میراث شینزو
به عنوان فرزند یک خانواده سیاسی برجسته، اما بحث برانگیز، رسیدن او به این درجات شاید تعجب آور نباشد. اما آبه هرگز به خاطر خودش به قدرت علاقهمند نبود. او با ورود به سیاست در دهه ۱۹۹۰، ماموریتی را از پدربزرگش و نخستوزیر سابق ژاپن، نوبوسوکه کیشی به ارث برد: حذف محدودیتهای تحمیل شده توسط ایالات متحده بر توانایی ژاپن برای اعمال قدرت در صحنه جهانی، به ویژه قانون اساسی پس از جنگ و بند «صلح» آنکه قدرت نظامی ژاپن را محدود میکرد.
فارن پالیسی در مطلبی به قلم توبیاس هریس نوشت: زندگی حرفهای شینزو آبه نخستوزیر سابق ژاپن باید در سپتامبر 2007 به پایان میرسید. او تنها یک سال پس از نخستوزیری و رهبری حزب لیبرال دموکرات با شکست مفتضحانه در انتخابات مجلس نمایندگان در ژوئیه 2007 مجبور به استعفا شد. همین نتیجه بسیاری را به این دیدگاه کشاند که دوران کاری سیاسی نویدبخش او به پایان رسیده است.
به گزارش «انتخاب»؛ در ادامه این مطلب آمده است: اما پنج سال بعد، او دوباره در صدر حزب لیبرال دموکرات قرار گرفت و زمینه را برای بازگشت دراماتیک و بعید به نخستوزیری در دسامبر 2012 فراهم کرد. او سرانجام در سپتامبر 2020 پس از ثبت رکورد هفت سال و هشت ماه، قدرت را ترک کرد. اینجا بود که سومین نقش سیاسی خود را آغاز کرده و به عنوان رهبر بزرگترین فراکسیون جناح و دولتمرد برجسته جهانی، به او قدرت فوقالعادهای برای تأثیرگذاری بر رویکردهای دولت ژاپن داد.
به این ترتیب، آبه در اوج قدرت در ژاپن قرار گرفت، اما زمانی که در 8 ژوئیه، برای نامزدهای حزب لیبرال دموکرات پیش از انتخابات مجلس نمایندگان در 10 ژوئیه مبارزه میکرد، با دو شلیک از تفنگ شکاری دستساز یک قاتل سقوط کرد.
به عنوان فرزند یک خانواده سیاسی برجسته اما بحثبرانگیز، رسیدن او به این درجات شاید تعجب آور نباشد.
اما آبه هرگز به خاطر خودش به قدرت علاقهمند نبود. او با ورود به سیاست در دهه 1990، ماموریتی را از پدربزرگش و نخستوزیر سابق ژاپن، نوبوسوکه کیشی به ارث برد: حذف محدودیتهای تحمیل شده توسط ایالات متحده بر توانایی ژاپن برای اعمال قدرت در صحنه جهانی، به ویژه قانون اساسی پس از جنگ و بند «صلح» آنکه قدرت نظامی ژاپن را محدود میکرد.
آبه و محافظهکاران جوانش با ورود به سیاست در اوایل دهه 1990، زمانی که پایان جنگ سرد و ترکیدن حباب اقتصادی ژاپن، تشکیلات سیاسی راضی را مختل کرد، فرصتی دیدند تا «از رژیم پس از جنگ جدا شوند». آبه این موضوع را در اولین دوره نخستوزیری خود بیان کرد.
محافظهکاران جدید خواهان تغییرات عمدهای در دولت ژاپن بودند. آنها میخواستند قدرت نخستوزیری را تقویت کنند که (در بیشتر دوره پس از جنگ) نمیشد او را «نخستین وزیر در میان وزیران برابر» در کابینه دانست. آنها همچنین میخواستند تأسیسات امنیت ملی با وزارت دفاع تمام عیار و یک شورای امنیت ملی تحت رهبری نخستوزیر ایجاد کنند که توانایی دولت را برای مدیریت بحرانها افزایش دهد. آنها میخواستند با محدود کردن قدرت بوروکراتها و پشت میزنشینان پارلمانی، منافع محدود خود را به قیمت تغییر منافع ملی، دنبال کنند. آنها میخواستند محدودیتهایی را حذف کنند که ژاپن را از داشتن ارتش مناسب و قادر به جنگیدن در کنار ایالات متحده و سایر شرکای آن محروم میکرد. اما حضور آبه در برهوت چهره سیاسی، پس از استعفای سال 2007 توانست بالاخره قطعه گم شده این برنامه یعنی قدرت اقتصادی را ایجاد کند.
پس از تصدی پست نخستوزیری در سال 2006، آبه اعتراف کرد که دانش و تجربه او در زمینه سیاستگذاری اقتصادی محدود است - یک نقص مهم با توجه به اینکه رایدهندگان ژاپنی، مانند رایدهندگان در سایر دموکراسیها، قبل از هر چیز به مسائل اقتصادی اهمیت میدهند. آبه پس از شکست تاریخی حزب لیبرال دموکرات در سال 2009 به پشتوانه حزب خود و در مقام اپوزیسیون بازگشته بهطور جدیتری درباره مشکل رکود اقتصادی ژاپن فکر کرد. او و مشاورانش با پیوستن به نیروهای متفکر اقتصادی که میخواستند بانک ژاپن با کاهش شدید تورم طولانیمدت مقابله کند، برنامهای برای محرکهای پولی از «بعدی کاملاً جدید»، همراه با سیاست مالی انبساطی، توسعه دادند که در نهایت به نام Abenomics یا اقتصاد آبه، شناخته شد. مجموعهای از سیاستهای صنعتی، کارگری و نظارتی با هدف انتقال تولید به بخشهای با فناوری پیشرفته و کاهش نیروی کار ژاپن. در حالی که منتقدان آبه را متهم به استفاده فرصت طلبانه از Abenomics به عنوان برگی برای جاهطلبیهای سیاسی خود میکنند، واقعیت این است که آن برنامه تلاشی جدی، پایدار و انعطاف پذیر برای مقابله با چالشهای رشد ژاپن بود. این برنامهای گسترده، هرچند فاقد تناقض و یک موفقیت تمامعیار نبود اما با این وجود نشاندهنده بلوغ در تفکر آبه بود. در حالی که او به عنوان یک قانونگذار جوان بر قدرت نظامی، یعنی نمادینتر میراث اشغال ژاپن توسط ایالات متحده متمرکز شده بود، در دومین نخستوزیری خود متوجه شد که نمیتواند پایههای اقتصادی قدرت ملی را نادیده بگیرد. برای تضمین آینده ژاپن در دنیای رقابتیتر، اقتصاد ژاپن به یک پایه جدید برای رشد نیاز دارد. به یمن Abenomics - سالهای راکد دستمزدها شکسته شده. افزایش سود شرکتها، درآمدهای مالیاتی، و جریان گردشگران به بالاترین سطح و بیکاری به پایینترین حد رسید - آبه توانست از آن اوج کوتاهمدت نخستوزیری اول فاصله گرفته و در دومین دوره نخستوزیری در انتخاباتهای متوالی پیروز شد.
دوام او در سیاست او را قادر ساخت تا جاهطلبیهای طولانی مدت خود را برای ایجاد یک شورای امنیت ملی، متمرکز کردن تصمیمات پرسنل بوروکراتیک در دفتر نخستوزیر، تفسیر مجدد قانون اساسی ژاپن برای اجازه به نیروهای دفاع شخصی ژاپن برای شرکت در دفاعهای جمعی، و حتی تلاش جدی اما در نهایت ناموفق برای اصلاح قانون اساسی را دنبال کند. همچنین به او اجازه داد سیاست خارجی بلندپروازانه را دنبال کند که نه تنها روابط ایالات متحده و ژاپن را تقویت کرد، بلکه روابط آن را با شرکای منطقهای مانند هند و استرالیا - که زمینه را برای گفتوگوی چهارجانبه امنیتی فراهم کرد - و همچنین کشورهای پیشرو آسیای جنوب شرقی را تعمیق بخشید. همچنین ژاپن را قادر ساخت تا پس از خروج ایالات متحده از شراکت ترانس پاسیفیک، نقش رهبری را در تعقیب یکپارچگی اقتصادی منطقهای و جهانی به عهده بگیرد. اگرچه موفقیتهای او در اثر همهگیری کرونا و تضعیف دستاوردهای اقتصادی، معکوس شد اما محدودیتهای اصلاحاتی را آشکار کرد که دولت ژاپن را تقویت و متمرکز کرده بود. هنگامی که او در آگوست 2020 به دلیل سلامت شخصی از قدرت کنارهگیری کرد، برای جانشینان خود نقشه راهی را برای تقویت قدرت داخلی و خارجی برجا گذاشت که تاکنون کسی بهتر از او آن را اجرا نکرده است.
در همین حال، او زیرکی و قدرت سیاسی را به دست آورده بود که او را تا روز مرگش به یک قدرت سیاسی هولناک تبدیل میکرد - رهبری که آماده بود در بحثهای آتی در مورد سیاستهای مالی و دفاعی نقش محوری ایفا کند. مرگ آبه خلأ قابل توجهی را برای فومیو کیشیدا، نخستوزیر ژاپن و همکارانش ایجاد میکند.