پارادایم جدید بازار جهانی نفت
روحاله کهنهوشنژاد
در اوت سال ۱۹۴۶، درست یک سال پس از پایان جنگ جهانی دوم، نفتکشی که محموله آن ۱۱۵ هزار بشکه نفت بود وارد بندر فیلادلفیا شد تا بارش را به یکی از پالایشگاههای محلی تحویل بدهد. این محموله، که یک ماه پیش از آن، در کویت بار زده شده بود، در آن زمان، اولین «محموله بزرگ نفت غرب آسیا که به امریکا ارسال میشد» بود. دو سال بعد، برای اولین بار، نفت عربستان سعودی به امریکا صادر شد و خریدار این محموله گفت که هدف از این کار «تامین تقاضای محصولات نفتی در امریکا بوده است.»
آن سال - یعنی سال ۱۹۴۸ - نقطه عطفی در تاریخ بود. تا آن زمان، ایالات متحده امریکا نه فقط صرفا صادرکننده نفت بود، بلکه سالها عنوان بزرگترین صادرکننده نفت را داشت. از هر هفت بشکه نفت که متفقین در طول جنگ جهانی دوم استفاده میکردند شش بشکه آن از سوی امریکا تامین میشد. اما اکنون، این کشور تبدیل به واردکننده نفت شده بود. تا اواخر دهه ۱۹۴۰، به دلیل رونق اقتصادی پس از جنگ و با گسترش مناطق مسکونی در حومه شهرها - که برای رفت و آمد به خودروها وابسته بودند - تولید داخلی نفت دیگر پاسخگوی مصرف داخلی این کشور نبود.
دو دهه بعد، در آغاز دهه ۱۹۷۰، در بازار جهانی نفت، تعادل میان عرضه و تقاضا کاهش یافت و در حقیقت، دچار چالش شد. این امر زمینه را برای بحران نفتی سال ۱۹۷۳ - جنگ اکتبر و تحریم نفت توسط کشورهای عربی - فراهم کرد و در نتیجه، قیمت نفت بهشدت افزایش یافت و چهار برابر شد. صفهای طولانی در پمپبنزینها و قیمت بالای بنزین موجبات خشم عمومی را فراهم آورد و واردات نفت تبدیل به یکی از مسائل ملی بسیار مهمِ امریکا شد. در حقیقت، بحران نفت نوعی شوک بود که علاوه بر تاثیرگذاری بر اقتصاد و قیمتها، به اعتقاد بسیاری از افراد، حاکی از وابستگی ایالات متحده به اوپک و ضعف این کشور و وابستگی سیاست خارجی و اقتصاد آن به تصمیمات صادرکنندگان نفت یا ایجاد وقفه در عرضه آن بود. در نوامبر سال ۱۹۷۳، ریچارد نیکسون، رییسجمهور وقت امریکا، اعلام کرد که هدف ایالات متحده امریکا «عدم وابستگی انرژی» در عرض 10 سال است. این هدف به شعار همه روسای جمهور پس از وی مبدل شد. اما این هدف تا دیرهنگامی هرگز در عمل محقق نشد.
تا سال 2005، میزان واردات به ۶۰ درصد از کل مصرف افزایش یافته بود و به نظر میرسید در دهههای پیش رو نیز این میزان همچنان افزایش یابد. ولی ورود نفت شیل به صحنه در عرض چند سال بعد بدین معنا بود که امریکا میتواند یک بار دیگر، تبدیل به صادرکننده نفت خام شود. این چشمانداز آتش جنگ سیاسی جدیدی را روشن کرد، به ویژه آنکه صادرات نفت خام منع قانونی داشت. این ممنوعیت یادگار بحران نفتی دهه ۱۹۷۰ بود. صادرات نفت در زمانی که قیمت محصولات نفتی سر به فلک کشیده بود موجب افزایش خشم مردم میشد. به علاوه، این ممنوعیت به محافظت از سیستم کنترل قیمتهای داخلی - که دولت نیکسون برای مبارزه با تورم ایجاد کرده بود - کمک میکرد. قائل شدن چند استثنا در این ممنوعیت مجاز بود.
ولی این ممنوعیت چندان مهم نبود، زیرا ایالات متحده امریکا از واردکنندگان بزرگ نفت بود و آن مقدار نفت تولید داخل نیز مستقیما به پالایشگاههای این کشور ارسال میشد. در اواخر دهه ۱۹۷۰، جیمی کارتر، رییسجمهور وقت امریکا بهرغم مخالفت جناح لیبرال حزبش، شروع به حذف تدریجی سیستم پیچیده و ناکارآمد کنترل قیمت انرژی کرد. این سیستم مانع از سرمایهگذاری میشد و برای نفتهای مشابه، قیمتهای متفاوتی تعیین میکرد. اولین اقدام رسمی رونالد ریگان، پس از رسیدن به مقام ریاستجمهوری در ژانویه ۱۹۸۱، لغو کامل کنترل داخلی قیمت نفت بود. در پاییز همان سال، دولت ریگان بدون هیچ گونه هیاهو و جنجال، محدودیت صادرات فرآوردههای نفتی را - مانند بنزین، گازوئیل، سوخت جت و سایر محصولات نفتی فرآوری شده در پالایشگاهها - لغو کرد. ظاهرا کسی به این امر توجهی نداشت. ولی ممنوعیت صادرات نفت خام همچنان به قوت خود باقی بود. جریان امور تا زمان ظهور ناگهانی نفت شیل به همین منوال بود، ولی با افزایش قابل توجه حجم نفت استخراج شده، لغو ممنوعیت صادرات نفت ضرورت یافت.
در نگاه اول، ممکن است مساله صادرات نفت خام توسط امریکا، در حالی که این کشور هنوز از واردکنندگان نفت خام بود، عجیب به نظر برسد. پاسخ این مساله را باید در کیفیت نفت شیل و ماهیت سیستم پالایش امریکا جستوجو کرد. به زبان ساده، ناسازگاری عظیمی میان این دو وجود دارد.
بخش اعظم سیستم پالایش ایالات متحده متشکل از تاسیسات فرآوری «پیچیده» یا مقاومی است که برای تصفیه نفتهای خام کمکیفیت و سنگینتر وارداتی از کانادا، مکزیک، ونزوئلا و غرب آسیا طراحی شده است. از اوایل سال ۱۹۹۰ به بعد، بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار برای اصلاح و بازسازی پالایشگاههای موجود در امتداد گلف کوست و غرب میانه سرمایهگذاری شده تا این پالایشگاهها بتوانند این نفتهای سنگینتر را تصفیه کنند. در نتیجه این پالایشگاهها برای تصفیه این حجم عظیم از نفت شیل سبکتر و باکیفیتتر مناسب نیستند. با افزایش حجم نفت سبک، بهرهوری پالایشگاهها نیز کاهش مییابد و این امر منجر به بار مالی اضافه میشود و در نهایت، به پرداخت هزینه بیشتر از سوی رانندگان خودرو و سایر مصرفکنندگان میانجامد.
از دیدگاه اقتصادی، منطقیترین کار ممکن این است که اجازه بدهیم که بازارها، خط سیر نفت را مشخص کنند. این امر توازن کلی نفت امریکا را تغییر نمیدهد. اگر امریکا صد بشکه نفت سبک را از یکی از بنادر گلف کوست صادر کند و صد بشکه نفت سنگین را از جایی دیگر در امتداد گلف کوست وارد کند، توازن کلی نفت امریکا تغییری نمیکند، ولی سیستم کارآمدتر میشود و مزایای اقتصادیاش نیز برای همه ذینفعان، از جمله مصرفکنندگان، افزایش مییابد.
اما سیاست امری کاملا متفاوت است. برخلاف واکنش ضعیفی که جامعه به عدم کنترل صادرات محصولات نفتی در سال ۱۹۸۱ داد، صادرات نفت خام مبدل به یکی از مسائل سیاسی بسیار پر جار و جنجال شد. گروههای زیستمحیطی و متحدان آنها در کنگره سرسختترین مخالفان این امر بودند. آنها با توسعه نفت و گاز مخالف بودند. علاوه بر آنها، شرکتهای پالایش نفت، عمدتا در ساحل شرقی که فاقد سیستمهای پیچیده بودند و به نفت سبکتر و باکیفیت وابسته بودند نیز با صادرات نفت مخالفت میکردند. این امر منجر به مناظرات عمومی بسیار پر جار و جنجال شد. اما آوریل سال ۲۰۱۵ نقطه عطف این جریان بود، در این زمان، سناتور لیزا مورکوفسکی، رییس کمیته انرژی سنا، اظهار داشت که ممنوعیت صادرات «به مثابه آن است که تحریمهایی را علیه خودمان اعمال کنیم.» او پرسید که چرا باید دولت امریکا «تحریمهای نفتی ایران» را به عنوان بخشی از توافق هستهای سال ۲۰۱۵ لغو کند، «ولی تحریمهای نفتی امریکا را حفظ کند؟» دو سناتور دیگر نیز به او پیوستند و استدلال کردند که صادرات نفت خام «به دوستان و متحدانمان» سبب تقویت امنیت شرکای امریکا و تحکیم موضع بینالمللی امریکا میشود. اتحادیه اروپا نیز، پیامی مشابه منتشر و اعلام کرد که صادرات نفت خام امریکا، در پی مداخله نظامی روسیه در اوکراین در سال ۲۰۱۴، امنیت انرژی اروپا را بهبود میبخشد.
رفع این ممنوعیت با دستیابی توافقی میان جمهوریخواهان و دموکراتها در کاپیتول هیل (ساختمان کنگره امریکا) امکانپذیر شد؛ در این توافق، ممنوعیت صادرات نفت خام در ازای گسترش اعتبار مالیاتی برای انرژی خورشیدی و بادی لغو شد. در ۱۸ دسامبر ۲۰۱۵، این توافق تبدیل به قانون شد. یک هفته و نیم پس از آن، نفتکشی از بندر کورپوس کریستی در تگزاس به راه افتاد که محموله نفت خام میدان ایگل فورد را به فرانسه حمل میکرد. در حال حاضر، ممنوعیت صادرات نفت خام به تاریخ پیوسته است. در سال ۲۰۰۸، واردات خالص نفت امریکا ۶۰ درصد از کل مصرف بود، اما سال ۲۰۱۹، این مقدار به کمتر از ۳ درصد رسید.
حتی با اینکه واردات نفت به ایالات متحده امریکا همچنان ادامه یافت، لکن صادرات نفت خام این کشور به حدود سه میلیون بشکه در روز رسید و این کشور را تبدیل به یکی از بزرگترین صادرکنندگان نفت خام در جهان کرد. علاوه بر آن، امریکا همه روزه بیش از پنج میلیون بشکه فرآوردههای نفتی صادر میکند. این رویداد فقط منجر به افزایش عرضه نفت نشد، بلکه تغییری تاریخی در وضعیت نفت و اقتصاد جهانی و روابط قدرت در گوشه و کنار جهان ایجاد کرد. تا سال ۲۰۰۳، همه تصور میکردند که قیمت 20 تا 25 دلار به ازای هر بشکه بهای بلندمدتی برای هر بشکه نفت خام است. ولی مدتی بعد، در همین سال و در سال ۲۰۰۴، قیمت نفت، به همراه سایر کالاها افزایش پیدا کرد و این افزایش همواره ادامه یافت. این نشانه تغییری مهم در اقتصاد جهان و ورود به عصر کشورهای بریک - برزیل، روسیه، هندوستان و چین - بود. کشورهایی که به نام «کشورهای در حال توسعه» شناخته میشدند، به دلیل وجود نیروهای قدرتمندی همچون رشد اقتصادی بالا، تجارت جهانی، افزایش بازارهای آزاد، فناوری و ارتباطات، فروپاشی اتحاد شوروی، گشایش چین و هندوستان، زنجیرههای عرضه جهانی و قدرت عظیم جهانیسازی مبدل به بازارهای نوظهور شدند. کشورهای بریک پیشرفت قابل توجهی داشتند.
در فاصله میان سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۱۳، اقتصاد چین به رشدی دو و نیم برابری دست یافت و رشد اقتصادی هندوستان نیز دو برابر شد. در این مدت، اقتصاد جهانی ۳۰ درصد، اقتصاد امریکا ۱۷ درصد، اقتصاد اروپا ۱۱ درصد و اقتصاد ژاپن فقط ۸ درصد رشد داشت. «ابرچرخه کالاها» (به معنای قیمتهای بالا و در حال افزایش نفت، مس، سنگ آهن و سایر کالاها در اثر رشد اقتصادی بالای این کشورها) از مشخصات عصر بریک است. این رشد تقاضا در عصر بریک، به ویژه از سوی چین، در بازار نفت جهانی تبدیل به عاملی تعیینکننده شد. اما در ادامه راه مشخص شد این ابرچرخه در حال اتمام است. رشد اقتصادی در کشورهای بریک در حال کندشدن بود و این به معنای کاهش رشد مصرف نفت و سایر کالاها بود. در بازار جهانی نفت، دیگر تفاضا و کشورهای بریک عوامل تعیین کننده نبودند. اکنون، نفت شیل امریکا تبدیل به عامل تعیینکننده شده بود. سایر کشورها، به ویژه کانادا، روسیه، برزیل و عراق، منابع جدیدی را به دست آورده بودند، اما نفت شیل، همواره، مهمترین منبع رشد بود. اکنون دیگر امریکا، به همراه روسیه و عربستان سعودی، در مسیر تبدیل شدن به یکی از سه قدرت بزرگ نفتی جهان قرار گرفته بود. این امر نه فقط برای بازار جهانی، بلکه برای مسائل ژئوپلیتیکی نیز بسیار مهم بود. به مدت چهار دهه بود که شبح کمبود و آسیبپذیری، دست و پای سیاست انرژی امریکا و سیاست خارجی آن را بسته بود و مانع از حرکت آن میشد. ریشه این جریان را باید در تحریمهای نفتی سال ۱۹۷۳ و سپس، انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹، که منجر به سرنگونی شاه و به قدرت رسیدن امام خمینی(ره) شد، جستوجو کرد. ولی دیگر این طور نبود. به گفته تامس دانیلون، مشاور امنیت آقای اوباما، رییسجمهور پیشین امریکا، انقلاب شیل موجب شده که واشنگتن در تعقیب و اجرای اهداف امنیت بینالمللی خود، به قدرت بیشتری دست یابد. مایک پمپئو، وزیر اسبق امور خارجه امریکا، نیز این گفته را به صورتی دیگر بیان کرد و گفت که انقلاب شیل موجب شده که ایالات متحده بتواند در امور بینالمللی به نوعی انعطافپذیری دست یابد که دههها، از آن بینصیب بود.
اما انقلاب شیل چگونه منجر به تغییر ژئوپلیتیک شد. مساله نخست مربوط به ایران و توافق هستهای (برجام) سال ۲۰۱۵ است. در سال ۲۰۱۲، تحریمهایی بر صادرات نفت و امور مالی ایران اِعمال شد. هدف این تحریمها وادار کردن ایران به حضور یافتن بر سر میز مذاکره بود. ولی مشخص نبود که آیا این تحریمها کارسازند یا خیر. مطابق پیشبینیها، کمبود عرضه نفت در جهان منجر به افزایش قیمتها شد و بر کشورهای وارد کننده نفت نیز آثار منفی گذاشت و در نتیجه، اثر تحریمها از میان رفت. قطعا تهران نیز همین انتظار را داشت و در نتیجه با اطمینان کامل اعلام کرد که تحریمهای جدید «محکوم به شکست است.» ولی افزایش تولید نفت در امریکا کاهش صادرات نفت ایران را جبران کرد و در ادامه تحریمهای نفتی پابرجا ماندند و تحریمهای مالی نیز به تحکیم تحریمهای نفتی کمک کردند. مورد دوم مربوط به اروپا و به پاسخ خشمگینانه پوتین در سنپترزبورگ باز میگردد. ظهور شیل از کلیدهای تنوعبخشی به بازار گاز اروپا و بهبود امنیت انرژی آن بوده است. وقتی رهبران اروپایی در مورد امنیت انرژی صحبت میکنند، غالبا به نفت توجه چندانی ندارند و گاز طبیعی و به ویژه میزان وابستگی به گاز شوروی سابق کانون توجه آنها است. روسیه، به عنوان مهمترین تامینکننده گاز اروپا، توانایی آن را دارد که از عرضه گاز به عنوان اهرمی برای اهداف سیاسی بهرهبرداری کند.
این نگرانی به دلیل وابستگی به خطوط لوله و انعطافناپذیری ذاتی آنها و در ادامه جنگ با اوکراین تشدید شد. وقتی گاز شیل امریکا به میدان آمد، ابتدا، نیاز این کشور به گاز طبیعی مایع از میان رفت و در نتیجه باعث شد صادرکنندگان بخشی از گاز طبیعی مایع خود را به اروپا صادر کنند. سپس، صادرات گاز طبیعی مایع از امریکا، گذار به سوی رقابت در اروپا را تسریع کرد و گاز امریکا و سایر منابع گاز طبیعی مایع، مستقیما وارد رقابت با گاز روسیه شدند. اکنون، خریداران اروپایی گزینههای متعددی را در اختیار داشتند و این به معنای تنوع عرضه بود که سنگ بنای امنیت انرژی است. در حال حاضر، امریکا به دلیل وجود شیل، به شیوهای نوین - که برای بسیاری از کشورها اهمیت استراتژیک دارد - در آسیا حضور دارد.
این امر منجر به افزایش تنوعبخشی میشود، وابستگی به غرب آسیا و تنگه هرمز را تعدیل میکند و گزینههای مختلفی را برای گاز طبیعی مایع فراهم میکند. با اینکه امریکا فقط یکی از تامینکنندگان نفت و گاز طبیعی مایع هندوستان است، اما این تجارت رو به رشد منجر به نزدیکتر شدن دو کشور شده و بعدی جدید و مثبت به روابط ستیزهجویانه آنها بخشیده است. شرکتهای ژاپنی و دولت ژاپن نیز مشتاق دریافت نفت و گاز امریکا هستند. از دیدگاه آنها، این منابع اهمیت زیادی در کاهش مازاد تجاری ژاپن با امریکا دارند و در امنیت انرژی جهان نیز نقشی عمده ایفا میکنند؛ زیرا ژاپن ۹۹ درصد از نفت و ۹۸ درصد از گاز طبیعی مصرفی خود را وارد میکند. پیش از وقوع فاجعه هستهای فوکوشیما در سال ۲۰۱۱، انرژی هستهای ۳۰ درصد از برق مصرفی ژاپن را تامین میکرد. اما در سال ۲۰۲۰، فقط حدود ۵ درصد از برق مصرفی این کشور از طریق انرژی هستهای تامین میشد. گاز طبیعی مایع، که پیش از این نیز در تولید برق اهمیت داشت، خلأ موجود را پر کرد و در سال ۲۰۲۰ حدود ۴۰ درصد از برق ژاپن با استفاده از گاز طبیعی مایع تولید میشد. در حال حاضر، کره جنوبی نیز بزرگترین خریدار گاز طبیعی مایع امریکا است.
در پاییز سال ۲۰۱۸، اتفاقی تاریخی رخ داد؛ هرچند که در آن زمان کسی توجهی به آن نکرد. ایالات متحده امریکا از روسیه و عربستان سعودی پیشی گرفت و جایگاه خود را به عنوان بزرگترین تولیدکننده نفت جهان، که بیش از چهار دهه قبل از دست داده بود، مجددا به دست آورد. اما افزایش تولید نفت در امریکا تا چه زمان و تا چه میزان ادامه خواهد یافت؟ برخی معتقدند که هنوز برای صحبت کردن در مورد توانایی ادامه تولید زود است. اما برخی میگویند پرمیان یگانه جایی است که هر بار، نقشهای از منابع آن ترسیم میشود، این نقشه بزرگتر میگردد. این در حالی است که در همه مکانهای دیگر، هر بار، نقشه منابع کوچکتر میشود.
انقلاب شیل بازار نفت جهان را متحول ساخته و در حال تغییر دادن مفاهیم امنیت انرژی است. «اوپک در مقابل غیراوپک»، یعنی سازوکاری که سالها بازار نفت جهان را شکل میداد، از میان رفته است و پارادایم جدید، یعنی سه تولیدکننده بزرگ - ایالات متحده امریکا، روسیه و عربستان سعودی - جایگزین آن شده است.