ایران 1440 درچند سناریو
جبران عقبماندگیهای اقتصادی مستلزم دسترسی بخش خصوصی به بازارهای بینالمللی است
تعادل| دکتر پویا ناظران، اقتصاددان ایرانی مقیم امریکا آینده اقتصادی ایران را در 3 سناریو بررسی کرده است. او در تازهترین پست تلگرامی خود با تاکید بر دو کارکرد اصلی سیاست خارجی در مدیریت تنشهای بینالمللی و افزایش امنیت کشور و در کسب دسترسی بخش خصوصی به بازارهای بینالمللی با هدف پیوستن به زنجیره تولید ارزش جهانی و توسعه صادرات و واردات کشور، به سه هدف محتمل درپیش روی مسوولان کشور اشاره کرده و سناریوهای مرتبط با هر یک از این اهداف را تشریح میکند. به باور او، برای جبران عقبماندگیهای اقتصادی ایران از رقبای منطقهای، ایران نیازمند یک دهه رشد پایدار بالای 6 درصد است و این مساله بدون دسترسی بخش خصوصی کشور به بازارهای بینالمللی تحقق نخواهد یافت. اینک بخش اول، تحلیل مبسوط دکتر ناظران را پیش رو دارید.
اقتصاد مطلوبمان کدام است؟
همه اتفاق نظر داریم که این وضعیت اقتصادی کشور مطلوب نیست و کشور در مسیر توسعه قرار ندارد اما قبل از تغییر دادن سیاستگذاری اقتصادی باید ببینیم اقتصاد مطلوبمان چه شکلی است. اول باید سر مقصد اقتصادی کشورمان بحث کنیم اگر سر مقصد به اتفاق نظر رسیدیم بحث و دعوایمان سر مسیر پیش رو خیلیخیلی کمتر میشود. یک هدف برای اقتصاد برای کشور میتواند این باشد که 40 سال دیگر جیدیپی ایران به قیمتهای امروز 4 تریلیون دلار باشد یعنی 40 سال دیگر تولید اقتصادی کشور با پول امروز دستکم 4 تریلیون دلار بیارزد. یعنی میزانی از رشد واقعی در طول 40 آینده که قدرت خرید 4 تریلیون دلار در اقتصاد امروز دنیا را داشته باشد. ادامه بحث صحبتمان از رشد واقعی است یعنی رشد مازاد بر تورم و ارزشها را هم به قیمت کنونی دلار میسنجیم. برای اینکه اثر اقتصاد 4 تریلیون دلاری بر زندگی یک فرد میانگین ملموس بشود در نظر بگیریم که در یک اقتصاد 4 تریلیون دلاری جمعیت 100 میلیون نفری سرانه تولید نفری 40 هزار دلار است یعنی سهم یک خانواده 4 نفره از تولید کشور به اندازه سالی 160 هزار دلار است؛ 160 هزار دلار امروز. 4 تریلیون دلار از کجا آوردم؟ در زمان برجام تولید ناخالص کشور حدود نیم تریلیون دلار بود امروز به خاطر تحریم تولید کشور کمتر است ولی آن نیم تریلیون دلار بیانگر توان بالقوه تولید کشور است اگر اقتصاد ما بهطور میانگین سالی 5، 6 درصد از سطح بالقوه کنونی رشد کند بعد از 40 سال میرسد به حدود 4 تریلیون دلار میانگین رشد 5، 6 درصد از کجا آوردم؟ اقتصاد ایران از نظر سرمایه، نیروی انسانی، زیرساخت و وضعیت توسعه در جایی است که اگر تحت یک حکمرانی اقتصادی کارا باشد میتواند یک دوره 10 ساله رشد 6 تا 8 درصدی و بعد یک دوره 10 ساله رشد 5 تا 7 درصدی بعد یک دوره 10ساله رشد 4 تا 6 درصدی و نهایتا یک دوره 10 ساله رشد 3 تا 5 درصدی داشته باشد. میانگین رشد اقتصادی در چنین 4 دوره ده سالهای 5، 6 درصد خواهد بود که اقتصاد کشور را به حدود 4 تریلیون دلار میرساند. باز هم حواسمان باشد که صحبت از رشد واقعی میکنیم یعنی رشد مازاد بر تورم. با این هدفگذاری اگر 40 سال دیگر اقتصاد کشورمان فقط 2 تریلیون دلار تولید داشته باشد در رسیدن به هدف شکست خورده است. داشتن تولید 2 تریلیون دلاری یعنی میانگین رشد واقعیمان کمتر از 3.5 درصد بوده با رشد زیر 3.5 درصد نمیتوانیم عقبافتادگیمان نسبت به کشورهای منطقه مثل ترکیه و امارات و غیره را جبران کنیم، چه برسد به عقبماندگی نسبت به کشورهایی مثل تایوان یا کره جنوبی که 50 سال پیش حسرت اقتصاد ما را میخوردند. اگر دولت مداخلات قیمتی را حذف کند و صندوق منابع ملی را راه بیندازند و نظام بانکداری کشور را اصلاح کند. تحقق میانگین رشد اقتصادی 3، 4 درصدی برای اقتصاد کشور میسر است. البته این اگرهایی که گفتم اگرهای کم و کوچکی نیستند دو تا جراحی بسیار عمیق و سخت اقتصادی هستند اما فرض کنیم دو تا از 4 تصمیم شاخص یعنی مداخله قیمتی و بانکداری اصلاح بشوند در آن صورت با توجه به تجربه کشورهای دیگر میدانید رشد 3، 4 درصدی برای اقتصاد کشور میسر است اما رشد 3، 4 درصدی اصلا برای کشور ما که بهشدت از کشورهای در حال توسعه دنیا عقب افتاده به خصوص در 15 سال اخیر کافی نیست برای جبران عقبماندگیمان بهشدت نیازمند این هستیم که یک دوره 10 ساله رشد 6 تا 8 درصدی داشته باشیم نکته اصلی که در این پست میخواهم بگویم این است که دستکم یک دهه رشد پایدار 6 تا 8 درصدی داشتن بدون دسترسی به بازارهای بینالمللی محال است. غیرممکن است. اصلا فکرش را هم نکنید.
معجزه دسترسی به بازارهای بینالمللی
معجزه ژاپن در قرن بیستم مرهون دسترسی به بازارهای بینالمللی بود رشد و توسعه کره جنوبی در نیم قرن گذشته مرهون دسترسی به بازارهای بینالمللی بود طبعا دسترسی به بازارها برای رشد کافی نیست، اما لازم است. چین حدود سال 1358 به تدریج شروع کرد به سپردن قیمت به بازار در طول دهه 70 یعنی کمی بعد از پایان جنگ ما با عراق چین سخت افتاد به دنبال ایجاد دسترسی به بازارهای بینالمللی به خصوص در اروپا و امریکا. سال 1380 یعنی چند ماه بعد از آغاز دولت دوم آقای خاتمی چین به سازمان تجارت جهانی پیوست و 20 سال بعد از آن شد دوره رشد طلایی چین به نحوی که در همین دوره 20 ساله چین شده بزرگترین شریک تجاری امریکا و اروپا. آنچه تمدن کهن چین را از خاکستری که کمونیسم دوران مائو از آن به جا گذاشته بود بلند کرد بعد از سپردن قیمتها به بازار، به دست آوردن دسترسی به بازارهای بینالمللی بود. برای رشد و توسعه کشور ما هم همانطور که حذف مداخلات قیمتی دولت و اصلاح نظام بانکی کشور لازم است اگرچه کافی نیست دسترسی به بازارهای بینالمللی هم لازم است. در واقع اصلاح 4 تصمیم شاخص برای رشد و توسعه کشور لازمند و هر وقت هر 4 تا اصلاح شدند شرایط کافی برای حرکت در مسیر رشد و توسعه کشور محقق میشود و در ریلی قرار میگیریم که چین و کره 40 سال قبل قرار گرفتند. یعنی یک ریل پرسرعت توسعه که میتواند عقبماندگی ما از بقیه کشورها را جبران کند. اما اگر همه شرایط محقق بشوند به جز دسترسی به بازارهای بینالمللی در بهترین حالت میتوانیم در سطح رشد 3، 4 درصدی قرار بگیریم. رشد 3، 4 درصدی اگرچه از وضعیت سالهای اخیر بهتر است اما برای خارج کردن کشورمان از توسعه نیافتگی کافی نیست. برای جبران عقبماندگیمان از بقیه کشورها کافی نیست. به همین خاطر بحث دسترسی به بازارهای بینالمللی و پیوستن به زنجیره تولید ارزش جهانی خیلی مهم است.
اما یک هدف دیگر هم میشود برای کشور ترسیم کرد هدف میتواند مقاومت در برابر امریکا باشد. اگر هدف ما بلند کردن پرچم مقاومت در برابر امریکا جهانخوار و الهامبخش بودن برای نهضتهای مقاومت در سراسر دنیا از لبنان تا ونزوئلا باشد دیگر نرسیدن به 4 تریلیون دلار مهم نیست بر این چیزها تلاش نمیکنیم هدفمان چیز دیگری است مهم مقاومت در برابر زورگویی و قلدری امریکاست. هدف سومی هم میشود برای کشور تعریف کرد ......... فارغ از اینکه اقتصاد کشور خودمان در چه وضعی باشد برای تحقق هدف اول یعنی 4 تریلیون دلار ظرف 40 سال در بُعد سیاست خارجی باید دسترسی به بازارهای بینالمللی جزو اولویتهای اصلیمان باشد چون بدون پیوستن به زنجیره تولید ارزش جهانی رشد 6 تا 8 درصدی ممکن نیست و بدون چنین رشد سریعی رسیدن به 4 تریلیون دلار تولید سالانه ممکن نیست. نمیشود توسعه درونزا و دروننگر داشته باشیم نمیشود با نگاه به داخل و تمرکز بر ظرفیتها و توانمندیهای داخلی به توسعه برسیم قطعا خیر.
رفاه و تولید تخصصی با تجارت
آنچه تخصصی شدن تولید را میسر میکرد تجارت بود و هر چقدر بازار بزرگتر بود تولید تخصصیتر بود و رفاه بیشتر امروز بزرگترین جامعه، جامعه جهانی است و هر کس در آن جامعه جهانی تجارت میکند از رفاه ناشی از تولید بسیار تخصصی شده در بازار جهانی بهرهمند میشود لازمه رشد و توسعه تخصصیتر شدن تولید است و لازمه تخصصی شدن تولید بسط بازار است. البته دسترسی به بازارهای بینالمللی برای رشد کافی نیست در وجه داخلی باید بازارهایی با رقابت تشکیل بدهیم و کشف قیمت به آنها بسپاریم باید نظام بودجهریزی و بانکداری اصلاح بشود. باید سیاستهای حمایتی برای توزیع عادلانه منابع اقتصادی داشته باشیم به خصوص باید در آموزش و درمان سرمایهگذاری کنیم چرا که 40 سال توسعه با میانگین رشد 5، 6 درصدی بدون بالفعل کردن و توانمند کردن ظرفیت نیروی انسانی کشور هم ممکن نیست. اما به هر حال یک رکن بسیار مهم از چونان برنامه توسعهای که محور بحث ما است دسترسی به بازارهای بینالمللی است هم به جهت صادرات و هم به جهت واردات. وقتی که هم صحبت از دسترسی به بازار میکنیم منظور این نیست که صرفا دولت بتواند همه جا نفت و گاز بفروشد منظور ایجاد دسترسی برای بخش خصوصی کشور است تا صنایع مختلف کشور بتوانند به زنجیره تولید ارزش جهانی بپیوندند و در تمام دنیا به سهولت تجارت و رقابت کنند این البته لوازمی دارد اما اگر هدف ما رشد و توسعه است باید لوازمش را هم فراهم کنیم.
برای تحقق هدف دوم یعنی مقاومت در برابر امریکا لازم است به سمت مقابل امریکا یعنی به شرق گرایش داشته باشیم مشخصتر رابطهمان را با چین و روسیه گسترش بدهیم تا بتوانیم نفت صادر کنیم و کالا بخریم طبعا از نفت فروختن و کالا خریدن رشد و توسعه درنمیآید ولی یادمان باشد که در این هدف دوم رشد و توسعه مهم نیست مهم این است که بگوییم 40 سال دیگر هم بدون سازشکاری، بدون پذیرش هژمونی امریکای مستکبر مقاومت کردیم برای تحقق هدف سوم .
انتخاب پارادایم امنیتی
هر هدفی که انتخاب کنیم یکی از سوالاتی که باید جواب بدهیم این است که پارادایم امنیتیمان چه است؟ توسعه بدون امنیت نمیشود در هدف اول یعنی 4 تریلیون دلار در 40 سال یک پارادایم امنیتی نیاز داریم پارادایم امنیتی اینجا دو بال دارد یک بال توان دفاعی متعارف است مثلا توان موشکی با شعاع 2 هزار کیلومتر به اضافه توان پهپادی، بال دوم پارادایم امنیتی وابستگی متقابل اقتصادی است به عنوان مثال ببینید امریکا در عین احساس تهدید از سوی چین چقدر با احتیاط نسبت به چین اقدام میکند. علتش وابستگی متقابل اقتصادی است چین هم به خاطر وابستگی متقابل با امریکا نسبت به منافع امریکا احتیاط میکند خیلی وقتها تحریمهای امریکا را خودش راضی نیست اعمال کند، وابستگی متقابل اقتصادی میزانی از امنیت و همکاری متقابل ایجاد میکند. در هدف دوم یعنی مقاومت در برابر امریکای سلطهگر، پارادایم امنیتی دو بال دارد یک بال همان توان دفاعی متعارف است مثلا توام موشکی و پهپادی اما بال دیگر بازدارندگی هستهای است چرا در وضعیت هدفمان مقاومت است ایجاب میکند تعامل نداشته باشیم یعنی وابستگی متقابل اقتصادی هدف را نقض میکند. اصلا پس دیگر وابستگی متقابل اقتصادی برای ما نمیتواند یک کارکرد امنیتی داشته باشد.
در پی حمله روسیه به اوکراین سریعا تحریمهای اقتصادی علیه روسیه وضع شد این در حالی بود که روسیه سالها از طریق صادرات انرژی وابستگی متقابل اقتصادی بین خودش و اروپا ایجاد کرده بود. در هفتههای اول حمله روسیه به اوکراین طرفدارهای هدف سوم در داخل کشور میگفتند دیدید وابستگی متقابل اقتصادی مانع تحریم شدن روسیه نشد؟ میخواستند نتیجه بگیرند که برجام یا حتی یک برجام اقتصادی یعنی توافقی با غرب که مولفههای اقتصادی بلندمدت داشته باشد مانع تحریم شدن کشورمان در آینده نمیشود و لذا نباید به سمت برجام یا هر توافق اقتصادی با غرب برویم بلکه باید از این تجربه روسیه درس بگیریم در نظام فکری آنها این حرف درست است ..........نیست اما کسانی که تعاملات اقتصادی بلندمدت را به عنوان یک استراتژی اجتناب از تحریم شدن کشور در آینده پیشنهاد میکنند، بلکه هدفشان رشد و توسعه اقتصادی است هدفشان رسیدن به 4 تریلیون دلار است یعنی طرفداران تعاملات اقتصادی بلندمدت و منتقدانش هر دو درست میگویند منتها اهدافشان فرق میکند.
مثل آن دو نفری که در ماشین نشسته بودند یکی میگفت باید از شرق تهران خارج شد و دیگری میگفت باید غرب خارج شد. هر دو درست میگفتند مساله این بود که مقصدشان فرق داشت. طرفدارهای دیپلماسی و رابطه بلندمدت اقتصادی با همه کشورها و مخالفانش هر دو درست میگویند و مقصدشان فرق دارد.
اختلاف نظر در تفاوت اهداف بلندمدت ریشه دارد نه در جزییات فنی. برای همین هم مهم است که اول تکلیفمان را با هدفی که برای آینده کشور داریم مشخص کنیم. هدف که مشخص شد اختلاف نظرمان بر سر مسیری که کشور باید طی کند خیلی خیلی کمتر میشود.
بزرگترین تهدید امنیتی داخلی است یا خارجی؟
در کشوری که جدیترین چالشاش معیشت مردم است اصلیترین مسالهاش اقتصاد است بزرگترین تهدید امنیتیاش داخلی است و اعتراض مردم به معیشت اگر رشد و توسعه اقتصادی اولویت اولمان نباشد واقعا امنیتمان افزایش پیدا میکند؟ وقتی امنیت ما را بیکاری و تورم و فقر تهدید میکند چطوری با موشک امنیت داخلی را تامین کنیم؟ خفتگیریهای در خیابان مصداق امنیتی نیست؟ میشود با گریز هستهای جلوی خفتگیری در خیابان را گرفت؟ هدف اول یعنی رسیدن به 4 تریلیون دلار در 40 سال رویکرد متوازنی به امنیت داخلی و خارجی دارد یک اهمیت رسیدن به 4 تریلیون دلار این است که الان معیشت مردم تهدید جدیتری برای امنیت و ثبات کشور است تا تهدید کشورهای خارجی، نه که تهدید خارجی نیست اما الان تهدید ناشی از وضع اقتصاد به مراتب جدیتر است برنامهریزی برای رساندن معیشت مردم به سرانه 40 هزار دلاری برای کاهش تهدید داخلی لازم است ولی دیدیم چنان درآمد سرانهای بدون دسترسی به بازارهای جهانی محال است. طرفداران هدف دوم و سوم در پاسخ به این سوال چالش معیشت روی دو ادعا خیلی تاکید دارند یک ادعا این است که امریکا را رو به افول است لذا اگر ما چند سال دیگر مقاومت کنیم امریکا دیگر افول میکند و ما میتوانیم راحت بدون تعامل با امریکا و بدون استفاده از دلار و سیستمهای قابل تحریم توسط امریکا در بازارهای بینالمللی حضور پیدا کنیم. ادعای دومی که بر آن تاکید میکنند این است که امریکا یک خصومت عمیقی با ایران دارد از ایران و ایرانی بدش میآید امریکا اصلا تحت هیچ شرایطی استقلال و عزت و سربلندی ایران را برنمیتابد و تا ایران در برابرش کرنش نکند امریکا به این دشمنی ادامه میدهد پس ما چارهای الا مقاومت در برابر امریکا نداریم اما جای هیچ نگرانی نیست چرا که امریکا موفق به تسلیم کردن مردم ایران نخواهد شد چرا که امریکا رو به افول است. این دو ادعا به این معنی است که هدف اول یعنی 4 تریلیون دلار در 40 سال اساسا شدنی نیست و نباید پیگیری بشود چون امریکا آن دسترسی به بازارهای بینالمللی را به هیچ وجه به ما نمیدهد مگر اینکه استقلالمان به کل کنار بگذاریم و سازشکارانه همه توان دفاعیمان را دودستی تقدیم امریکا بکنیم که آن وقت هم باز اجازه رشد و توسعه نخواهد داد بلکه حالا که امنیتمان را دادیم رفته امریکای مستکبر از ایران یک لیبی خواهد ساخت و ایران را ویرانه رها خواهد کرد. چرا که امریکا به خاطر عنادش با مردم ایران هدفی جز ویرانی ایران ندارد. از عناد امریکا با مردم این نتیجه را میگیرند که امروز راهی برای دسترسی به بازارهای بینالمللی نداریم مجبوریم هدف دوم یا سوم را انتخاب کنیم اما این جبر نباید ناامیدمان بکند چرا که به خاطر افول امریکا در سالهای پیش رو مقاومت در مقابل امریکا خیلی زود به ثمر میرسد ظرف کمتر از 40 سال نظم جهانی جدیدی خارج از هژمونی امریکا شکل میگیرد و در آن نظم جدید دسترسی ما به بازارهای بینالمللی برقرار میشود و از آنجا به بعد رشد اقتصادی کشور با همان سرعت 6 تا 8 درصدی قابل تحقق میشود فقط باید یک قدری دیگر صبر و مقاومت کنیم.
پیشفرض اشتباه
اما واقعیت این است که هر کشوری پیگیر منافع ملی خودش و اینکه تعامل ما با آن کشور سازنده باشد یا نه بستگی به این دارد که روابطمان کوتاهمدت تعریف کرده باشیم یا بلندمدت پس این ادعا که به خاطر دشمنی امریکا با مردم ایران هدف اول اساسا قابل تحقق نیست، اشتباه است مثلا ویتنام کشوری که سابقه جنگ مستقیم خونینی با امریکا دارد اگر دوست و دشمن مبنای برای روابط بینالمللی بود باید گفت دشمنی امریکا با ویتنام به مراتب شدیدتر از ایران بوده ولی همان ویتنام برای دسترسی به بازارهای بینالمللی مذاکره کرده ظرف 20 سال گذشته صادراتش 30 برابر شده یکی از بازارهای بزرگش بازار امریکا است و اقتصادش در حال توسعه است. بیاغراق دشمنی که امریکا 80 سال پیش در حق ژاپن کرد در حق هیچ کشوری نکرده ولی میبینیم امروز تعامل میکنند و ژاپن هم به سرنوشتی مثل لیبی مبتلا نشد پس دوستی و دشمنی در عرصه روابط بینالملل موضوعیت ندارد. تنها چیزی که موضوعیت دارد منافع ملی چه برای امریکاییها چه برای ما است.