سلبریتیسم اقتصادی
امیرحسین زراندوز
سلبریتیسم اقتصادی پدیدهای نوظهور در رسانههای اجتماعی است که باعث نارساییهایی در کسب و کارهای مرتبط میگردد.
تلاش ساختار یافته برای «جلبتوجه» اگر چه پدیده نوظهوری نیست و میتوان نمونههای اولیه آن را در حدود سیصد سال قبل از میلاد و در مانورهای پیروزمندانه گلادیاتورها پس از پایان مبارزات سختشان، مشاهده کرد اما امروزه با تولد شبکههای اجتماعی، این پدیده ابعاد تازهای به خود گرفته است. بهطور تقریبی با شروع قرن دوازدهم، کلان رویدادی به نام «رسانههای اجتماعی» سرعت تحولات تاریخی را دستخوش تغییرات عظیمی کرد. شاید مهمترین فرایندی که رسانههای اجتماعی یا به تعبیر دقیقتر فناوری Web2.0 را از نسخه اولیهاش متمایز میسازد، شکلگیری ارتباطات دوطرفه در این بستر است که سرمنشأ تحولی شگرف در حوزه رسانه گردیده است. تا پیش از این تمامی محتواها به صورت یکجانبه و از طریق وبسایتها و فضای مجازی قابل رویت بود اما با شکلگیری این فناوری، کاربران نیز این امکان را یافتند که محتوای مورد نظر خود را تولید یا از طریق ابراز علاقه، نظردهی و اشتراکگذاری مجدد، نسبت به محتوای تولید شده سایر کاربران واکنش نشان دهند. محتوای ایجاد شده توسط کاربر(1) UGC منجر به شکلگیری زیرساختی اساسی با عنوان«تولید محتوا» شده که امروزه در بسیاری از دانشگاهها معتبر به عنوان یکی از مواد درسی تدریس میشود. حال سوال اینجاست که«هدف نهایی از تولید محتوا چیست؟» در پاسخ به این پرسش شاید بتوان موضوع «برندسازی» از نوع تجاری یا شخصی را یکی از مهمترین اولویتهای هر مجموعه در تولید محتوا دانست. وقتی صحبت از برندسازی به میان میآید رسانههای اجتماعی یکی از مهمترین ابزارها در جهت تحقق این امر به شمار میروند. افراد به منظور کسب شهرت در محتوایی خاص، ابتدا سعی میکنند جایگاه خود را در ذهن مخاطب تثبیت کنند. از آنجا که شاخص «تعداد دنبالکننده» به پررنگترین معیار موفقیت یا عدم موفقیت در هر برند بدل شده است، رویکرد جذب حداکثری مخاطب دستور کار اصلی تولیدکنندگان محتواست. «سلبریتیسم اقتصادی »را میتوان یکی از زیرشاخههای این حوزه قلمداد کرد. اگرچه بدون شک بسیاری از افراد به گونهای شرافتمندانه و بر پایه تخصص خود اقدام به جذب مخاطب میکنند اما در این میان، کم نیستند افرادی که دیده شدن از مسیرهای غیرمتعارف و جلبتوجه به هر قیمت را مسیر سادهتری در راه جذب مخاطبان یافتهاند. جملات پر طمطراقی چون «با خرید بستههای آموزشی ما به راحتی آب خوردن درآمدزایی کنید» یا «با آموزشهای من نفر اول پیشبینی بازارهای مالی شوید» و... به جملات آشنای این روزهای رسانههای اجتماعی بدل شده است که با سادهسازی خارج از قاعده اصول اساسی، سعی در جلب نظر مخاطب دارند. اکنون این سوال مطرح است که آیا آگاهی و دانش مود نیاز در مسائل اقتصادی که شالوده هر کسب و کاری است، تنها با خرید چند بسته آموزشی مرتفع میگردد؟ آیا اعتماد به افرادی با سوابق ناشناخته در زمینه مورد ادعا، تصمیمی عاقلانه است؟
تردیدی نیست که موضوع آموزش از مهمترین عوامل پیشران هر کسب و کاری است و هر شخص یا سازمان برای پیشرفت و بهبود مداوم عملکرد نیازمند آموزش مستمر است. ولی آنچه در رسانههای اجتماعی در حال وقوع است صرفا در موضوع آموزش نیست، بلکه نوعی نسخهپیچی برای تعداد قابل توجهی از مخاطبین است. ادعاهایی که در خوشبینانهترین حالت تنها میتواند پاسخگوی گروه اندکی از افراد باشد. متاسفانه میزان بزرگنمایی دستورالعملهای ابداعی از یکسو و اطمینان بخشیهای کاذب به مخاطب از سویی دیگر به گونهای است که درستی این راهکارهای غالبا بیپشتوانه را، در ذهن مخاطب القا کند و چنانچه این نسخهها دردی را دوا نکنند، لابد اشکال از خود مخاطب است!
یکی از خطرات بالقوه سلبریتیسم اقتصادی گره خوردن موضوعات مربوط به کسب و کار با روانشناسی زرد است. افرادی که با رویکردی شبهروانشناسانه سعی در تهییج مخاطب داشته و ادعا میکنند که با فرمول خاص خود در یک مقطع زمانی کوتاه صاحب چندین کسب و کار بزرگ شدهاند و چنانچه ما نیز رویه آنها را در پیش بگیریم، دستاوردهای مشابهی خواهیم داشت.
شرط اساسی در موفقیت هر کسب و کار، پیادهسازی الگوریتمهای خاص آن کسب و کار است و چنانچه افراد یا سازمانها نتوانند به درستی از الگوریتمهای مشخص و مرتبط با تخصص خود پیروی کنند دیر یا زود طعم شکست را تجربه خواهند کرد. شکست در روانشناسی زرد به «بیعرضگی» تعبیر میشود در حالی که در ادبیات کارآفرینان موفق و مطرح دنیا-که حداقل یک بار خود را در این نقطه یافتهاند- معنایی متفاوت دارد.
جامعهشناسی رسانههای اجتماعی موضوع نسبتا جدیدی است که امید میرود با پرداختن دقیق و علمی به جنبههای گوناگون آن به ابزاری قدرتمند در جهت سره از ناسره کردن محتواهای ارایه شده در سطح رسانههای اجتماعی بدل شود.