خط فقر خانواده دو نفره تهرانی، 32میلیون تومان!

۱۴۰۱/۰۹/۰۸ - ۰۲:۱۶:۱۶
کد خبر: ۱۹۴۸۳۲
خط فقر خانواده دو نفره تهرانی، 32میلیون تومان!

«فقر چیست و خط فقر چقدر است؟»؛ به موضوعی بحث‌برانگیز در این روزهای اقتصاد ایران بدل شده است. اما وحید محمودی، اقتصاددان و استاد دانشگاه تهران معتقد است: «خط فقر نمی‌تواند واقعیات را به‌خوبی به نمایش بگذارد. چون، این شاخص برای خانوار به لحاظ ترکیب، بُعد و مناطق جغرافیایی متفاوت است.»

با این حال، محمودی در کتاب «اندازه‌گیری فقر و توزیع درآمد در ایران»، سال‌های 1368 تا 1373 را بررسی کرده است که آخرین به‌روزرسانی این مطالعات (آبان ماه 1401) نشان می‌‎دهد خط فقر مطلق برای یک خانوار دو نفره ساکن شهر تهران، 32 میلیون تومان است. برای خانوار روستایی در استان تهران نیز 15 میلیون و 700 هزار تومان تخمین زده می‌شود.در ادامه، گفت‌وگوی تجارت‌نیوز با وحید محمودی- اقتصاددان- را می‌خوانید.

  در ابتدا، تعریفی از فقر و انواع آن  داشته باشید

وقتی صحبت از فقر می‌کنیم، مراد فقر اقتصادی است. دو پایه تحلیلی داریم که بر مبنای آنها فقر تعریف می‌شود؛ یکی درآمد و دیگری قابلیت (توانمندی)، یعنی فقر درآمدی و فقر قابلیتی.فقر درآمدی هم به دو دسته تقسیم می‌شود؛ فقر مطلق و فقر نسبی. فقر مطلق، به معنای عدم برخورداری از حداقل نیازهای اساسی زندگی (خوراکی- غیرخوراکی) است.فقر نسبی یعنی عدم برخورداری از استانداردهای زندگی آن جامعه مورد نظر. در این بخش، معیار و استاندارد را میانگین یا میانه درآمدی تعریف می‌کنند که برخی محققان آن را 50 درصد و برخی دیگر 60 درصد از میانگین درآمد جامعه را در نظر می‌گیرند.فقر قابلیتی، عدم برخورداری از قابلیت‌های پایه برای داشتن یک زندگی شایسته شامل سلامت، درآمد، آموزش و جنبه‌های دیگر نیازهای زندگی می‌شود. این تعریف از فقر است، منتها همیشه بحث به‌گونه‌ای مطرح می‌شود که خط فقر چقدر است؟ انگار موضوع اصلی خط فقر است، در صورتی‌که خط فقر نمی‌تواند واقعیات را به‌خوبی به نمایش بگذارد. چون، خط فقر برای خانوار به لحاظ ترکیب، بُعد و مناطق جغرافیایی متفاوت است. ما با یک خط فقر مواجه نیستیم، بلکه با‌برداری از خط فقر روبرو هستیم. در واقع، می‌توان براساس معیارهای مختلف، خط فقر را تعریف و بعد داده‌های آماری بودجه خانوار را به‌ گونه‌ای تعدیل کرد که طبق خط فقر اصلی، محاسبات انجام شود. از آنجایی‌که هنوز تکلیف ما با خط فقر مطلق با توجه به شرایط تورمی سه دهه اخیر مهم‌ترین مساله‌ای است که با آن مواجه هستیم، مشخص نشده خیلی به بقیه موارد یعنی خط فقر نسبی، قابلیتی و فقر زمانی نپرداخته‌ایم.

فقر مطلق بر اساس سبد انستیتوی تحقیقات تغدیه‌ای محاسبه می‌شود. این سبد حدود 15-10 قلم کالا (شامل نان، برنج، روغن، گوشت، مرغ، پنیر و …) را در بر می‌گیرد. طبق این سبد، یک فرد باید در روز به‌طور متوسط 2500 کالری مصرف کند، البته باید شامل تمام این کالاها باشد تا مواد مغذی لازم به بدن برسد و دچار سوءتغذیه نشود. چون انسان با خوردن یک نان بربری در روز هم می‌تواند 2500 کالری مورد نیاز بدن خود را تامین کند.

ولی طبیعی است که سایر نیازهای تغدیه‌ای او تامین نمی‌شود.خط فقر مطلق برای یک خانوار دو نفره ساکن شهر تهران، 32 میلیون تومان است. برای خانوار روستایی در استان تهران نیز 15 میلیون و 700 هزار تومان تخمین زده می‌شود.

انستیتو تغذیه این استاندارد حداقلی را ارایه می‌کند، سطح عمومی قیمت‌ها را هم در اختیار داریم، در نتیجه بر اساس آنها نیازهای حداقل خوراکی محاسبه می‌شود. سپس، نیازهای غیرخوراکی براساس یکسری معیار محاسبه می‌شوند که یک بحث فنی است. اما، به‌طور ساده می‌توان گفت طبق روش اورشانسکی «ضریب انگل» که نسبت هزینه‌های خوراکی به کل است، می‌توان دید در بودجه خانوار چه نسبتی صرف خوراک و چه نسبتی صرف غیرخوراک شده است. بعد، براساس آن نسبت، نیازهای خوراکی را به کل (خوراکی و غیر خوراکی) تعمیم می‌دهیم.

برای مثال، اگر ضریب انگل یک‌دوم باشد، به این معنی است که 50 درصد از بودجه صرف مواد خوراکی و 50 درصد صرف غیرخوراکی می‌شود. پس، هر عددی برای خوراکی به دست آوردیم، ضربدر دو می‌کنیم، هزینه کل به دست می‌آید. البته روال اصولی این است که یک خط فقر به عنوان مبنا برای یک خانوار دو نفره ساکن شهر تهران (مرد-زن) محاسبه شود و بعد این رقم بر اساس شاخص‌های معادل‌سازی به خانوارهای دیگر با بُعد، ترکیب، شاخص قیمت مناطق جغرافیایی و نیازهای متفاوت تعمیم داده شود.

باید در نظر داشته باشیم که ممکن است یک خانواده پنج نفره شامل یک بزرگسال و یک خردسال شود یا ممکن است خانواده‌ای دارای سه دختر دم بخت باشد یا مخارج در استان‌های مختلف بر اساس شاخص قیمت مصرف‌کننده (CPI) متفاوت است. بنابراین، یک خط فقر به عنوان مرجع اصلی انتخاب می‌شود و اطلاعات را بر این مبنا تعدیل می‌کنیم.

  شاخص معادل‌سازی  چطور تعریف می‌شود؟

این شاخص می‌گوید اگر یک خانواده دو نفره ساکن شهر تهران به عنوان مرجع انتخاب شود، اگر عدد یک را برای این خانواده در نظر بگیریم، برای مثال رقم 30 میلیون تومان را به عنوان مخارج خانواده مورد نظر استخراج می‌کنیم. این شاخص نشان می‌دهد که برای مثال مخارج خانوار یک نفره 0.6 یک خانوار دو نفره است یا به دلیل صرفه‌جویی ناشی از مقیاس خط فقر یک خانوار سه نفره 1.2 یک خانوار دو نفره خواهد بود.

یا حتی در بودجه خانوار، خانواده 37 نفره هم داریم که براساس شاخص معادل‌سازی، خط فقر این خانواده 9.5 برابر یک خانواده دو نفره است. در ادامه، محاسبات براساس بُعد، ترکیب و شاخص قیمت مصرف‌کننده در مناطق جغرافیایی انجام می‌شود. بنابراین محاسبه فقر و محرومیت دو مرحله‌ای است. یک مرحله به نام شناسایی (Identification) وجود دارد که فقرا را شناسایی می‌کنیم؛ اینکه چه کسی فقیر و چه کسی فقیر نیست.

اما، اینکه عمق فقر در کشور چقدر است، چقدر شکاف فقر تغییر کرده یا چقدر نابرابری میان فقرا تغییر کرده است، دیگر اینکه وضعیت فقیرترین فقرا (مساکین) بدتر یا بهتر شده است، از جمله مسائلی هستند که در مرحله دوم یعنی برآورد حجم فقر و محرومیت (Aggregation) به دست می‌آید. در این مرحله هم بر مبنای معیارهای فقر، چگونگی وضعیت فقر و محرومیت در کشور بررسی می‌شود. به‌جای اینکه گفته شود خط فقر چقدر است که مرحله اول کار مطالعاتی است، باید گفته ‌شود برآورد حجم فقر و محرومیت در کشور و استان‌ها به تفکیک چقدر است؟ بنابراین در این مرحله، اینکه چند درصد از افراد و در چه استان‌هایی زیر خط فقر هستند و شکاف فقر یا نابرابری میان فقرا چقدر تغییر کرده است مشخص می‌شود.

  تازه‌ترین برآورد شما از خط فقر مطلق شهری و روستایی چه رقمی را نشان می‌دهد؟

در کتاب «اندازه‌گیری فقر و توزیع درآمد در ایران»، سال‌های 1368 تا 1373 را بررسی کرده‌ام. آخرین به‌روزرسانی مربوط به آبان ماه سال جاری است. بر اساس این مطالعات، خط فقر مطلق برای یک خانوار دو نفره ساکن شهر تهران، 32 میلیون تومان است. برای خانوار روستایی در استان تهران نیز 15 میلیون و 700 هزار تومان تخمین زده می‌شود. در ضمن، محاسبات ما نشان می‌دهد که در سال 1400، خط فقر مطلق برای یک خانوار شهری ساکن شهر تهران 22 میلیون و 220 هزار تومان بود. برای خانوار روستایی ساکن استان تهران نیز 10 میلیون و 800 هزار تومان بوده است. اما الان، بر مبنای تورم سالانه حدود 45 درصدی امسال، خط فقر در شهر تهران به 32 میلیون تومان رسیده است.

     آیا می‌توان گفت فقر فراگیر شده است؟

وقتی سیاست‌های تعدیل در سال 1368 به اجرا درآمد، یک موج تورمی در کشور به راه افتاد. در واقع، در آن برهه زمانی سیاست «اجماع واشنگتنی» یا سیاست تعدیل اقتصادی که ریشه آن در تفکر «ریگانیسم» و «تاچریسم» در امریکا و بریتانیا بود – توسط بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول به کشورهای دیگر از جمله ایران توصیه شد. بعد از اجرای این سیاست‌ها با موجی از تورم و افزایش فقر و نابرابری مواجه شدیم. روش شوک‌درمانی هم پاسخ مناسبی برای اوضاع پیش آمده نبود و من در کتابم اشاره کردم که چقدر اثر سیاست‌های تعدیل بر فقر و نابرابری منفی بوده است.

دریافتی یک استاد تمام پایه 32 دانشگاه تهران 26 میلیون تومان است که عملا زیر خطر فقر قرار می‌گیرد. این در حالی است که حدود 10 سال قبل، زیر خط فقر قرار نداشتند و جزو افراد متوسط به بالا قرار می‌گرفتند.در آن مقطع زمانی، نرخ تورم به حدود 50 درصد رسید، الان هم تورم حدود 50 درصد است. با وجود اینکه دولت فعلی مدعی است که تفکری متفاوت از تفکر دولت هاشمی دارد، اما باز با همان روش شوک‌درمانی، ارز 4200 تومانی را حذف کرد. یعنی سیاست غلط دولت روحانی را با روش غلط اصلاح کرد.

  افزایش فقر و گرانی فزاینده؛ ریشه اعتراضات

در خردادماه سال 1397 با روزنامه شرق گفت‌وگویی داشتم و در آنجا به‌شدت این تصمیم ارز 4200 تومانی را به زیر سوال بردم که اساسا تصمیم‌گیری غلطی است و آثار نامیمون فراوانی به دنبال خواهد داشت. یک تصمیم اشتباه توسط دولت روحانی گرفته شد، بعد هم دولت رییسی با یک تصمیم اشتباه دیگر اوضاع را بدتر کرد. ریشه اصلی بخش قابل توجه اعتراضات امروز همین افزایش فقر، محرومیت و گرانی‌های فزاینده‌ای است که به جامعه تحمیل شده است.

قیمت برخی کالاها تا 80 درصد و کالایی مثل روغن بیش از 320 درصد در سال جاری نسبت به سال گذشته افزایش داشته است. وقتی شاخص CPI محاسبه می‌شود، مبنای تورمی حدود 360 کالاست، ولی اگر 15-10 قلم کالای اساسی که مبنای محاسبه فقر مطلق خوراکی است را مبنا قرار دهیم، تورم سبد به‌مراتب از تورم شاخص قیمت مصرف‌کننده بالاتر است. به همین دلیل، افرادی که در دهک‌های پایین درآمدی قرار دارند، چون نیاز مصرفی‌شان به این کالاها زیاد است، بعضا در مناطق دورافتاده هستند و هزینه‌های دیگری به آنها تحمیل می‌شود تا کالا به دست‌شان برسد، تورم بیشتری را تجربه می‌کنند.

  در این بین، وضعیت طبقه متوسط به‌ویژه اساتید دانشگاه و معلمان چگونه است؟

فریدمن، اقتصاددان معتقد است: «تورم خطای دولت‌هاست». اگر یک کشور برای دهه‌های متوالی دچار تورم بالا باشد، این مردم هستند که برای جبران خطای دولت‌ها تلاش می‌کنند تا حداقل مخارج خودشان را تامین و در صورت امکان قدرت خریدشان را حفظ کنند. وقتی تورم بالاست، به‌طور طبیعی محدودیت‌های نهادی و ساختاری فراوانی در اقتصاد وجود دارد که اجازه نمی‌دهد سطح اشتغال خانوار افزایش پیدا کند یا فرد نمی‌تواند نیازهای خود را متناسب با نرخ تورم تامین کند. بنابراین، افراد به راه‌های مختلفی متوسل می‌شوند تا افزایش نرخ تورمی که روی سبد مخارج‌شان بار شده است را جبران کنند.

افزایش درآمد سالانه متعارف جوابگوی این تورم بالا نیست، در این میان یا درآمد به آن حد حقوق و دستمزد به قدر کفایت بالا نرفته است یا نتیجه سیاست‌گذاری‌های اشتباه است. برای مثال، دستمزد کارگران به میزان 57 درصد افزایش یافت، اما به این نکته توجهی نشان داده نشده که طرف عرضه با چه مشکلاتی مواجه است. آیا اتفاق مثبتی برای کارفرما در سال 1400 افتاده است تا حاشیه سود او افزایش پیدا کند و در نتیجه توان بازپرداخت 57 درصد افزایش حقوق را داشته باشد.

علم اقتصاد می‌گوید وقتی نرخ تورم بالا رفت، بهای ارز بر اساس مابه‌التفاوت نرخ تورم داخل و خارج از کشور باید افزایش پیدا کند. لذا ما در یک مارپیچ قرار گرفته‌ایم که ماحصل آن بدتر شدن وضعیت متوسط و فقیراست.

همین امر منجر به تعطیلی بسیاری از بنگاه‌های اقتصادی می‌شود. وقتی بنگاه‌ها تعطیل شوند، تعدیل نیرو اتفاق می‌افتد و این امر هم اثر منفی خود را بر درآمد خانوار می‌گذارد. از سویی، تورم در حال افزایش است و خط فقر متناسب با آن بالا می‌رود و از سوی دیگر، کاهش درآمد حقیقی خانوار به‌طور مداوم افزایش پیدا می‌کند و در نتیجه تعداد خانوارهای که بتوانند به خط فقر برسند، هر سال کمتر می‌شود. بنابراین تعداد زیادی از خانوارهایی که جزو طبقه متوسط محسوب می‌شدند، به زیر خط فقر می‌روند.

  یک استاد دانشگاه با درآمد 26 میلیونی  زیر خط فقر است

اکثر کارمندان و کارگران در طبقه متوسط قرار می‌گیرند و بخشی از صاحبان بنگاه‌های کوچک و متوسطی هم هستند که در نتیجه تحریم‌ها و بالا بودن هزینه مبادله وضعیت درآمدی قابل توجهی ندارند. همه این‌بارها بر طبقه متوسط سوار می‌شود و این طبقه را به سمت پایین هل می‌دهد. الان، دریافتی یک استاد تمام پایه 32 دانشگاه تهران 26 میلیون تومان است که عملا زیر خطر فقر قرار می‌گیرد. این در حالی است که حدود 10 سال قبل، اساتید که جزو طبقه نخبه و متوسط جامعه هستند، زیر خط فقر قرار نداشتند و جزو افراد متوسط به بالا قرار می‌گرفتند.

  54 درصد معلمان زیر خط فقر درآمدی و زمانی

براساس مطالعاتی که بنده و دانشجویانم انجام داده‌ایم، 54 درصد از معلمان شهر تهران زیر خط فقر درآمدی و زمانی قرار دارند، البته این آمار برای دو سال قبل است و الان تعمیق یافته است. ساختار اداری ما فربه است؛ حدود پنج میلیون کارمند داریم که جزو طبقه متوسط هستند و به‌شدت تحت فشارند.

علم اقتصاد می‌گوید وقتی نرخ تورم بالا رفت، بهای ارز بر اساس مابه‌التفاوت نرخ تورم داخل و خارج از کشور باید افزایش پیدا کند. اما این شرایط در اقتصاد ایران حاکم نیست، نتیجه آن چه بوده است؟

افزایش سرسام‌آور هزینه‌ها به‌گونه‌ای است که افزایش درآمد این طبقه جوابگوی هزینه‌ها نیست و از طرفی دیگر دولت با محدودیت‌های درآمدی مواجه است. به‌تازگی رییس سازمان برنامه و بودجه از کسری 200 هزار میلیارد تومانی خبر داده که البته به اعتقاد من رقم بسیار فراتر از اینهاست. این کسری از کجا باید تامین شود؟ بعد، همزمان نرخ ارز بالا می‌رود و برخی اینگونه تحلیل می‌کنند که این گرانی برای رفع کسری بودجه عامدانه رخ داده است.

اگر این گزاره هم درست نباشد، افزایش نرخ ارز باید روی کالاهای قابل تجارت اثر بگذارد، ولی ساختار اقتصادی ما به‌گونه‌ای است که هم روی کالاهای تجاری و هم غیر تجاری اثر می‌گذارد. پس، نرخ کالاهای خوراکی و غیر خوراکی در نتیجه بالا رفتن بهای ارز به سرعت افزایش می‌یابد. از طرفی، علم اقتصاد می‌گوید وقتی نرخ تورم بالا رفت، بهای ارز بر اساس مابه‌التفاوت نرخ تورم داخل و خارج از کشور باید افزایش پیدا کند. لذا ما در یک مارپیچ قرار گرفته‌ایم که ماحصل آن بدتر شدن وضعیت متوسط و فقیراست.

  آیا اعطای یارانه، کمک‌های معیشتی و سبد کالا هم پاسخگوی نیازهای طبقه متوسط و فقیر است؟

خیر؛ به‌گونه‌ای که امروز آمارها نشان می‌دهد حدود 70 درصد جمعیت کشور نیازمند حمایت هستند، یا اینکه وقتی گفته می‌شود به 90 درصد یارانه تعلق می‌گیرد، یعنی طبقه متوسط نابود شده است. الان، چیزی به نام طبقه متوسط دیگر باقی نمانده است و جامعه کاملا دوقطبی شده است. در این جامعه دوقطبی، دو دهک درآمدی وجود دارند که وضعیت آنها در نتیجه تورم بهتر و بهتر می‌شود و وضعیت مابقی یعنی 80 درصد جامعه بدتر و بدتر می‌شود. بدیهی است نابودی طبقه متوسط هم آثار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی متعددی را به دنبال دارد.