمایه انسانی یک عامل اساسی است. سرمایه انسانی به میزان توانمندی اعضای جامعه در بهبود مهارت‌هایش، از طریق روش‌های رسمی یا غیر رسمی آموزشی اشاره دارد. هرچه سطح سرمایه انسانی بالاتر باشد، کالاهای واسطه‌ای بهره‌وری بالاتری داشته و نقش کلیدی را در دستیابی به تعادل سطح بالا بر عهده دارند. پایین بودن سطح سرمایه انسانی، کاهش بهره روی کالاهای واسطه‌ای را در پی داشته و در نتیجه تعادل سطح بالا به وجود نخواهد آمد. 

سخن پایانی) در پایان لازم است در ارزیابی‌های تحلیلی، مجموع انباره (ذخیره) دموکراسی یک کشور را به جای جریان دموکراسی در یک دوره خاص مورد ارزیابی قرار داد. آنچه که مهم است طول مدت زمانی است که ملتی در حالت دموکراتیک به‌سر برده است و فرض بر این است که هر قدر طول این مدت بیشتر بوده است رشد کشور سریع‌تر صورت گرفته است. در جهان امروز دموکراسی را به چشم سرمایه سیاسی می‌نگرند که از برخی لحاظ شبیه سرمایه فیزیکی است. ذخیره سرمایه فیزیکی از طریق سرمایه‌گذاری در طول زمان رشد می‌کند. سطح دموکراسی با صرف سال‌ها تجربه گسترش می‌یابد، چنانچه سرمایه فیزیکی در فرآیند سرمایه‌گذاری گسترش می‌‌یابد. تجربه دموکراسی در افغانستان کوتاه بود و با نگاه بیرونی، و لذا مشارکت مردم بسیار پایین بود، چون نتیجه آن را در زندگی خود تجربه نکرده بودند.