حذف شاخص کل منطقی است؟
پیام الیاس کردی
بازارها یک نماگری دارند که حال بازار را نشان میدهد. ما مدتهاست اعتراض داریم که شاخص کل نمیتواند حال بازار را نشان دهد. برای مثال روزهایی بود که بورس بهشدت منفی بود و تعداد نمادهای منفی در بازار بهشدت زیاد بود، شاخص کل به آن اندازه نماگر روند منفی را خوب نشان نداد. یا بدتر از آن بعضی روزها بازار منفی بوده است، ولی شاخص کل مثبت بوده است. در گزارشاتی که داده میشود، چه در دولت قبل و در چه دولت جدید شاخص کل مهمتر نشان داده میشود. در صورتی که واقعا شاخص کل نماگر وضعیت بازار نیست. به صحبتهای سخنگوی دولت اعترض دارم. اینکه فرمول و مبنای محاسباتی شاخص اشکال دارد که بحث جدایی است. ما بر این باوریم که شاخصسازی هم با یکسری گروهها در یک روزهای خاص انجام میشود و شما میدانید که هر بار مقامات بخواهند راجع به بورس صحبت کنند. در رابطه با حال بازار و مصوبات صحبت نمیکنند، کلمه شاخص کل در اخبار میآید، در مجلس شنیده میشود، از زبان سخنگوی دولت بیرون میآید و این باعث میشود که شاخص کل زیاد و زیادتر شود. ما چندین بار بحث شاخص کل را مطرح کردهایم. شما فکر میکنید که اگر این بحث را کنار بگذاریم که از شاخص سوءاستفاده میشود. معیار مناسب برای به دست آوردن عیار کلی بازار شاخص هموزن میتواند باشد. اگر قرار است که ما یک کار کارشناسی کنیم که فردا روز دوباره مجبور نشویم برای حذف یا تغییر آن اقدام کنیم، میشود کارگروهی درست کرد از فعالین بازار، صندوقهای سرمایهگذاری، سبدگردانها، کارگزاریها و حتی کارشناسان کد فعال هم باشند، اینها یک تصمیمی را بگیرند و یک پیشنهادی را به سازمان ارایه دهند و آن اجرا شود. حال مساله ما این نیست که عدد آن بالا یا پایین باشد، نماگر درستی باشد. ما باید کلیت بازار را نگاه کنیم و شاخص هموزن میتواند خیلی خوب باشد. ولی در بورس امریکا وقتی میخواهند گزارش بدهند، سهمهای بزرگ بازارشان را یک مبنایی در تمام صنایع نظر میگیرند. مثلا میگویند مبنای اینکه عملکرد بایدن در بازار سهام امریکا چگونه بوده است. کلیت بازارشان را نگاه میکنند، میگویند در ماهی که گذشته است، کلیت بازار منفی بوده است و چنین شرایطی داشتهایم، ولی ما میدانیم که با یک گروهی مثلا خودرویی یا با گروه فلزی به راحتی شاخص را بالا و پایین میکنند و تا آن تیم کارشناسی شکل نگیرد، ما نمیتوانیم صحبت دیگری را کنیم. ما از آن سری که شاخص را مبنا قرار دادهایم، سود نقدی بازده را در آن اضافه کردیم. بعضی شرکتهای سرمایهگذاری بودهاند که دوبار آنها را حساب کردهایم و باعث شد که عدد اشتباهی باشد. یعنی وقتی رشد آن را ما مقایسه میکنیم، رشد آن رشد غلطی است.
برای مثال وقتی سود نقدی را شرکتها بین سهامداران خودشان تقسیم میکنند، شاید این پروسه ۸ ماه طول بکشد، ولی همان روز بعد روی شاخص اثرگذار است. به همین دلیل است که ما باید مردم را به سرمایهگذاری غیرمستقیم تشویق کنیم، سبدگردانهای ما یکی از معیارهایی که به مشتری نشان میدهند. اینکه از شاخص چقدر جلو یا عقب هستند، آنها هم دچار مشکل هستند، یعنی آنها هم یک معیار درستی ندارد. شاخص یک مبنای غلط است نه تنها برای سهامداران خرد، برای مدیران دارایی که دارایی تحت مدیریتشان بسیار بالا است و آدمهای پر سابقهای هستند.