ازدواج اجباری؛ محکوم به شکست
هانیه شفیعی
ازدواج اجباری یکی از معضلات اجتماعی است که افراد زیادی سالانه مجبور به انجام آن میشوند. این نوع ازدواج به دلایل مختلفی همچون فشار خانواده، شرایط و مشکلات مالی انجام میشود اما این افراد معمولا آسیبهای بسیاری از این نوع ازدواج میبینند. زمانی که دو طرف در شرایط سنی و فکری نامناسب و بدون شناخت و علاقه با هم زیر یک سقف میروند، انواع آسیبها در کمین آنهاست؛ آسیبهایی مثل خشونت و قتلهای خانگی، خیانت، خودکشی و هزاران بلای دیگر. در واقع این نوع ازدواج نه تنها باعث مصلحت نیست بلکه باعث رواج بیشتر فساد در جامعه میشود. بر خلاف آن چیزی که برخی خانوادهها به آن معتقدند که عشق بعد از ازدواج به وجود میآید، در ازدواجهای اجباری نه تنها هیچ عشقی پدیدار نمیشود که به دلیل اجبار در این اتفاق هر دو طرف با کینهای که در دل نسبت به یکدیگر پیدا میکنند، به زندگی خود ادامه میدهند، در بسیاری از موارد ازدواجهای اجباری یا به طلاق انجامیده یا در مواردی دیگر به قتلهای ناموسی و خودکشی. مساله اینجاست که خانوادهها باید در هنگام وادار کردن فرزندان خود به ازدواج به این مسائل توجه لازم را داشته باشند. متاسفانه هنوز این رسمهای اشتباه در بسیاری از خانوادهها و به خصوص کسانی که به صورت ایلی و طایفهای زندگی میکنند وجود دارد. بیشتر این موارد هم درشهرهای مرزی اتفاق میافتد. همین موردی که طی روزهای گذشته اتفاق افتاد و دختر 17 سالهای به خاطر ازدواج اجباری دست به خودکشی زد نمونهای از همین ازدواجهای قومی و قبیلهای است که باید به آن توجه کرد.
در واقع ازدواج اجباری میتواند به انواع و اقسام آسیبهای اجتماعی دامن بزند. وقتی دو نفر که از هیچ جهتی با یکدیگر هماهنگی و همدلی نداشته باشند، مجبور به زندگی مشترک شوند، زندگی شان
همیشه آماده اتفاقات غیر منتظره خواهد بود. در این ازدواجها اغلب تنش در درون خانه به یکی از ارکان اصلی بدل میشود. از سوی دیگر همان بزرگ ترهایی که اصرار به این نوع ازدواج داشتهاند حالا نسخه بعدی را تجویز میکنند و زوج را تشویق به فرزند آوری میکنند، در حالی که هیچ چیزی نمیتواند این زندگی پر از تنش را به ساحل امن و آرام برساند، در بسیاری از موارد فرزندانی هم که در این خانوادهها به دنیا میآیند قربانی خشونتهای خانگی میشوند. طی سالها نمونههای بسیاری از این موارد دیده شده است. متاسفانه در بسیاری از موارد ازدواجهای اجباری در خانوادههایی که بضاعت مالی اندکی دارند اتفاق میافتد. درواقع خانواده دختر فرزند خود را در قبال دریافت مبلغی پول به ازدواج فردی در میآورند که یا از لحاظ سنی بسیار بزرگتر از دختر است یا دارای مشکلات روحی و روانی و یا اینکه تعدد زوجات دارد. دختران جوانی که مجبور به پذیرش چنین ازدواجهایی میشوند، همیشه به دنبال فرصتی برای تلافی و انتقام گرفتن هستند و همین امر باعث میشود که در برخی موارد، مساله خیانت، قتل و ... در این خانوادهها رخ میدهد. نوع دیگری ازدواج اجباری هم هنوز در کشور ما اتفاق میافتد که به آن «خون بس» هم میگویند، در واقع دو قبیله یا طایفهای که با یکدیگر اختلاف داشته و یا در این بین افرادی از هر دو قبیله جان خود را از دست دادهاند، به واسطه میانجیگری ریش سفیدان دختر و پسری از دو طایفه را به عقد هم در میآورند تا مثلا صلح را بر قرار کنند. البته مساله اینجاست که در چنین ازدواجهایی بیشتر این دختر است که حقوق قانونی خود محروم میشود، در واقع خانواده همسر میتوانند او را از رفت و آمد با خانوادهاش منع کنند، به عنوان یک خدمتکار در طایفه خود با او رفتار کنند و ... به هر حال ازدواج اجباری به هر شکل و بهانهای که باشد نه تنها کمکی به بالا رفتن نرخ ازدواج در جامعه نمیکند که حتی میتواند باعث افزایش آسیبهای اجتماعی در جامعه شود. در واقع این نوع ازدواجها طبق تحقیقات و پژوهشهای انجام شده بیشترین آمار خیانت را دارند. ضمن اینکه بیشترین آمار خشونتهای خانگی نیز در این نوع ازدواجها صورت میگیرد. به هر حال اینکه زوجین از بودن با یکدیگر در زیر یک سقف راضی و خوشحال باشند، هر چند تضمین کننده خوشبختی آنها نخواهد بود اما حداقل زندگی را از همان روزهای نخست به میدان مبارزه تبدل نخواهد کرد. به جرات میتوان گفت که ازدواج اجباری محکوم به شکست است.