آموزش مجازی؛ از افت تحصیلی تا خدشهدار شدن رابطه خانوادگی
فرشته ترکاشوند
از زمانی که به دلیل همهگیری کرونا مدارس تعطیل شدند و دانشآموزان در خانه ماندند، بیش از 2 سال میگذرد، در این میان اتفاقات بسیاری رخ داده است، محروم شدن بیش از 3 میلیون دانشآموز از تحصیل، دلزدگی دانشآموزان از آموزشهای مجازی، کارآمد نبودن پلتفرمی که برای این منظور از سوی آموزش و پرورش طراحی شد و... اما در این بین کسی به مخدوش شدن رابطه بین فرزندان و اولیا در این بازه زمانی دو ساله توجه نکرد.
به خصوص مخدوش شدن رابطه مادر و فرزندی، چرا که بیشتر این مادران بودند که باید بار مسوولیت تحصیل مجازی فرزندانشان را نیز به دوش میکشیدند و بیتجربگی و نا آگاهی با این فضا و شوک حاصل از اتفاقهای تلخی که در حال رخ دادن بود همه و همه باعث شد تا تحصیل آنلاین هیچ خاطره شیرینی برای دانشآموزان و خانوادههایشان به همراه نداشته باشد. وضعیتی که در آن بچهها و والدین بهدلیل ارتباط هر روزه در فرآیند یادگیری گاهی از دست یکدیگر عصبانی میشوند و حتی در این بین تنبیه بدنی یا روحی هم برای دانشآموزان درنظر گرفته میشود، انتشار ویدیوهای متعدد در این باره در فضای مجازی موید این واقعیت است. اما درکنار چنین وضعیتی کارشناسان معتقدند دوری از آموزش حضوری سبب شده دانشآموزان مهارتهای زندگی را یاد نگیرند.
در واقع ضعف برقراری مهارتهای اجتماعی و ارتباطی در دانشآموزان خیلی بیشتر از ضعف آموزش است، یک دانشآموز مهارتهای اجتماعی مانند داوطلب شدن را در مدرسه به تدریج یاد میگیرد، بلد میشود در گروهها چگونه همکاری کند یا دوست پیدا کند، وقتی با دوستش قهر میکند آشتی کردن را یاد میگیرد، قرض دادن و قرض گرفتن را یاد میگیرد، دانشآموزان زندگی دور از پدر و مادر را در مدرسه یاد میگیرند تا بتوانند از حضور پررنگ پدر و مادر چند ساعتی دور باشند، به نوعی دارند تمرین مستقل بودن میکنند، اما همه این مهارتها را ما از دست دادیم، در طول این مدت و در همان ساعتهای کم که دانشآموزان مدرسه میآمدند، خیلی از آنها مضطرب بودند و دائم از معلم میخواهند بالای سرشان باشند...
چون در تمام این مدت مادر بالای سرشان بوده و دانشآموز فکر میکند در مدرسه هم همچنان باید این اتفاق بیفتد، چراکه دانشآموز آن اعتماد را به خودش ندارد و مدام به تایید نیاز دارد. یک بخش دیگر آموزش در مدارس درکنار آموزشِ خواندن و نوشتن آماده کردن دانشآموزان برای زندگی آینده است، یعنی گسترش آموزشهای مهارتی، طوریکه دانشآموزان بتوانند با یکدیگر و محیط اطراف ارتباط برقرار کنند، یا بتوانند حرف بزنند، جلوی زورگویی بایستند، دروغ نگویند و مهارتهای دیگر، در مدرسه بچهها یاد میگیرند از حقوق خودشان دفاع کنند، یاد میگیرند که اگر به اندیشه و رفتار کسی توهین کردند ممکن است مورد بیتوجهی قرار بگیرند، در مدرسه دوست شدن را یاد میگیرند، اما در دو سه سال گذشته ما از این آموزشها محروم بودیم، بهویژه برای دانشآموزان دبستانی، اگر آنها در این سن نتوانند این مهارت را یاد بگیرند برای آیندهشان کمی سخت میشود و قابل جبران نیست. بهنظر میرسد برای سالهای آینده آموزش و پرورش با برنامهریزی درست باید بخش زیادی از این آسیبها و ضررها را جبران کند، از معلم حمایتهای روحی و مالی انجام دهد تا معلمها بتوانند وقت بیشتری برای دانشآموزان اختصاص دهند، گرچه که بسیاری از معلمها این کار را انجام میدهند، مدرسهها برای دانشآموزانی که بازماندند کلاسهای فوقالعاده و البته رایگان داشته باشند، البته شرایط آموزش و پرورش در کشور ما طوری هست که نباید این انتظار را از آنها داشت اما برای توصیه کردن جای گفتن دارد. مسوولان سالها نسبت به پیشنهادهایی که از درون مدرسهها مطرح میشود بیتوجه هستند، چیزی که ما میبینیم کاهش تدریجی کیفیت آموزش در مدرسهها است و حالا با آمدن کرونا هرآنچه دیده نمیشود عیان شد، یعنی نشان داد ما در زمینههای مانند آموزش معلمان و اولویتهای آموزش دچار مشکل هستیم؛ بهنظرم در این شرایط ضعف آموزشی دانشآموزان را با یک ارزیابی اولیه و وقت گذاشتن چند ماهه میشود بر طرف کرد، اما در خصوص ضعف مهارتهای زندگی حتما نیاز به آموزش معلمان است، آموزشهای کارگاهی که زیرنظر روانشناس برگزار شود، معلمها باید آموزش بگیرند تا بتوانند مهارتهایی مانند جرأت ورزی، نه گفتن و سایر مهارتهایی که بچهها نیاز دارند را به آنها ارایه کنند. از طرفی خانوادهها هم باید آموزش ببینند تا بتوانند وابستگی ایجاد شده با دانشآموز یا روابط مخدوش شده با او را ترمیم کنند.