بورس یا لاتاری
محسن عباسی
نخست) بورس ما روزبهروز بیشتر شبیه به یک قمارخانه و مسابقه لاتاری میشود. انگار همه به دنبال نتیجه فوری و دانستن رازهای برملانشده کسب ثروت از بورس هستند. وقتی شکست میخورند روی سهم بعدی، عدد بزرگتری را شرط میبندند و دوباره قصه از نو تکرار میشود. هر کسی از هر قشری با چند ساعت کلاس تکنیکال مقدماتی و اخیرا کلاسهای تابلوخوانی به دنبال تحلیل دقیق بازار و پیدا کردن نقطه دقیق ورود و خروج است. اصولا اینکه چرا باید مردم به جای یادگیری اصول و کارکردهای بورس و مفاهیم بنیادی و اصول مدیریت ریسک و چینش پورتفوی و... (حداقل در شروع ورود به بورس) به دنبال پکیجهای تابلوخوانی و تحلیل تکنیکال مقدماتی کلاسیک و یک سری اندیکاتور (به جز rsi و ایچیموکو تقریبا بقیه منسوخ شده) باشند تا نقطه دقیق ورود و خروج را پیدا کنند. این یعنی همه به دنبال حرفهای شدن هستند و آیا این ممکن است؟ همه قصد «روز- معامله گری» را دارند و به دنبال نقطه دقیق ورود و خروج هستند که یکی از سختترین و حرفهایترین روشهای معاملهگری است. اما نتیجه یک چنین روندی چه میشود؟
دوم) ورود و خروج مکرر و بیهدف سرمایهگذاران با یک خبر و شایعه و... دستکاری تابلوی سهم و ایجاد یک تابلوی دلخواه برای تابلوخوانان است تا در بازی بازیگر- سهم، بازی بخورند. این درست مانند این است که به مردم گفته شود بیایید نحوه کار با ابزارهای جراحی را یاد بگیرید و خودتان جراحی کنید تا به جراح نیاز نداشته باشید. ببینید چقدر راحت است. از آنها خواسته شود، اسکالپل و پنس را برداشته و بیمار را بشکافند و در گوش آنان زمزمه شود اساسا نیازی به دانستن آناتومی و پاتولوژی و فارماکولوژی برای جراحی وجود ندارد. یا اینکه به مردم گفته شود، برای مکانیک شدن کافی است نحوه کار با آچار بُکس و آچار شلاقی و... را بدانند و نیازی به شناخت اجزای اتومبیل و نحوه کارکرد هر کدام از اجزا وجود ندارد.
سوم) البته من منکر دانستن تمام و کمال علم تکنیکال نیستم و به نظرم یکی از مهمترین ضرورتهای بازار سرمایه برای فعالان این حوزه، حضور در بازار است. اما معتقدم، ما آموزش را از بدجایی شروع کردهایم. تابلوخوانی بورس یکی از بیارزشترین و غیرقابل اتکاترین اطلاعاتی است که سرمایهگذاران راجع به سهم به دست میآورند. ممکن است این پرسش برای مخاطبان مطرح شود که چرا تابلوخوانی فاقد ارزش بنیادین در فعالیتهای مرتبط با بازار سرمایه است؟ به این علت که بهشدت قابل دستکاری است و هیچ روند مشخص و قابل اتکایی را نشان نمیدهد. صرفا در برخی مواقع به عنوان یکی و تنها یکی از نشانههای تایید استفاده میشود ونه ابزار تحلیل و تصمیمگیری مطلق. اما باید دید نتیجه یک چنین ساختار آموزشی در بازار سرمایه چه تبعاتی به دنبال دارد؟
چهارم) نتیجه این نوع آموزش و گسیل مجموعه سرمایهگذاران به بازار، چیزی جز هرج و مرج و محروم کردن مردم از حق دانستن در خصوص کارکردهای بازار نیست. درست مانند این است که هزاران جراح را بدون اینکه اطلاعاتی از مکانیسم کارکرد بدن انسان داشته باشند، صرفا به دلیل آشنایی با ابزارهای جراحی فارغالتحصیل کنیم. طبیعی است هیچ عقل سلیمی اینگونه تصمیمسازی را نمیپذیرد. قصد ندارم مشکلات بازار را به این موضوع ربط بدهم قطعا که عوامل بزرگتر و مهمتری نیز وجود دارد که البته هدف این نوشته نیست.
پنجم) در آموزش غفلت کردهایم و نحوه فعالیت در بازار سرمایه را از نقطهای اشتباه آموزش دادهایم. مسیر آموزش و مهارت آموزی را به درستی طی نکردهایم. مردم را از وسط قصه درگیر ماجرا کردیم بدون اینکه مقدمات داستان بازار را گفته باشیم. متولیان و سرمایهگذاران در هیچ زمینهای اعتقاد به کار پایهای ندارند و همیشه زود به نتیجه رسیدن را (به جای تفکر عمیق) نوعی ارزش قلمداد کردهاند. نتیجه این شده است که امروز سرمایهگذاران دیگر به صورتهای مالی و قیمتهای جهانی و p.e و... توجهی نمیکنند و در عوض توجه به شایعه ریاست فلانی در بورس و شرکتهای بورسی، آمدن فلان مدیر و رفتن فلان مسوول توجه میشود و نوسانات بازار متاثر از خبرهای زرد اتفاق میافتد. این نوسانات و واکنشها به علت کمبود آموزش و کمبود تجربه است. خبر خوب این است که بورس در میان مدت و بلندمدت از این تنشها عبور میکند و همواره در یک مسیر مشخص و منطقی حرکت میکند. چه برخی دوست داشته باشند و چه دوست نداشته باشند.