جانهای بیارزش
مریم شاهسمندی
هنوز معلوم نیست در حادثه فروریختن ساختمان 10 طبقه در آبادان چند خانواده عزادار شدهاند، هنوز آواربرداری ادامه دارد و این اتفاق بیشک همه ما را به یاد فاجعه پلاسکو انداخت با این تفاوت که پلاسکو ساختمانی بود با بیش از 50 سال قدمت و برج متروپل آبادان ساختمانی نو ساز بود که هنوز بهطور کامل هم افتتاح نشده بود. آمارها میگویند بیش از 80 نفر زیر آوار این ساختمان ماندهاند، بیش از 11 نفر جان باختهاند و تا به حال بیش از 30 نفر از مصدومان به مراکز درمانی فرستاده شدهاند. پیمانکار این ساختمان کیست؟ چه کسی به این ساختمان که هیچ کدام از شرایط ایمنی در ساخت و ساز را رعایت نکرده بود پایان کار داده است؟ چه کسی قرار است بر کیفیت ساختمانهایی که ساخته میشوند نظارت داشته باشد؟ از کی تا به حال جان انسانها در کشور ما اینقدر بیارزش شده که افرادی برای سودجویی خود و رسیدن هر چه سریعتر به پولهای کلان چنین بیپروا آنها را به کام مرگ میفرستند. مگر جانهایی که در پلاسکو از دست دادیم کم بود، مگر جانهایی که در دو سال کرونا از دست دادیم کم بود؟ چرا ما اینقدر باید مرگ را مشق کنیم؟ طی این چند سال اخیر چه حوادثی را که از سر نگذراندیم، چه جانهای عزیزی که راهی دیار باقی نشدند، چه خانوادههایی که تا ابد داغدار عزیزانشان ماندند. مرگ حق است، اما نه مرگی که بر اثر سودجویی و سهل انگاری عدهای فرصت طلب برای یک سری افراد بیگناه رقم بخورد. مرگ حق است اما نه مرگی که میشود اتفاق نیفتد و زیر سایه بیتوجهی مسوولان رخ میدهد. هنوز آواربرداری در آبادان تمام نشده، حالا خرمشهر و آبادان یک بار دیگر سیاه پوش شدهاند، شهری که نفس کشیدن هم در آن سخت است باید شاهد بیرون آمدن جنازه جوانانش از زیر آوار بیتدبیری و فرصت طلبی باشد. این روزها دیگر خندیدن را از یاد بردهایم، این روزها که حتی نفس کشیدن در هوای شهرهایمان هم دشوار شده، شنیدن اخباری مانند ویرانی یک ساختمان نو ساز که پیمانکارش هیچ نشانی از وجدان نداشته خیلی زیاد است، تحمل این غمها برایمان هر روز سختتر میشود. حالا که آلودگی هوا راه نفسهایمان را بسته این بغض لعنتی را چگونه تاب بیاوریم در این هیاهوی بیسامانی دستگاههایی که آمدند با شعار خدمت اما... غم عظیم ساختمان متروپل آبادان را هم میگذاریم کنار غمی که پلاسکو بر سینهمان گذاشت، یاد جانهای عزیزی که در این فاجعه از دست رفتند را تا ابد در کنار یاد آتش نشانان از جان گذشته پلاسکو زنده نگه میداریم، اما هیچ کدام از اینها برای خانوادههای داغداری که باید منتظر بیرون آمدن جسد عزیزانشان از زیر آوار باشند، تسلی نیست. اینکه عزای عمومی اعلام کنیم، اینکه حالا مالک و سازنده ساختمان را دستگیر کنیم،
اینها دیگر آب رفته را به جوی باز نمیگردانند، ما همیشه به جای اینکه پیشگیری کنیم به فکر درمان هستیم، مسوولان ما همیشه وقتی عرض اندام میکنند که کار از کار گذشته، میآیند با پیامهای تسلیت، میآیند تا روی آوارها عکس یادگاری بگیرند و بروند... هیچ کدام از اینها برای خانوادهای که از حالا تا ابد عزادار عزیزش میماند، نمیتواند تسلی باشد. مسوولان ای کاش یک بار دیگر فیلمهای رسیده از آبادان را نگاه کنید، صدای زجههای مادری را که به دنبال فرزندش میگردد، بشنوید، تصویر آن پدری را که بر سر زنان میآید تا ببیند جگرگوشهاش کجای این آوار مانده در ذهن بسپارید، اینها یادشان نمیرود، چه بر سرشان آمده است، اینها فراموش نمیکنند که بیتدبیری و بیتوجهی مسوولان شهری شان چه بر سرشان آورده است.