استراتژی غرب نسبت به ایران
به باور دکتر محمود سریعالقلم، استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی، امریکا به دلیل تلاش برای حفظ جایگاه اقتصادی خود، به «برونسپاری» امور سیاسی روی آورده و اروپاییها به دلیل تمایل به «زندگی در آرامش» و پرهیز از سلطهجویی با همه کشورها «مدارا» را پیشه خود کردهاند.
در چنین حالتی، دولت دموکرات جوبایدن امور مربوط به ایران را به عربستان و اسراییل برونسپاری کرده و حداقل تا دو سال آینده که این دولت امور را در دست دارد، روش کنترل از راه دور (Remote Control) امریکا در رابطه با ایران ادامه خواهد داشت. بنیانهای این روش عبارتند از: انزوای سیاسی، جلوگیری از سرمایهگذاری خارجی، فعالیت گسترده مجازی برای نمایش تناقضات داخلی مانند ناکارآمدی، افزایش نرخ تورم، محدودیتهای مدنی و محدودیتهای شایستهسالاری و منوط کردن عموم گشایشهای مالی به تایید وزارت خزانهداری.
دکتر سریعالقلم در یک مقاله تحلیلی که در صفحه شخصی خود منتشر کرده است، همچنین با اشاره به اینکه جذابیت اقتصادی ایران برای اروپاییها رنگ باخته است، درباره استراتژی قاره سبز در قبال ایران نوشته است: پایه رفتار سیاسی عموم اروپاییها نسبت به ایران، تداوم گفتوگو همراه با فعال کردن Plan B است. از این زاویه، حفظ روابط دیپلماتیک و سیاسی با ایران از نظر اروپاییها جهت اقناع، بازدارندگی و فشار ضروری است. موضوع ایران برای اروپا و اتحادیه اروپا، موضوع امنیت ملی و امنیت جمعی است.
هرچند ممکن است در میان اعضای اتحادیه اروپا، شدت و ضعف فعال کردن Plan B متفاوت باشد، ولی تحولات دو ماه گذشته حاکی از اتفاق نظر پیرامون افزایش فشارهای سیاسی، تبلیغاتی، رسانهای و مالی-تجاری است. به نظر میرسد دلیل فعال شدن Plan B، به خاطر مفروضی است که درست یا غلط، امریکا و اروپا دارد: از نظر آنها ایران در تنظیم و نهایی کردن برجام 2 تعللِ عمدی میکند چون نمیخواهد اهرمِ برنامه هستهای را از دست بدهد. مقاله تحلیلی دکتر سریع القلم با عنوان «استراتژی غرب نسبت به ایران» را پیش رو دارید.
این متن تلاش میکند در یک چارچوب آکادمیک، ذهن و عمل تصمیمسازان اروپا و امریکا نسبت به ایران را واکاوی کرده (Deconstruction) و نقشه شناختی آنها را حتیالمقدور ترسیم نماید. (Cognitive Mapping)
الف: امریکا
مهمترین موضوع در دولت فعلی بایدن در سال 2023 افزایش یا حفظ نرخ رشد اقتصادی، افزایش اشتغال و کاهش تورم به زیر 5 درصد است. منظور از مهمترین، تا 70درصد است. سال آینده میلادی در همین ایام، فعالیتها و انتخابات مقدماتی امریکا برای ریاستجمهوری 2025 آغاز میشود. تمام تلاش دموکراتها بر این است که اکثریت سنا را حفظ کنند، مجدداً رهبری مجلس نمایندگان که هماکنون با اکثریت محدود ده نفر (222 به 212 دموکرات) در اختیار جمهوریخواهان است را به دست آورند و در نهایت حتی اگر بایدن تصمیم به نامزدی نگیرد، دموکرات دیگری به مبارزه انتخاباتی برای ریاستجمهوری بپردازد.
کلید تحقق این هدف، بهبود وضع اقتصادی است. در دو سال ریاستجمهوری بایدن از طریق لوایح دو حزبی، دولت امریکا موفق شده پیرامون روش تعامل/ تقابل با چین، چالش زیست محیطی، سرمایهگذاری برای انرژیهای تجدیدپذیر، مدیریت کرونا، مساعدت به کارآفرینان متوسط، افزایش قابل توجه تولید نفت و گاز صادراتی و «انطباق» با بحران اوکراین، اقدامات بیسر و صدا، تدریجی و چندجانبهگرایانه گسترده بینالمللی را پیگیرد. علیرغم 13656 تحریم امریکا علیه روسیه، مسکو و واشنگتن از طریق یک خطِ ویژه ارتباطی، مرتب به یکدیگر پیغام میفرستند و خطوط قرمز ترسیم میکنند.
به عنوان مثال امریکا قرار است 31 تانک آبرامز به اوکراین بدهد ولی این اقدام حداقل 4-3 ماه برای تولید طول خواهد کشید. برای کشور نسبتاً بزرگی مانند اوکراین طبعاً 31 عدد تانک در صحنه نبرد سرنوشتساز نخواهد بود: یعنی هم با شما روسها جنگ میکنیم و هم قصد گسترش ابعاد جنگ را نداریم. دلیل اینکه امریکاییها با موضوع بالن چینی خیلی با خونسردی عمل کردند، این است که خودشان در اطراف چین و به خصوص در دریای چین جنوبی به عنوان یک فعالیت عادی قدرتهای بزرگ، اطلاعات جمعآوری میکنند. بر اساس باور و مفروض بنیادی دولت بایدن، امریکا ضمن «مدیریت بحران های» بینالمللی، مبنای حکمرانی را باید در «بازسازی داخلی» (Domestic Renewal) بنا نهد. به عنوان مثال از 617 هزار پُل در امریکا که عموماً در قرن نوزدهم ساخته شدهاند، یک سوم با مبلغ 58 میلیارد دلار نیاز به تعمیرات دارند که باید از طرف دولت فدرال در اختیار ایالات مختلف به خصوص شرقی قرار گیرد.
به عنوان یک پایه تئوریک حکمرانی، این دولت دموکرات معتقد است ضمنِ افزایش تولید ناخالص داخلی ۲۵ تریلیون دلاری امریکا (چین ۱۸ تریلیون و روسیه ۱.۷ تریلیون)، تحولات جهانی باید به گونهای مدیریت و چینش شوند که امریکا بتواند به اهداف اقتصادی خود برسد و دموکراتها یک بار دیگر ریاستجمهوری را در ۲۰۲۵ از آن خود کنند. تمام اقدامات دولت بایدن بر این پایه استوار است. از این رو، بنیان سیاست خارجی امریکا در دولت بایدن، «برونسپاری» (Outsourcing)، بدون درگیریهای درازمدت و «سردردهای سیاسی» است. استرالیا، کره جنوبی، ژاپن و هند در برابر چین به کار گرفته شدهاند؛ لهستان، آلمان، فرانسه، انگلستان و کشورهای اسکاندیناوی در برابر روسیه همکاری میکنند و اسراییل و عربستان، برونسپاری ایران را به عهده گرفتهاند. واشنگتن این مجموعه را مدیریت و هماهنگی میکند و از بازدارندگی نظامی که یک نمونه اخیر آن مانور مشترک اسراییل و امریکا بود، به موازات فعالیتهای 80 درصدی قدرت نرم و مجازی صورت میپذیرد.
با توجه به اینکه حدود 3.5 میلیارد نفر از جمعیت جهان زیر پوشش رسانههای مجازی امریکا قرار دارند، این نوع فعالیت در شکل دهی به اذهان و حتی عرضه اطلاعات میتوانند جایگاه استراتژیک ایفا کنند. در کلیت سیاست خارجی امریکا حتی 5 درصد از انرژی و توجه به خاورمیانه اختصاص پیدا نمیکند.
بهطور طبیعی و به عنوان یک اهرمِ قدرتمند فشار، دولتهای غربی از آزادیخواهی، دموکراسی، حقوق بشر، حقوق زنان و اقلیتها دفاع میکنند ولی برای تحققِ این اهداف، منافع اقتصادی و داخلی خود را به خطر نمیاندازند: به خصوص در جهانی که بحران در یک گوشه آن بهطور تصاعدی میتواند در بازار سهام، انرژی، سرمایهگذاری و زنجیره عرضه کالا اثر بگذارد. با توجه به بازار مصرفی طبقه متوسط 300 میلیون نفری در هند، 400 میلیون نفری در چین، 50 میلیونی در نیجریه، 50 میلیونی در برزیل، تجارت 1.5 تریلیون دلاری با اتحادیه اروپا، 650 میلیارد دلاری با مکزیک و 300 میلیارد دلاری با کشورهای عربی، ایران جایگاه چشمگیر اقتصادی ندارد چون با مقیاسهای جهانی درآمد نسبتاً محدودی دارد و طبقه متوسط آن رو به کاهش است. واشنگتن با افزایش فشار بر چین، عراق، ترکیه، امارات و هند، سیاست فشار دیجیتالی و مدیریت سختتر تحریمها را به عنوان بخشی از Plan B در پیش گرفته است. تیم بایدن در سیاست خارجی هم تمرکز دارد و هم دیسیپلین. عربستان و اسراییل هماکنون به مراتب فعالتر از امریکا و اروپا نسبت به ایران عمل میکنند. میتوان گفت حداقل تا دو سال آینده که دولت بایدن، امور را در دست دارد، روش Remote Control امریکا در رابطه با ایران ادامه خواهد داشت.
بنیانهای این روش عبارتند از: انزوای سیاسی، جلوگیری از سرمایهگذاری خارجی، فعالیت گسترده مجازی برای نمایش تناقضات داخلی مانند ناکارآمدی، افزایش نرخ تورم، محدودیتهای مدنی و محدودیتهای شایستهسالاری و منوط کردن عموم گشایشهای مالی به تایید وزارت خزانهداری.
مشابه استراتژی امریکا علیه شوروی
شواهد حاکی از آن است که این روش فعلی امریکا، شباهت فراوانی با مفروضات و استراتژی امریکا نسبت به کمونیسم و شوروی در دوران جنگ سرد دارد که توسط روسشناس امریکایی George Kennan طراحی شده بود. او که از نظر عمق درک از روسیه / شوروی/ کمونیسم، نمونه دومی در تاریخ دیپلماسی امریکا ندارد، معتقد بود تقابل با شوروی هیچ نیازی به کار نظامی ندارد؛ شوروی یک سیستم خود مخرب است (Self-Destructive) و با طراحی استراتژی سیاسی سد نفوذ (Containment) و تشدید تناقضات داخلی آن با گذشت زمان به Implosion سیستم منتهی میشود.
از منظر او، امریکا لزومی ندارد خود مستقیما بانی اقداماتی علیه شوروی شود، بلکه پیرامون یک موضوع و فقط ناکارآمدی آن سیستم، کار مقایسهای و تبلیغی انجام دهد. جورج کنِن اعتقاد داشت هر چند مردم به آزادی و دموکراسی علاقهمندند، اما قبل از آن میخواهند زندگی کنند و به ثبات اقتصادی و کارآمدی فکر میکنند.
فقط تمرکز تبلیغاتی بر ناکارآمدیهای شوروی کافی است. از منظر روشی، برخلاف شوروی/ روسیه، چین، انگستان و امریکا به دشمنان خود، دراز مدت نگاه میکنند. متون علمِ روابط بینالملل به وضوح نشان میدهد که انگلیسیها با دشمنان خود عمدتا در بخشهای خاکستری (Nuanced) و عمیقا درازمدت عمل میکنند و با سوهان و حوصله باور نکردنی طرف مقابل را تضعیف کرده و به تدریج، اهرمها را از او میگیرند.
چینیها در نظر و عمل بر اساس گیج کردن (Theory of Confusion) و ارسال دهها سیگنال متناقض پیش میروند. چینیها در مورد نیات خود صحبت نمیکنند و شیفته ابهام هستند. انگلیسیها دشمن خود را کاملا نابود نمیکنند: میگویند شاید زمانی به درد بخورد. امریکاییها به واسطه اعتماد به نفس ناشی از قدرت فراوان، آن قدر صبر میکنند تا طرف مقابل را وادار به تسلیم کنند. به عنوان یک نمونه، بیدلیل نیست که امریکاییها از تحصیل 369 هزار جوان چینی در امریکا که در یک دوره چهار ساله 5 میلیارد دلار شهریه میدهند استقبال میکنند. زیرا این دانشجویان به طور مستقیم تناقضات سیستم چینی را با مشاهده جامعه امریکایی تجربه میکنند.
ب: اروپا
اروپاییها نقش دوم را در استراتژی غرب نسبت به ایران بازی میکنند. زمانی که ایران درآمدهای صد میلیارد دلاری از فروش انرژی داشت، شرکتهای اروپایی برای تعامل اقتصادی با ایران با دولتهای خود لابی میکردند، اما با کاهش اساسی این درآمد، ایران جذابیت اقتصادی گذشته را ندارد. تجارت اروپای غربی با بعضی از کشورهای بسیار کوچک اروپای شرقی و شمال شرقی اروپا مانند لیتوانی حتی از ایران هم بیشتر است.
مهمترین موضوع اروپا تا 80 درصد در قبال ایران، جلوگیری از تسلیحات هستهای است که از منظر جغرافیایی و ژئوپلیتیکی آنها، قابلیت تسری و اشاعه به مصر، ترکیه، عربستان و عراق را داشته و در قرابت اروپا، به زرادخانه هستهای تبدیل شده و استعداد رقابت تسلیحاتی و تبدیل شدن خاورمیانه به منطقهای با تخاصمات پایان ناپذیر نظامی و امنیتی را دارد.
اروپاییها میخواهند با آرامش زندگی کرده خوش بگذرانند و از دردسر دوری کنند و به دنبال قدرت و برتری مانند چین، روسیه و امریکا نیستند. به این دلیل با همه مدارا میکنند. پایه رفتار سیاسی عموم اروپاییها نسبت به ایران، تداوم گفتوگو همراه با فعال کردن Plan B است. از این زاویه، حفظ روابط دیپلماتیک و سیاسی با ایران از نظر اروپاییها جهت اقناع، بازدارندگی و فشار ضروری است.
موضوع ایران برای اروپا و اتحادیه اروپا، موضوع امنیت ملی و امنیت جمعی است. هر چند ممکن است در میان اعضای اتحادیه اروپا، شدت و ضعف فعال کردن Plan B متفاوت باشد، ولی تحولات دو ماه گذشته حاکی از اتفاق نظر پیرامون افزایش فشارهای سیاسی، تبلیغاتی، رسانهای و مالی - تجاری است. به نظر میرسد دلیل فعال شدن Plan B، به خاطر مفروضی است که درست یا غلط، امریکا و اروپا دارد.
از نظر آنها ایران در تنظیم و نهایی کردن برجام 2 تعلل عمدی میکند چون نمیخواهد اهرم برنامه هستهای را از دست بدهد. نه تنها اروپاییها بلکه عموم غربیها معتقدند برای مدیریت موضوع هستهای نیازمند حضور یک طرف ایرانی هستند، هر چند از نظامیان یا نظامیان سابق باشند. تحریم نظامیان به دو پیامد میانجامد: از یک طرف غرب طرف مذاکره در امر هستهای را از دست میدهد و از طرف دیگر، ایران با شدت و غلظت بیشتری به طرف روسیه میرود؛ روسیهای که برای سالها خود را در مقابل اروپا قرار داده و باید نزاعی ادامهدار با او را اروپاییها مدیریت کند. غرب از یک طرف میخواهد باب مذاکره را باز نگه دارد و از طرف دیگر اگر متوجه شد برنامه هستهای رو به گسترش است پهپادها را سراغ آنها بفرستد.
در عین حال، چه اروپا و چه امریکا، تعریف مشترک و بسیار منفی از سیستم سیاسی و حاکمیت ایران دارند و احتمالاً به توصیه استراتژیست قدیمی چین Sun Tzu عمل میکنند که باید به دوست نزدیک بود ولی به دشمن نزدیکتر. اگر از منظر اسراییل به کل این تئاتر نگاه شود، شاید این برآورد قابل استخراج باشد: ضمن اینکه با تداوم عملیات نباید اجازه داد ایران به تسلیحات هستهای دست یابد، ولی در این چارچوب دستیابی به یک توافق هستهای شاید هم به صلاح نباشد و حفظ یک ایران ضعیف و معلق (Limbo) که نتواند پیشرفت کند، ثروت تولید کند و در جامعه جهانی تعامل کند به نفع امنیت ملی اسراییل است که در نتیجه یک همسایه قدر آن مانند ایران با بنیانهای ضعیف اقتصادی، تداوم بحرانها و انزوای سیاسی حفظ شود. شاید اسراییل به دیگر توصیه Sun Tzu فکر و عمل میکند: وقتی دشمن در حال اشتباه کردن است، مزاحم او نشوید.
پ: روزها و ماههای پیش رو
کانون علم روابط بینالملل، درک عینی و به دور از پیشینههای ذهنی از منافع بازیگران است. غربیها دو ظرفیت دارند که خاورمیانهایها نتوانستهاند در خود پرورش بدهند: ۱- صبر و حوصله و کار تدریجی و درازمدت و ۲- فهم دقیق و کمّی از گزینههای پیش روی طرف مقابل. تفاوت میان چین و روسیه در روابط بینالملل امروز این است که چینیها اهرمهایی از جنس اهرمهای غربی مانند سه تریلیون دلار پس انداز، قدرت تولید، توان تسخیر بازارها و راهاندازی مستقل تکنولوژی 5G را کسب کردند و سپس از اروپا و امریکاییها سهمخواهی کردند. روسیه بدون پایه اقتصادی سراغ تقابل با غرب رفته است و در جنگ مالی، پولی، تجاری و رسانهای به تدریج ضعیف خواهد شد؛ افق با حوصلهای که امریکا نسبت به روسیه در دراز مدت در سر دارد.
Plan B غرب نسبت به ایران طیفی از عناصر مختلف را در بر دارد که یکی از آنها بلند کردن چوب مخالفان حاکمیت است. ماهیت یک حکومت برای غربیها اصل نیست؛ کما اینکه چین در عمل با یک گروه 22 نفره رهبری میشود. اصل در تنظیم پایدار منافع مشترک است. دموکراسی در داخل کشورهای غربی یک اصل جدی، متقن و مورد تفاهم است اما در سیاست خارجی، اهرمی تنومند و جذاب برای فشار است.
امر سهمگین تئوریکی که چینیها نیم قرن پیش شروع کردند، این بود که اول غرب را طی 30 سال به خود وابسته کردند (Economic Interdependence) و بعد 200 سیلوی جدید پرتاب موشکهای هستهای بین قارهای بالستیک ساختند و هماکنون برنامهریزی کردهاند تا سال 2035 تسلیحات هستهای چند صد موردی خود را به 1550 برسانند. چینیها بهرغم ویژگیهای بارز اقتدارگرایی در عمل نشان دادهاند که توان تئوریک در قدرتمند و ثروتمند شدن را دارند.
غرب به وضوح نمیخواهد ایران یک قدرت هستهای شود ولی با قدرتمند و ثروتمند شدن ایران مشکلی ندارد. در مقابل، همسایگان ایران نه میخواهند ایران هستهای شود و نه قدرتمند و نه ثروتمند.
غرب حتی ممکن است با حمله نظامی از هستهای شدن ایران جلوگیری کند، ولی همسایگان ایران با قدرت نرم مالی، رسانهای، تعلیق و سناریوهای درجا زدن اقتصاد و توسعه کشور، مانع قدرتمند شدن آن خواهند شد. اگر از تاریخ بیاموزیم، ایران نمیتواند در خاورمیانه به یک قدرت مسلط و پایدار سیاسی و نظامی تبدیل شود اما در فرهنگ و اقتصاد، فرصتها فراوان است.
هیچ گاه اعراب و ترکیه، ایران را به عنوان یک قدرت مسلط نخواهند پذیرفت مگر آنکه به GDP پنج تریلیون دلاری برسد. اگر لازم باشد با هر قدرتی شریک میشوند تا مانع از تسلط ایران شوند. بیدلیل نیست در ترم اول و سال اول تدریس علم روابط بینالملل آموزش داده میشود که اولین اقدام یک کشور برای قدرتمند شدن و تأمین امنیت ملی، صلح و تفاهم و سازگاری با همسایگان است.
امریکا و اروپا خیلی هم لازم نیست پول و انرژی صرف کنند، بلکه با برونسپاری و Remote Control، انگیزههای همسایگان ایران را تقویت کرده و منابع مالی آنها را در چارچوب اهداف درازمدت خود کانالیزه میکنند. از زمان مشروطه تا به حال، ایرانیان در مسیر توسعه و دموکراسی هم چنان دور خود میچرخند. شاید در انبوه علل و معلولهای منتهی به این وضعیت، مشکل کانونی در ضعفِ شناخت از ذات و ماهیت نظام بینالملل و غرب باشد. ژاپنیها ۱۸۶۰ متوجه تغییرات جهان شدند و هندیها ۱۹۹۰. آنچه در تحولات ژاپن، کرهجنوبی، چین و هند در همین دورهای که ایرانیان مشغول خود بودند قابل ملاحظه است.
کیفیت فکری و تشخیص متدولوژی انطباق الیتهای این کشورها با واقعیتهای جهانی است. همه در داخل قدرتمند شدند تا با غرب رقابت کنند. امروز امریکا برای تولید اسلحه به تراشههای کرهجنوبی و ژاپن وابسته است. در شرایط فعلی نیز فهم چین، روسیه و غرب، افراد تنومند تئوریک و شهری میطلبد. چینیها ضمن فرستادن بالون، همزمان با امریکاییها برای طراحی سختافزارها و نرمافزارها جهت راهاندازی 6G همکاری میکنند.
تصادفی نیست روسیه به اوکراین حمله کرد چون در متون مفهومی تحت عنوان قواعد توازن (Rules of Equilibrium) گفته میشود وقتی کشوری نمیتواند قدرت اقتصاد ملی خود را افزایش بدهد، مجبور است جنگ کند. روسیه چون توان اقتصادی - تولیدی به معنای چینی آن را ندارد از تعامل با غرب میترسد (تولید ناخالص داخلی کرهجنوبی بیشتر از روسیه است: کره 1.8 و روسیه 1.7 تریلیون دلار و برابر با ایالت نیویورک) . روسها طی قرن اخیر، نتوانستهاند اقتصاد خود را رقابتی و توانمند کنند.
استراتژی غرب نسبت به ایران در اصل، تضعیف بنیههای اقتصادی است. چینیها بنیانهای اقتصادی مدرنیته را دربست قبول کردند ولی مبانی سیاسی و فلسفی آن را با مدیریت پیچیده افراد شهری خود بیرون نگه داشتند. روسها نه مدرنیته اقتصادی را توانستند پیاده کنند و نه مدرنیته فلسفی را. آنها نیز معلق هستند. از ماههای اول جنگ اوکراین، یک میلیون از بهترینهای علمی، تخصصی و کارآفرینان، روسیه را ترک کردهاند.
چینیها هم با روسیه ارتباطات خود را حفظ میکنند هم با ایران تا از غرب امتیاز بگیرند چون خیلی به آنها نیازی ندارند. اشتراک روشی چینیها و غربیها در این است که هم با حوصله هستند و هم درازمدت فکر میکنند. توان اقتصادی آدمی را هم با حوصله میکند و هم درازمدت. غرب در تحقق اهداف خود نسبت به ایران و روسیه هیچ عجلهای ندارد.