کودکهمسری محرومیت از حداقلهای عاطفی
عاطفه عباسی
آثار سوء روانی و عاطفی یکی از تأثیرات مخرب ازدواج کودک است. در واقع با چنین ازدواجی، کودک به نوعی از دوران کودکی خود فاصله گرفته و ارتباطش با خانواده و دوستانش قطع شده و از دیگر سو مسوولیت زندگی نیز مزید بر علت میشود و فعالیتش محدود به امور خانه و بچه داری خواهد شد، لیکن این امر منجر به پیدایش افسردگی و اضطراب در او میشود. همچنین کودکان به دلیل عدم تحمل شرایط نابرابر و ناتوانی در قدرت حل مشکلات، معمولاً فرار از خانه، خودکشی یا کشتن همسر را انتخاب میکنند که بیشتر چنین اعمالی در زنانی مشهود است که با فقر مالی و مهارت گفتوگو رو به رو هستند. از طرفی عموما ازدواج دختر کم سن و سال با فرد بالغ صورت میگیرد که به همین علت نمیتوانند با یکدیگر گفتوگو کرده و زندگی خود را با تفاهم پیش ببرند چرا که دیدگاهها متفاوت است و رابطه زن و شوهری شبیه رابطه پدر و فرزندی میشود. دخترانی که زودتر از سن قانونی ازدواج میکنند، بیشتر در معرض خشونت خانگی، سوءاستفاده و روابط جنسی اجباری هستند، به گونهای که سن، عدم آموزش، عدم مشارکت و تصمیمگیری در امور، میتواند آنها را بیشتر در معرض خشونت و سوءاستفاده قرار دهد که این خشونت تا بزرگسالی ادامه پیدا میکند. چنین کودکانی اصولاً همسر مردان متأهلی میشوند که با عنایت به اختلاف سنی که با یکدیگر دارند، کمتر قادر هستند با شوهرانشان صحبت کنند و در مورد مسائل خانواده تصمیم بگیرند و از سلامت و تندرستی خودشان محافظت کنند، به ویژه در اولین رابطه جنسی، این خشونت بیشتر نمایان است. در چنین شرایطی کودک دچار نوعی احساس دوگانگی میشود و قبل از اینکه مهر و محبتی در دل او نسبت به فردی که حالا همسرش شده ایجاد شود، بیشتر خشم و کینه است که در وجودش زبانه میکشد به همین خاطر هم هست که بسیاری از دخترانی که در سنین پایین ازدواج میکنند یا پا به فرار میگذارند یا طلاق میگیرند یا یک زندگی مخفیانه را در پیش میگیرند. از سوی دیگر محرومیت از آموزش که نقش محوری در بالندگی و ارتقای بینش و آگاهی کودکان دارد، با پدیده ازدواج زودرس به وجود میآید. این امر باعث میشود تا فرد از یک آموزش مطلوب که منجر به رشد دانش و مهارتها، توانایی اعتماد به نفس و قدرت تصمیمگیری، لذت بردن از ارتباطات مثبت و سالم و در نهایت یک انتخاب آگاهانه در مورد بهداشت و رفاه در زندگی کمک میکند، محروم شود. تحقیقات نشان میدهند، مادرانی که ازدواج زودرس داشتهاند، کمتر به آموزش فرزندانشان اهمیت میدهند، زیرا از فواید تحصیل کمتر اطلاع دارند. همچنین کمتر قادرند کودکانشان را حمایت کنند، به دلیل اینکه سطح تحصیل پایینی دارند که به تبع کودکانشان نیز زودتر از حد معمول ازدواج میکنند. آنچه به خوبی مشهود است این است که میان ازدواج زودرس و تحصیلات پایین ارتباط وجود دارد، به گونهای که پس از ازدواج، دسترسی دختران به آموزش رسمی و غیر رسمی به دلیل مسوولیت خانوادگی، زایمان و نگهداری کودک و... محدود میشود. از دیگر سو مطابق بیشتر فرهنگها، والدینی که دخترانشان با ازدواج خانه را ترک میکنند، تمایلی به سرمایهگذاری برای تحصیل فرزندشان نشان نمیدهند، در حالی که پیشرفت هر جامعهای از جنبههای مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، به تربیت و آموزش افراد آن جامعه از دوران کودکی به ویژه از سنین پایین، بستگی دارد، ولی ترک تحصیل کودکان نیز اگر در پی ازدواج زودهنگام باشد، آنان را از ویژگیهای شخصیتیای که به رشدشان و در نتیجه به رشد جامعه کمک میکند، بازمیدارد. همچنین این کاستیها باعث تحمیل هزینههای سنگین، به دلیل از دست دادن توان افزایش بهرهوری درآمد و بهبود کیفیت زندگی میشود.