خداحافظ نیلی بیتکرار
مریم شاهسمندی
درباره خشک شدن دریاچه 13 هزار ساله ارومیه باید با بغض و آه نوشت، باور این خبر آنقدر سخت است که انگار تا به حال هیچ خبری به این دردناکی منتشر نشده و نخواهد شد. مگر میشود، مگر میتوان باور کرد که دریاچه ارومیه با آن همه سال قدمت با آن همه زیبایی از روی نقشه پاک شود، حالا به جای آن رنگ نیلی بیتکرار باید شورهراز نمکی را دید که قرار است زندگی میلیونها انسان را دستخوش تغییر کند. تغییر تلخ و گزنده. خبرها اما دردناکتر هم میشود وقتی میگویند اسناد ستاد احیای دریاچه گم شده است، مگر میشود؟ این همه بیتدبیری از کجا آمده. چه کسی جواب خون پایمال شده ریحانه و مهشاد را میدهد؟ مگر مسوولان نگفته بودند که در احیای دریاچه موفق شدهاند، مگر خبرنگاران را نبرده بودند که از نزدیک شرایط احیا را ببینند و کارهای نکرده آنها را در بوق و کرنا کنند؟ مگر ما دو قربانی برای این دریاچه ندادیم؟ پس چه شد حالا باید بنشینیم و سوگوار دریاچهای باشیم که با تاریخمان گره خورده بود و حالا دیگر نیست؟ چه کردید که توانستید چنین فاجعهای را رقم بزنید. واقعا کار بزرگی است حذف یک دریاچه چند هزار ساله از نقشه کشور واقعا توان بالایی در بیخردی و بیتدبیری میخواهد، حالا تکلیف مردمی که در نزدیکی این دریاچه زندگی میکردند، کشاورزی و دامداری داشتند و... چه میشود، آنها قرار است با توفانهای نمک چه کنند؟ آنها چطور میخواهند در هوای مسموم این دریاچه خشک شده نفس بکشند؟ چند نفر دیگر قرار است قربانی بیتدبیری مسوولانی شوند که میلیونها میلیون پول بیزبان را خرج کردند برای هیچ و حالا اسناد گم شده است. مردم تا کجا باید این بیمسوولیتیها را تاب بیاورند. چه کسی پاسخگوی از هم پاشیدگی زندگی میلیونها انسانی است که در شهرهای اطراف دریاچه ارومیه زندگی میکنند. تا همین یک هفته پیش رییس سازمان محیط زیست به همه اطمینان داده بود که دریاچه ارومیه خشک نمیشود. چقدر باید فریاد بزنیم که با دستور و وعده و وعید نمیتوانید کار را پیش ببرید. با اینکه دستور بدهید دریاچه خشک نشود، با اینکه دستور بدهید، آب به دریاچه ریخته شود، با اینها نمیتوان مشکلات را حل کرد، طبیعت گوش به فرمان شما نایستاده است، او کار خودش را میکند، از آنهایی که کمر به نابودیاش بستهاند انتقام میگیرد، طبیعت پست و مقام و مسوول نمیشناسد. چه کسی میتواند باور کند که دیگر دریاچه ارومیه وجود ندارد، چقدر فعالان محیط زیست در این باره فریاد زدند و هیچ گوش شنوایی برای حرفهایشان نبود، سالها پیش خشک شدن دریاچه ارومیه از سوی کارشناسان محیط زیست پیش بینی شده بود، با روندی که مسوولان در قبال این دریاچه در پیش گرفته بودند معلوم بود که در نهایت جز شوره زاری از نمک چیزی از آن نیلی بیتکرار به جای نخواهد ماند. چه کردید با روح و جان مردمی که به آن دریاچه دلباخته بودند. دریاچه ارومیه هم به سرنوشت زایندهرود، تالاب گاوخونی، رود کارون و... دچار شد. سرنوشتی تلخ که جز ترکهای عمیق در زمین و در روح مردم حاصل دیگری نداشت. در تمام این سالهای مسوولان سازمان محیط زیست چه میکردند، به دنبال دریافت رانت برای زندگی بهتر آقازادههایشان در ینگه دنیا بودند، چرا که اگر جز این بود حالا وضعیت طبیعت ایران به این شکل اسف بار در نمیآمد. دولتها چه کردند، جز فریاد زدن در تریبونهایی که برای شعار بود و وعده نه جایی برای عمل و اجرا. هنوز هم برای خیلی از ما مردم باور این حقیقت تلخ سخت است، باور نبودن و خشک شدن و از بین رفتن دریاچه زیبای ارومیه. البته که مسوولان در حال حاضر مسائل مهمتری دارند که باید به آن بپردازند و حرف زدن از خشک شدن یک دریاچه چندان هم برایشان مهم نیست. چرا که اگر مهم بود امروز هنوز آن نیلی بیتکرار وجود داشت و زندگی میکرد و زندگی میبخشید. حالا میدان برای پاس کاری بین مسوولان گذشته و حال و آینده باز است، توپ تقصیرها را به زمین یکدیگر پاس میدهند و این ماجرا تا آنجا ادامه پیدا میکند که فاجعه هم مثل بسیاری دیگر در میان اخبار بد بعدی و اختلاسها و بیتدبیریهای آینده گم شود و دیگر کسی حتی یادش نیاید که در شمال غربی نقشه ایران روزی نیلی زیبای بیتکراری وجود داشته است.