دلایل کاهش ازدواج و افزایش طلاق
مرجان رشوند
تغییر سبک زندگی یکی از عمدهترین دلایلی است که در مساله کاهش ازدواج و افزایش طلاق تاثیر دارد. در سالهای نه چندان دور خانوادهها برای دختر و پسر خود که سن 20 سال رد میکردند آستین بالا میزدند و به اصطلاح آنها را به خانه بخت میفرستادند. در واقع خیلی از افراد تحصیلکرده و موفق که امروز خودشان دختر و پسر بزرگ دارند، همان کسانی هستند که بعد از ازدواج به تحصیل خود ادامه داده و راههای موفقیت را در کنار هم پیمودند و البته هیچ کدام از اینها باعث نشد تا آنها تشکیل خانواده و ازدواج و بچهدار شدن را به تعویق بیندازند. اما امروزه ماجرا فرق میکند، اگر بخواهیم منصفانه به قضیه نگاه کنیم یک سر ماجرا همیشه به مسائل و مشکلات اقتصادی بازمیگردد. تورم به قدری زیاد شده که توان اداره یک زندگی ساده را از افراد بسیاری گرفته است. از سوی دیگر نداشتن امنیت شغلی و ... باعث میشود تا جوانان از ازدواج ترس داشته باشند یا اگر هم ازدواج میکنند، با پیش آمدن مشکل آخرین راهحل را به عنوان اولین راهحل انتخاب میکنند و از هم جدا میشوند.
در واقع تغییر سبک زندگی همین جا نمود عینی پیدا میکند، در گذشته خانوادهها فرزندانشان را به ازدواج و تشکیل خانواده تشویق میکردند اما امروزه بسیاری از خانوادهها ازدواج را اولویت اول فرزندانشان نمیدانند و آنها را تشویق به ادامه تحصیل و کسب درآمد و کار میکنند و در نهایت هم اگر شرایط برای ازدواجشان فراهم شود آنقدر سنگ اندازی میکنند که یا اصلا ازدواجی صورت نمیگیرد یا اگر هم ازدواج شکل گرفت، هر دو طرف با کوله باری از توقعهای نابجا از یکدیگر وارد زندگی مشترک شوند و در نهایت هم همین توقعات نابجا کار را به طلاق میکشاند.
اما بررسی معضل بالا رفتن سن ازدواج و بالا رفتن آمار طلاق به صورت تک بعدی نمیتواند چاره ساز باشد، باید این معضل از جهات مختلف مورد بحث و بررسی قرار بگیرد. اگر میخواهیم گامی موثر در برطرف کردن معضل کاهش ازدواج و افزایش طلاقبرداریم باید نگاهی چند بعدی به مساله داشته باشیم. از سوی دیگر تبیین مسائل اجتماعی از جمله افزایش سن ازدواج لازم است که نگاه چندبعدی به مساله داشته باشیم. تک بعدی دیدن نمیتواند راهگشا باشد و میتواند حتی گمراهکننده هم باشد. دوستیهای قبل ازدواج و تنوع طلبی به وجود آمده مخل ازدواج جوانان است. در واقع جوان تنوع طلب نمیتواند روی یک فرد، تمرکز داشته و حتی بعد ازدواج هم در بسیاری موارد این عدم تمرکز تسری مییابد و به راحتی زندگی را از هم فرو میپاشد. همه جوانها فطرتا میل به ازدواج دارند و از این رو به سمت دوستیهای خیابانی میروند، زیرا بار مسوولیتی کمی را برایشان دارد. دلایل دخترها با پسرها در رفتن به سمت دوستی یا جنس مخالف متفاوت است. اما تشابه این قضیه در میل به زوجیت است که در هر دو جنسیت دیده میشود. آنها فکر میکنند که این دوستی، بابی میشود برای شناخت جنس مخالف. این کشش و کنجکاوی است که پس از بلوغ در هر دو جنس دیده میشود ولی در دنباله این دوستی، تنوع طلبی و تغییر مزاج نهفته است. در قدیم اگر زوجی طلاق میگرفت همسایهها و فامیل میگفتند که مگر بزرگتر نداشتند که طلاق گرفتند؟ این یعنی نقش همراهی و آموزش والدین و بزرگترها به جوانان که بسیار حائز اهمیت بود.آموزش آنقدر مهم است که میتواند قبل ازدواج یک جوان را به سمت زندگی بهتر هدایت کند و از آنطرف در حین ازدواج هم میتواند یاریرسان آنها باشد.