جامعهشناسی؛ نیروی محرکه اصلاح جامعه
امانالله قرایی
اگر بخواهیم وضعیت علوم اجتماعی در ایران را از لحاظ کارآمدی و ناکارآمدی بررسی کنیم، بایستی گفت که در این زمینه دو دیدگاه مستقل از هم وجود دارد: برخی صاحبنظران معتقدند که در علوم اجتماعی و خاصه در جامعهشناسی زمینه گسترده و مناسبی برای توسعه و رشد کیفی مناسبی برای عالمان و محققان طی پنجاه سال اخیر فراهم شده است. به عنوان مثال؛ گسترش و توسعه رشتههای مختلف علوم اجتماعی در سطح دانشگاهها به خصوص در مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا، توسعه تحقیقات اجتماعی در دانشگاه و بیرون از دانشگاهها و توجه و عنایت خاص به ترجمه و تألیف مباحث نظری و کاربردی طی دورههای اخیر، از اقبال خاصی برخوردار بوده است. برخی نیز معتقدند که علوم اجتماعی جدید و جامعهشناسی در جامعه ما از جهات و ابعاد گوناگون در حاشیه باقی مانده است و هنوز در ایران نتوانسته است جزئی از اجزای تحولات اجتماعی ایران واقع شود و بتواند بر این تحولات اثر بگذارد و از آنها اثر بپذیرد. از نظر این دیدگاه، جامعهشناسی در ایران بر اثر نحوه ورود و برخورد با مسائل، واکنشهای ایجاد شده، نوع استقرار سازمانی و تشکیلاتی، انبوه دانشجو و مشکل اشتغال، بلاتکلیفی حرفهای، نوع بررسی مسائل (انتزاعی و نظری)، اختلاط در سنتهای فکری و همچنین تحقیقات پراکنده دچار بحران جدی شده است. فارغ از درستی یا نادرستی هر یک از دیدگاههای فوق، اگر بخواهیم علمی به قضایا نگاهی داشته باشیم، نمیتوان خیلی سیاه و سفید به وضعیت علوم اجتماعی در ایران نگریست بلکه، باید هم نقاط قوت و فرصتهای آن را در نظر گرفت و هم نقاط ضعف و تهدیدها را بر شمرد تا از این طریق بتوان دست به ارایه راهکار زد و فرصتها را تقویت و تهدیدها را کاهش داد و در جهت بهینه کردن وضعیت این حوزه علمی در ایران تلاش کرد. متاسفانه برخورد که دولتمردان و مسوولان با جامعهشناسان دارند، برخورد دو سویه و مشورت گرایانه نیست، به همین خاطر است که در بسیاری از مسائل روز کشور هیچ مشورتی از اساتید جامعهشناسی گرفته نمیشود. در حالی که اگر بخواهیم بسیاری از مشکلات و مسائل موجود در جامعه، از جمله آسیبها و بزههای اجتماعی را مورد بررسی قرار داده و راه برون رفت از آنها را پیدا کنیم بیش از هر چیز به علم جامعهشناسی نیازمندیم. بهطور مثال اگر بخواهیم به پژوهشهای انجام شده در حوزه جامعهشناسی اشاره کنیم اغلب کارهای پژوهشی در این حوزه به جمعآوری دادهها و اطلاعات و آزمون یک نظریه جامعهشناسی میانجامد و قادر نیست یک پارادایم فکری منسجم و مرتبط با جامعه ایرانی را تدوین کند. از سوی دیگر امروزه تحقیقات اجتماعی در حوزه جامعهشناسی ایران به خاطر رانتی بودن، عدم انباشتگی، عدم بهرهگیری از نتایج پژوهشها، فقدان بودجه کافی، عدم باور به نتایج تحقیقات اجتماعی در بین مدیران و مسوولان، شکاف بین حوزه تئوری و عمل، عدم رعایت اصول تحقیق، کمی بودن تحقیقات و عدم توجه به تحقیقات کیفی، انفرادی بودن تحقیقات، تکراری بودن موضوعات پژوهشی و دیگر عوامل، اثرگذاری لازم را نداشته و بسیار ضعیف و ناکارآمد است. در چنین شرایطی ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که علم جامعهشناسی به کمک مسوولان بیاید و در حل مشکلات اجتماعی امروز جامعه که البته کم هم نیستند، گامی موثر بردارد. در واقع این خواست باید دو طرفه باشد، بارها و بارها جامعه شناسان در مصاحبهها و یادداشتهایی که به رسانهها میدهند، به مساله بروز آسیبهای اجتماعی که زاییده مشکلات اقتصادی در جامعه است اشاره کردهاند، اما تاکنون کدام مسوولی از یک استاد جامعهشناسی خواسته تا در این باره نشستی برگزار کرده و به وزیران و مدیران در این باره توضیحهای لازم را بدهد. جامعهشناسی علمی است که میتوان از آن در رفع بسیاری از مشکلات کشور استفاده کرد اما در کشور ما تنها به یک درس برای تدریس در دانشگاهها تبدیل شده است. در حالی که این علم میتواند نیروی محرکه اصلاح ساختاری در جامعه باشد.