قتلهای ناموسی؛ خلأ قانون و فرهنگ
مریم شاهسمندی
هیچ چیز برای ما عادی نمیشود، نه مرگ انسانی به دلیل اتفاق و تصادف و... نه مرگ انسانی به دلیل تعصبات کورکورانه که اسمش را میگذارد قتل ناموسی. سالهاست که فعالان حوزه زنان تلاش میکنند تا قوانینی محکمتر و منسجمتر در این رابطه تصویب شود و هر بار سنگ اندازی سازمانها و نهادهای مختلف مانع از موفقیت این تلاشها میشود. اگر جامعهشناسان معتقدند قتلهای ناموسی به دلیل خلأ فرهنگی در جامعه رخ میدهد، حقوقدانان هم خلأ قانونی در این زمینه را گوشزد میکنند. چه کسی مالکیت جسم و جان یک انسان دیگر را به فردی داده که خود را ولی دم یا قیم او میداند و میتواند هر وقت اراده کرد به بهانههای واهی حق حیات را از او بگیرد و قانون هم به دلیل همان قیم بودن دست و پا بسته جلو این فرد بایستند و باز هم حق دیگری از زنی دیگر ضایع شود و این ماجرا همچنان ادامه داشته باشد. زمانی که رومینا به دست پدرش به قتل رسید، قانونی که 10 سال تمام در مجلس خاک میخورد یک بار دیگر مورد بحث و بررسی قرار گرفت، اما چه اتفاق مثبتی در این زمینه رخ داد که باعث شود دختران و زنان کمتری در این سرزمین مورد خشونت افراد درجه یک فامیل خود قرار بگیرند؟ همین که مساله را به ناموس ربط میدهیم یعنی دیگر هر گونه بحث و گفتوگویی در مورد چرایی و چگونگی به قتل رسیدن یک دختر جوان برای همیشه باید بایکوت شود و کسی در مورد آن حرفی به میان نیاورد.
این مساله تنها مربوط به کشور ما نیست، در بسیاری از کشورهای دنیا و حتی کشورهایی که داعیه پیشرفت و ترقی را دارند، زنان همچنان مورد آزار و خشونت قرار میگیرند، اما این دلیل نمیشود که ما نسبت به خلاءهای قانونی موجود در کشور خود بیتفاوت باشیم. یک انسان جانش را از دست میدهد، جسد او به عنوان تحفهای در مقابل خانه رییس طایفه رها میشود، این چه معنایی برای جامعه دارد؟ چه معنایی برای کودکانی که شاهد چنین صحنههایی هستند دارد؟ این رفتارها چه پیامی را به جامعه ارسال میکند؟ مگر برای مردی که سر همسرش را برید و آن سر بریده را در شهر گرداند، چه مجازاتی در نظر گرفته شد؟ مگر همان پدری که دخترش را از کشور دیگر آورده بود و دو دستی تقدیم قاتل کرده بود، به عنوان ولی دم از خون دخترش نگذشت، چرا که مساله برای او ناموسی بود. کسانی که اقدام به چنین قتلهایی میکنند، قبل از هر چیز میدانند که از نظر قانونی راههای فرار بسیاری برای رهایی از مجازات دارند. مانند پدر رومینا اشرفی که اول با وکیل مشورت کرده بود و بعد سر دخترش از با داس از بدن جدا کرد. این همه مصونیت در مقابل قانون برای افرادی که به جای قانون خود تصمیم میگیرند، محاکمه میکنند و مجازات میکنند، چه پیامی میتواند برای جامعهای داشته باشد که داعیه رشد رو به جلو و پویایی و شکوفایی دارد. این نگاه مردسالارانه و پدرسالارانه حاکم بر جامعه تا کی قرار است جان زنان و دختران بیگناه این سرزمین را بگیرد و قانون به نظاره بنشیند و هیچ کاری نکند. قتل یک زن به دست همسر، پدر، برادر یا اقوام درجه یک، نباید یک جرم خصوصی به حساب بیاید، این اتفاق با روح و روان جامعهای سر و کار دارد که هر روز برای به دست آوردن حداقلهای قانونی خود با همه دست به گریبان است و چنین وقایعی تنها یک پیام دارد و آن بیتوجهی قانون مداران به مقوله زن و حقوق زن است. در تمام این سالها مسوولان چه کار فرهنگی منسجمی برای از بین بردن این نگاه مردسالارانه و تعصبات کورکورانه نسبت به زنان در جامعه انجام دادهاند. چه کسی میتواند مدعی شود که در جهت رفع این تبعیضها و نگاههای جنسیت زده فرهنگسازی کرده و قدمی مثبت برداشته است. زنان کشته میشوند، چون به گمان مردان زندگی شان مرتکب خطایی نابخشودنی شدهاند، کسی چه میداند آن خطای نابخشودنی چیست؟ ما در پس تمام این اتفاقات تنها با یک واژه مواجه میشویم «قتل ناموسی»! واژهای که از معنا تهی است، واژهای که تنها برای توجیه قتل یک زن دیگر استفاده میشود و کسی نمیداند، چه زمانی قرار است این مساله با دلایل و مدارک درست مورد بررسی قراربگیرد.