کمرنگ شدن نقش سازمانهای مردمنهاد
![کمرنگ شدن نقش سازمانهای مردمنهاد](/files/fa/news/1401/10/11/102787_625.jpg)
مصطفی اقلیما| وقتی مسائل و بحرانهای سیاسی در کشور پر رنگ میشوند، خواه ناخواه آسیبهای اجتماعی جایگاه و توجه مورد نیاز خود را از دست میدهند، در حالی که توجه به آسیبهای اجتماعی میتواند راهحل بسیاری از بحرانهای سیاسی در کشور باشد.
متاسفانه وقتی سازمانهای مردمنهاد تضعیف میشوند و قدرت و کارایی خود را از دست میدهند، این دولت است که باید وظیفه آنها را انجام دهد، در واقع دولت اگر به سازمانهای مردمنهاد به خصوص در حوزههای اجتماعی قدرت بیشتری میداد و توانایی اجرایی به آنها واگذار میشد شاید جامعه در شرایطی که اکنون گرفتار آمده است نبود.
نمیتوانیم تاثیر آسیبهای اجتماعی را بر مسائل روز کشور نادیده بگیریم، مساله همان شایسته سالاری است که بارها و بارها به آن اشاره شده است. متاسفانه بیتوجهی به بخش اجتماعی جامعه و آسیبهایی که بر اثر این بیتوجهیها به وجود میآید از سوی افرادی است که دانش کافی برای مقابله با این آسیبها و راههای حل کردن آن را نمیدانند.
سازمانهای مردمنهاد عموما از افرادی تشکیل میشوند که توانایی درک موضوعات را دارند، اغلب با انجام فعالیتهای میدانی که انجام میدهند، راههای ارتباطگیری با افراد جامعه را به خوبی میشناسند و به همین دلیل است که میتوانند قدمهای مفیدی در حل مسائل و مشکلات بردارند، اما از آنجا که دولتها عموما خود را متولی تمامی امور قرار میدهند و قدرت اجرایی را از این نهادها سلب میکنند باعث میشود تا مشکلات کوچک و بزرگ روی هم تلنبار شده و شرایطی به وجود بیاید که دولت به تنهایی توانایی برطرف کردن آنها را نداشته باشد.
در همین مدتی که مسائل سیاسی بسیار در کشور پر رنگ بودهاند، چند مورد خودکشی، چند مورد قتل ناموسی و ... به وقوع پیوسته. اتفاقاتی که نشان از بحرانی شدن وضعیت اجتماعی کشور دارند، این اخبار در لا به لای خبرهای سیاسی گم شدند و کسی به آنها توجهی نشان نداد، در حالی که حل این بحرانهای اجتماعی است که باید در اولویت قرار بگیرد تا جامعه از دیگر بحرانهای به وجود آمده به سلامت عبور کند. مساله مهمی که بارها و بارها به آن اشاره شده است، نادیده گرفتن نظرات کارشناسان در حوزه مددکاری و جامعهشناسی و روانشناسی است.
در واقع مشکلات اقتصادی هم بیشتر به بروز آسیبهای اجتماعی میانجامند تا بروز بحرانهای سیاسی. باید با این واقعیت مواجه شویم که اگر میخواهیم ریشه مشکلات در کشور را شناسایی کنیم و راهحلی برای آنها پیدا کنیم، بیش از همه باید به بخش آسیبهای اجتماعی توجه و دقت داشته باشیم. فراموش نکنیم در بحرانهای مختلف، مانند بحران سیاسی، نظامی، بهداشتی، اقتصادی، گروههای در معرض آسیب، آسیبپذیریشان بیشتر میشود؛ وقتی امروز گرفتار بحران سیاسی امنیتی هستیم کودک کار، معتاد کنار خیابان، زنی که تن فروشی میکند، خانواده نیازمند، افراد دارای معلولیت، سالمندانِ رها شده، بیخانمانها، متکدیان، دیگر اولویت ندارند؛ درحالی که در چنین بحرانهایی اتفاقاً این گروهها نیازمند حمایت بیشتری هستند. ما در بحران کرونا به عنوان یک بحران بهداشتی هم با این معضل مواجه بودیم. نباید بگذاریم که مسائل اجتماعی و آسیبهای آن زیر سایه مسائل دیگر ارزش و اهمیت خود را از دست بدهند.
اگر بخواهیم واقع بینانه به ماجرا نگاه کنیم باید بگوییم که وضعیت کنونی نوعی تهدید برای مسائل اجتماعی به شمار میرود. دولت در هیچ شرایطی نباید آسیبها و مسائل اجتماعی را کم اهمیت بداند و به آن به توجه باشد. باز هم در اینجا بحث شایسته سالاری به میان میآید، افرادی باید در راس امور قرار بگیرند که با مسائل اجتماعی آشنایی دارند، میدانند که حل مسائل اجتماعی یک گام رو به جلو برای حل بحرانهای دیگر در کشور به حساب میآید.
در واقع هر اتفاقی که در کشور رخ میدهد، به نوعی به آسیبهای اجتماعی دامن میزند، بیتوجهی به این مسائل میتواند دامنه آسیبها را گسترش داده و به نوعی از هم گسستگی اجتماعی را رقم بزند. به هر حال واقعیت این است که در سالهای اخیر عموماً حمایت دولت از سازمانها غیر دولتی کمرنگ شده است، وگرنه تشکلها در چنین مواقعی میتوانند خلأ نبود دولت را پوشش دهند، اما شرط چنین کاری این است که سازمانهای غیردولتی قوی داشته باشیم که بتوانند از عهده چنین کاری بربیایند.
معمولاً دولتهای هوشمند سازمانهای غیردولتی فعال در حوزه اجتماعی را به عنوان یک ظرفیت درنظر میگیرند تا در جایی که خلأ حضور دولت احساس میشود آنها بتوانند حمایتهای لازم را انجام دهند، اما وقتی سازمانهای مردمنهاد در کشور تضعیف میشوند معلوم است که چنین کارکردی را برای تشکلها نمیشود متصور بود.
![](/files/fa/adv/60331_191.gif)