آدام اسمیت و اقتصاد خالی از تخصص
مرتضی عزتی
در شرایطی که دولت سیزدهم در ایام انتخابات وعدههای روشنی در خصوص حل مشکلات بازار سهام کشور در مدت زمان کوتاهی داده بود و دولت قبل را به دلیل اهمال در رشد بازار نقد میکرد، روند نزول بازار سرمایه طی ماههای اخیر نشان داد فاصله حرف تا عمل چه اندازه در کشورمان زیاد است. اساسیترین مشکلی که در نظام تصمیمسازیهای کشورمان وجود دارد و این مشکل در زمینه اقتصاد جدیتر است، آن است که مبنای تصمیمگیریها علم (علم اقتصاد) نیست. در واقع متولیان امور متوجه اهمیت علم در سیاستگذاریهای اقتصادی (والبته غیر اقتصادی) نیستند. اساسا علم اقتصاد بهطور رسمی از زمانی آغاز شد که آدام اسمیت (۱۷90–۱۷23) کتاب معروف خود با عنوان «ثروت ملل» را در سال ۱۷۷۶ به چاپ رساند. کتابی که دریچه تازهای را در اقتصاد گشود و جوامع را در برابر مسائل تازهای قرار داد.در واقع از این تاریخ است که مسالهای ذیل عنوان علم و تخصص در اقتصاد اهمیتی ویژه پیدا میکند و کشورها تلاش میکنند از علم و اقتصاد برای ایجاد ثروت و رشد بهره گیرند.
مساله بعدی آن است که افراد متخصص اقتصاد با تجربه بالا و مجهز به علم اقتصاد در کشورمان مسوولیتی ندارند. در واقع پستها به کسانی داده میشود که تخصص و تجربه کافی در زمینههای اقتصادی ندارند. این روند باعث میشود تا امکان تصمیمگیری علمی در اقتصاد کشور وجود نداشته باشد. اینگونه است که رییسجمهوری حرفی را میزند که وزیر اقتصادش برخلاف آن را عمل میکند. یا رییس سازمان برنامه و بودجه در خصوص موضوعی سخن میگوید که وزیر اقتصاد اعتقادی به آن ندارد. این روند باعث میشود تا زمینههای اقتصادی کشور با هم ارتباطی نداشته باشند و از هم منفک باشند. تخصص این امکان را به تصمیمسازان میدهد تا از گزارههای علمی و تجربی در مسیر دستیابی به اهداف استفاده کنند. به عنوان مثال، اگر یک کارخانه فقط 1000 نوع کالای خاص تولید کند، هر واحد از این کالا بهطور مشخص قیمت بالایی خواهد داشت، اما اگر یک کارخانه هر سال 100هزار کالا تولید کند، میتواند ارزش افزوده قابلتوجهی برای کارخانه کسب کند، ضمن اینکه میتواند، اقلام مورد نظر را با قیمتهای به مراتب کمتر تولید کنند. از سوی دیگر وقتی تخصص در اقتصادی وجود داشته باشد، میتواند در بازار سهام، تعادل لازم را ایجاد کند، بازیگران مختلف را به کار بگیرد و از فراز و فرود اقتصاد کشور در مسیر بهبود شاخصها بهره ببرد. اما در اقتصاد ایران به گزارههای تخصصی توجهی نشده است، حتی افرادی هم که در ردههای بالای کشور سمت دارند به گونهای رفتار میکنند که انگار اعتقادی به مباحث علمی و رده بالا ندارند. وقتی اعتقادی به علم اقتصاد وجود نداشته باشد و افراد به جای تخصص به دنبال تعهد ظاهری باشند، نتیجه این میشود که بازار سرمایه کشور نزول میکند، بازار ارز نوسان پیدا میکند و سایر بازارها با فراز و نشیبهای فراوانی روبهرو میشود. اما هر زمان که سخنگویان دولت روبهروی خبرنگاران میایستند به گونهای سخن میگویند که انگار اقتصاد در مسیر رو به رشد و توسعه یافته قرار دارد. تورم مهارشده، بیکاری، تنزل پیدا کرده و بازار سهام نزدیک است که به اوج برسد. این رویکرد ناشی از آن است که در اقتصاد ایران ارزشی برای تخصص وجود ندارد. با نگاهی به مسیر توسعه در کشورهای مختلف متوجه میشویم که هر کشوری با استفاده از عالمان علوم اقتصادی و مدیریتی توانسته، مسیر توسعه را بپیماید. در ترکیه کمال درویش، در مالزی، ماهاتیر محمد، در ژاپن، میجی و در سایر کشورها نیز همواره از این چهرههای برجسته علمی وجود دارند. در اقتصاد ایران اما به نظر میرسد یک چنین متخصصانی فرصت ظهور و بروز نداشتهاند.