چالش قرن نو
مجید اعزازی
1- تنها چند روز به پایان قرن چهاردهم خورشیدی باقی مانده و باردیگر فرصت «نمادین» تازهای برای مرور گذشته و ساختن آینده، پیش روی ملت ایران قرار گرفته است. چه آنکه هر روز، روز «نو» است و هر روز، فرصتی دیگر برای محاسبه و برنامهریزی؛ با این حال، نقاط عطف تقویم از جمله حلول سال جدید یا ورود به قرن نو به مثابه «تلنگری» عمومی و همگانی است و از قدرت نرم نظم بخشیدن به افکار و اراده جمعیت بیشتری از افراد یا نهادها برخوردار است. بیگمان، تحلیل و تفسیر رویدادهای قرن چهاردهم مستلزم تلاش گروهی از پژوهشگران زبده است و انتشار نتیجه مطالعات علمی آنان نیازمند دهها کتاب! از این رو، در یک یادداشت کوتاه نمیتوان داعیه مرور تحلیلگونه تاریخ یک قرن اخیر را داشت و برای قرن نو، رویدادی را پیشبینی کرد یا احتمالا راهکاری را پیشنهاد داد. با این حال، میتوان فرضیهای هر چند ناپخته را به اشتراک گذاشت.
2- طی قرن چهاردهم، عرصه سیاست و اقتصاد ایران دستخوش تحولات کلیدی درونی و بیرونی بوده است. شوکهای ناشی از جنگ جهانی اول و دوم در اوایل قرن حاضر همچون تلنگری ملت ایران را به وادی جدیدی پرتاب کردند. احتمالا شوک ناشی از جنگ جهانی سوم (در صورت بالا گرفتن جنگ روسیه علیه اوکراین) در قرن نو نیز میتواند چنین نقشی را بار دیگر بازی کند. به نظر میرسد، جنگهای کوچک قومی و مرزی، ملی شدن نفت، کودتای 28 مرداد، پررنگ شدن نقش «نفت» در اقتصاد و سیاست، کوچ روستاییان به شهرها، رونق گرفتن صنعت مونتاژ و شکلگیری طبقه متوسط شهری در کشور، بروز و ظهور دهه طلایی اقتصاد، جهش درآمدهای نفتی در دهه 50، تورم 25 درصدی و افت معنادار رشد اقتصاد در سال 1356؛ انقلاب اسلامی در سال 1357، استقرار دولت انقلابیون، جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان، دوران سازندگی و تورم 54 درصدی و دلار 140 تومانی، دوران اصلاحات و رشد اقتصادی و جذب معنادار سرمایههای خارجی، دوران دولت مهرورز و کسب بیشترین درآمدهای نفتی تاریخ اقتصاد ایران و البته جهش چندباره تورم و رشد پایه پولی با موتور مسکن مهر، دوران دولت تدبیر و امید و دستیابی به «برجام» و تعلیق تحریمها و البته ظهور دونالد ترامپ و خروج امریکا از برجام، نوسان شدید شاخصهای کلان اقتصاد، دلار 30 هزار تومانی و... همگی در بستر تاریخی و جغرافیایی خاصی به نام «ایران» فرصت ظهور و بروز داشتهاند، به گونهای که در خارج از این بستر بیمعنا بوده و هستند.
3- در این حال، میتوان ادعا که در پس پرده تمام شوکهای درونی و بیرونی اقتصاد و سیاست ایران طی قرن حاضر، «نفت» نقش پررنگی داشته و در اغلب موارد- به ویژه طی 5 دهه اخیر- این «نعمت» خدادادی حاصلی جز «نقمت» برای ملت ایران نداشته است. بدیهی است که «ن فت» به خودی خود، نه نعمت است و نه نقمت و آنچه آن را به یکی از این دو تبدیل میکند، «سیاستگذاری»های کلان کشور بوده و هست. با این حال، به نظر میرسد که سلطنت نفت، نه در ایران که در جهان دوامی نخواهد داشت و با رشد فزاینده تکنولوژیهای حوزه تولید و ذخیره انرژی، امپراتوریاش در حال افول است. از این رو است که میتوان گفت، کم رنگ شدن نقش نفت در اقتصاد ایران طی یک دهه آینده، صورت مساله اقتصاد ایران و در نتیجه رویکردهای سیاستگذاری اقتصادی و سیاسی را نیز دستخوش تغییر خواهد کرد. اگر چه این تغییرات دردناک خواهند بود، اما باعث اصلاحاتی دستکم صوری و مقطعی در تولید و تجارت و حتی مناسبات خارجی ایران خواهد شد که الزاما منفی نخواهند بود.
4- اگر بپذیریم «نفت» نخ تسبیح تحولات یک قرن اخیر ایران بوده است و این نخ تسبیح طی یک یا در نهایت دو دهه آینده ازهم خواهد گسست، این سوال را میتوان طرح کرد که در قرن آینده، تحولات سیاسی و اقتصادی کشور پیرامون چه عامل شکل خواهند گرفت؟ به نظر نگارنده، در پاسخ به این سوال میتوان این فرضیه را طرح کرد که «کمبود آب و مشکلات محیط زیستی به ویژه فرسایش خاک و فرونشستهای مکرر زمین» در قرن نو، نقش «نفت» در تحولات قرن حاضر را ایفا خواهد کرد، با این تفاوت که «نقمتِ» اضمحلال محیط زیست، فارغ از درد و رنجهایی که برای ملت ایران ایجاد خواهد کرد، حاصلی جز «نعمتِ» رشد و بالندگی و تن دادن به روشهای علمی و تجربه شده تولید (کشاورزی و صنعتی) مدرن و البته اتخاذ سیاستهای دقیق و علمی اقتصادی نخواهد داشت. دستکم میتوان امیدوار بود که چنین شود.