معادله توافق و فشار اقتصادی بر ایران
«اقتصاد ایران به توافق هستهای نیاز دارد.» این عبارتی است که بیش از هر عبارت دیگری از سوی اقتصاددانان و کارشناسان اقتصادی کشور تکرار میشود. اغلب تحلیلگران اقتصادی با اشاره به وضعیت کلی اقتصاد ایران و وابستگی که طی سالها به درآمدهای نفتی پیدا کرده، اعلام میکنند، برای بهبود شاخصهای اقتصادی و حل مشکلاتی چون تورم بالا، کسری بودجه، رشد نقدینگی، رشد فقر و... باید زمینه بازگشت ایران به بازارهای نفت فراهم شود. طرفداران این دیدگاه معتقدند از طریق حصول درآمدهای نفتی و توسعه مناسبات ارتباطی با جهان است که ایران میتوان مشکلات اقتصادی خود را پشت سر بگذارد.
پای بحث هر اقتصاددانی که بنشینید، خواهد گفت که برای بهبود شاخصهای اقتصادی باید تحریمهای اقتصادی از طریق احیای برجام لغو شود. مبتنی بر این ضرورتها هم ایران اعلام کرده به دنبال دستیابی به توافق با 1+4 و امریکا است. اخیرا برخی رسانههای خارجی هم از نزدیکتر شدن مواضع ایران و امریکا در خصوص مذاکرات هستهای صحبت میکنند. اخباری هم درباره ارتباط نماینده ایران در سازمان ملل با برخی مقامات امریکایی شنیده میشود. موضوعی که هیچ مقام ایرانی آن را تایید نکرده بنابراین نمیتوان روی آن حساب باز کرد.
اما علی رغم همه این ضرورتها و بایدها، هنوز با اطمینان نمیتوان گفت که مساله توافق هستهای نزدیک است. چرا؟ چون فاصله درخواستها و نظرات دو طرف به اندازهای است که امکان دستیابی به یک نقطه مشترک را دشوار میسازد. حتی توافق برای انجام مذاکرات بیشتر هم بسیار دشوار به نظر میرسد. در این میان سفر گروسی به تهران یک سفر مهم است که میتواند مسیر پیش روی گفتوگوها را دچار تحول کند. موضوع آژانس با ایران، ابهاماتی دارد که حل و فصل آنها به زمان زیادی نیازمند است. آژانس خواستههایی دارد و ایران هم اعلام میکند که حاضر به پذیرش آنها نیست.
آژانس درباره نصب دوربینها، افزایش برخی فعالیتهای هستهای و موضوعات پادمانی پرسشهایی دارد که هنوز پاسخی به آنها داده نشده است. در صورتی که ایران نتواند به این ابهامات پاسخ دهد، احتمال ارایه قطعنامهای علیه ایران محتمل خواهد بود. اما همان طور که اشاره کردم، مشکل پرونده هستهای ایران، مشکلی است که تنها از طریق گفتوگوی ایران و امریکا به سرانجام میرسد. هر عامل دیگری در این میان فاقد تاثیرگذاری لازم است .
اخباری که درباره نزدیک شدن دیدگاههای دو طرف اگر صحت داشته باشد، میتواند زیربنای بهبود وضعیت در مسیر پرونده هستهای تلقی شود. اما شخصا به این نزدیکی خوشبین نیستم. هر کدام از این کشورها هم برگهایی دارند که تلاش میکنند از طریق آن طرف مقابل را وادار به قبول خواستههایشان کنند. ابزار امریکا علیه ایران، اقتصاد است. امریکا از وضعیت تورم ایران باخبر است و میداند ارزش پول ملی ایران کاهش زیادی پیدا کرده است. در نقطه مقابل ایران هم با استفاده از دانش و توانمندیهای خود در دانش هستهای طرف مقابل را تحت فشار قرار میدهد.
امریکاییها اعلام کردهاند، 3موضوع مهم در مواجهه با ایران مورد توجه آنها قرار دارد. نخست، مساله اوکراین و نزدیکی مراودات ایران با روسیه است. امریکا و اروپا این مناسبات را با دقت دنبال میکنند و معتقدند نزدیکی ایران به روسیه باعث دوری از توافق احتمالی میشود. موضوع دوم، مسائل داخلی ایران و ناآرامیهای داخل کشور است. غرب با دقت تحولات داخلی ایران را تحت نظر دارد؛ هر زمان که ناآرامیها و اعتراضات داخلی افزایش مییابد، فاصله ایران با توافق بیشتر میشود. موضوع سوم از نظر مقامات امریکایی و اروپایی برجام است. مبتنی بر این اولویتها، غرب تلاش میکند تا زمینه دسترسی ایران به درآمدهای نفتی و صادراتی را محدود سازد. فشار به عراق و چین و عمان و... برای عدم مراودات مالی و کالایی با ایران در راستای این رویکرد کلی است که فشار را بر ایران افزایش دهد.
بنابراین معتقدم سفر گروسی به تهران، ادامه انتقال پیام توسط ایران و امریکا و نهایتا اعلام راهبردهای ایران در حوزه دیپلماسی، گزارههایی است که سرنوشت مذاکرات هستهای در چشمانداز مقابل را مشخص میکند.
باید امیدوار باشیم که مجموعه این تحولات نهایتا باری از گرده مردم طبقات محروم و متوسط ایران بردارد و فضایی برای تنفس بیشتر در اختیار آنها قرار دهد.