شرط ورود سهامداران به بورس
مریم محبی
زمانی که میخواهیم در مورد نرخ بازده مورد انتظار سهامداران صحبت کنیم، معمولا کف نرخ را به عنوان حداقل مبلغ درنظر میگیریم. در کشوری که به صورت مستمر تورم بالای ۴۰ و ۵۰ درصدی را تجربه میکند و از طرفی نرخ بازار بینبانکی (این مبلغ با نرخ سود سپردههای بانکی متفاوت است) بالای ۲۰ درصد است، مبلغی کمتر از تورم و بالاتر از سود بین بانکی را میتوان به عنوان کف بازدهی درنظر گرفت که این عدد با توجه به اینکه سهامدار بورس دارایی ریسکی خریداری میکند و انتظار بیشتری از بازده سرمایهگذاری کمریسک دارد، نرخی بین ۳۰ الی ۳۵ درصد درنظر گرفته میشود.
زمانیکه سهامدار به جای سپردهگذاری در بازار پول وارد بازار ریسکی نظیر بازار سهام میشود، طبیعتا در قبال پذیرفتن ریسک بیشتر انتظار درآمد بیشتر هم دارد. اما میانگین بازدهی مورد انتظار به این معناست که بازار سرمایه به صورت میانگین باید کم و بیش این مبلغ را به سهامدار پرداخت کند. منتها اتفاقی که در بازار افتاده این است که سهمهایی در بازار سرمایه به صورت رانتی در بازههای زمانی سود خیلی خوبی به سهامدار میدهند و میانگین را بالا میبرند؛ این در حالی است که این سودها واقعی نیستند و فقط افرادی با به اصطلاح پروژه کردن سهم به سودهای غیرمنطقی میرسند، وگرنه با یک نگاه واقعبینانه به بازار درمییابیم که تمامی افراد جامعه به این سودها دسترسی ندارند. از طرف دیگر با توجه به شرایطی که شاهد هستیم و تقریبا بر کسی نیز پوشیده نیست، شاخص کل در حال دستکاری شدن است. روزهای زیادی بوده که با مثبت خوردن روی چند سهم شاخصساز بازار منفی را مثبت جلوه دادند. بنابراین اگر ما دو استثنای پروژه شدن سهم و دستکاری شاخص را درنظر بگیریم، درمییابیم که فاصله معناداری بین حداقل بازده مورد انتظار و آنچه به صورت میانگین طی دو سال اخیر از بازار به دست آمده، وجود دارد که شاید به ۵۰ درصد هم برسد و اگر کف را حدود ۳۰ درصد درنظر بگیریم، میانگین بازدهی بازار سهام منفی ۲۰ درصد است. این یعنی افراد نهتنها سود مطلوبی کسب نکردهاند بلکه مخصوصا تازهواردترها نسبت به ابتدای ورودشان به بورس متحمل زیانهایی تا ۲۰ درصد شدند. بخشی از این موضوع در گروی اختیارات و توان و وظیفه دولت است که با حمایت از بورس، جلوگیری از قیمتهای دستوری، دستکاری نکردن شاخص و سایر مواردی که کارشناسان بارها نسبت به آن هشدار دادهاند، وضعیت بازدهی بازار را بهبود ببخشد و بخشی از این موضوع نیز به شرکتها مربوط میشود.
شرکتها باید قادر باشند با کسب درآمد از محل فعالیتهای عملیاتی و غیرعملیاتی خود، سود شناسایی کنند و بخشی از این سود را در قالب سود سهام یا رشد مبلغ سهم به سهامدار پرداخت کنند.
به منظور رسیدن به بازدهی مورد انتظار در بازار سرمایه باید از طرفی فضای کسبوکار برای شرکتها مطلوبتر شود تا بتوانند سودآور شوند و اینکه دولت نیز باید دست خود را از روی قیمتگذاری دستوری و مداخلههای زیاد بردارد تا در نهایت بازار سهام روال مطلوب خود را طی کند. این روال مطلوب میتواند مثبت یا منفی باشد اما روالی آزاد است که در بستر یک اقتصاد مناسب و سالم در نهایت سود مورد انتظار سهامدار را محقق خواهد کرد، اما متاسفانه در حال حاضر با این فضا از منظر کسبوکار و همچنین وضعیت بورس فاصله بسیار زیادی داریم. قیمتهایی که در بازار سهام مشاهده میکنیم نتیجه برداشتهای ذهنی سهامداران است. هر قدر که سهامداران در نتیجه اعتماد به بازار سرمایه و سطح انتظار بالاتر از بازدهی بازار، پول بیشتری را به بورس وارد کنند، قیمتها نیز سمتوسوی مثبتتری خواهند داشت. به همین میزان خلاف این موضوع هم ممکن است، یعنی با افزایش یأس و ناامیدی در بازار سهام و همچنین کاهش بازدهی این بازار شاهد خروج پول و روند معکوس در بازار سهام هستیم. بنابراین میتوان گفت انتظار سهامداران اثر مستقیمی روی قیمت سهام دارد و هرچه این انتظار بیشتر محقق شود قطعا ماندگاری سهامداران در بازار بیشتر میشود.
در حال حاضر دید سهامداران به بازار سرمایه کوتاهمدت است و سهامدارانی که اکثرا ورود هیجانی به بازار دارند چنانچه در یک بازه کوتاهمدت به بازده مورد انتظار نرسند، سرخورده شده و از بازار خارج میشوند. این در حالی است که بازدهی بازارهای موازی نیز این وضعیت را تحت تاثیر قرار میدهد. بازارهای موازی بازار سرمایه مانند مسکن، دلار، طلا و... همیشه به عنوان رقبای بازار سهام درنظر گرفته میشوند و یکی از عواملی که بازده مورد انتظار را در بورس مشاهده نمیکنیم میتواند بازده بالاتر در بازارهای موازی باشد. در شرایطی که مثلا فردی میتواند با سرمایهگذاری در بازار دلار سرمایه خود را رشد بدهد، در حالی که با سرمایهگذاری در بازار سرمایه ممکن است همین سرمایه موجود را نیز از دست بدهد، قطعا به دنبال فرار از بازار سرمایه به جای ماندگار شدن در آن خواهد بود.