جیبهای خالی، بازارهای کساد
زهرا سلیمانی|
وضعیت بازارهای اقلام مصرفی در کشور در روزهای پایانی سال چگونه است؟ این پرسشی است که بسیاری از فعالان اقتصادی و خانوادهها میخواهند از پاسخ آن با خبر شوند.
البته هر کدام از وزارتخانهها، اتحادیههای صنفی، کارشناسان اقتصادی و انجمنها به این پرسش پاسخهای متفاوتی میدهند. اما کمتر پیش میآید که رسانهای، پای صحبت کسبه، مردم کوچه و بازار و خانوادههای ایرانی بنشیند و مطالبات و خواستههای آنان را بازتاب دهد. اما چرا مهم است که بدانیم در زیر پوست بازارهای شب عید کشور چه میگذرد؟ اقتصاددانانی مانند دارون عجم اوغلو معتقدند برای درک فاصله ملتها با توسعه کافی است، به «ایستگاههای مترو»، «مدارس و محیطهای آموزشی» و «بازارهای کشور» هدف سر بزنید تا متوجه شوید، یک کشور چه فاصلهای با توسعه دارد.
بر این اساس خبرنگار تعادل در فاصله کمتر چند روز تا پایان سال 1401 خورشیدی، راهی برخی مراکز خرید در تهران و البرز شده تا در گفتوگوی چهره به چهره و رودررو با مردم و کسبه، تصویری از وضعیت بازارهای خرید شب عید برای مخاطبان فراهم کند.
سکانس نخست پاساژهای شلوغ، اما بدون مشتری!
یکی از پاساژهای معروف در فلکه دوم صادقیه، نخستین مرکز خریدی است که به آن مراجعه میکنم. مرکزی که در آن فروشگاههای متعدد پوشاک، کیف و کفش، لوازم ورزشی، جواهرات و... وجود دارند.
در ابتدای ورود به مرکز، احساس میکنم این همه ازدحام حتما نشانه خوبی است. اما دقایقی بعد متوجه یک تناقض عجیب میشوم؛ هرچند پاساژ شلوغ است و مراجعهکنندگان قابل توجهی در آن موج میزنند، اما کمتر شاهد آن هستم که مشتریان برای خرید اقدام کرده و کارت بکشند. اغلب سفارش کالایی را به فروشنده میدهند و حتی آن را تست میکنند، اما پس از مشخص شدن قیمت کالا از خیر خرید میگذرند. برای اطمینان از موضوع، با چند نفر از صاحبان فروشگاهها سر صحبت را باز میکنم.
صاحب یکی از این فروشگاهها که بیرون در مغازهاش برای روشن کردن سیگاری بیرون آمده در جریان گفتوگو با تعادل در پاسخ به وضعیت کار و کاسبی؟ میگوید: «توقع دارید، چطور باشد؟ رونق بازار ارتباط مستقیمی با جیب مردم دارد. وقتی جیب مردم خالی باشد و دورنمای آینده برایشان روشن نباشد، وضع کسب و کار هم کساد است.» مهران سبزعلی در حالی که پک عمیقی به سیگارش میزند، ادامه میدهد: «از قدیم میگفتند بازار شب عید برای کاسب، حکم آب برای ماهی را دارد. اصلا بسیاری از کسبه همه سال را سرمایهگذاری میکنند تا در بازار شب عید بتوانند جبران کنند و سودی ببرند.
وقتی بازار شب عید با رونق، همراه نباشد، یعنی باید فاتحه کاسبی را بخوانیم. میدانید، اجاره این فروشگاه ماهیانه چقدر است؟ الان که من با شما صحبت میکنم، 10 روز به پایان سال مانده، اما فروشم 40درصد سال 99 هم نبوده است. چرا؟ چون مردم پول ندارند.»
آقا مهران ادامه میدهد: «البته مردم هم حق دارند، طرف در تهران، خودش را بکشد10 تا 15 تومان درآمد دارد، حداقل 7 الی 8میلیون تومان را باید اجاره خانه بدهد، بقیهاش هم صرف خورد و خوراک و... میشود. دیگر پولی نمیماند که مردم بخواهند صرف لباس و کفش و... کنند. من خودم سال دیگه، مغازهام را جمع میکنم و میرم ترکیه.» صحبتها به اینجا که میرسد، یکی شاگردان مغازه آقا مهران را صدا میکند و او را به داخل مغازه میکشاند.
سکانس دوم؛ خانوادهها چه میگویند؟
در همان مرکز خرید، خانوادهای متشکل از یک آقا، یک خانم و دو دختر حدودا 15 و 10 ساله توجهم را جلب میکنند. چند دقیقهای با نگاهم دنبالشان میکنم. مرد در یکی از نیمکتهای تعبیه شده در پاساژ مینشیند و زن همراه با دو دخترش از این فروشگاه کفش به فروشگاه بعدی سرک میکشند. در یک فرصت مناسب با مادر خانواده که خودش را الهام.م معرفی میکند، هم صحبت میشوم. میگوید: «قیمتها اینقدر بالاست که آدم نمیتونه روی هیچ کالایی دست بذاره. من یک دختر نوجوون دارم. دوست داره، کتونی برند بپوشه. هفته پیش که دلار تا 60 تومان هم بالا رفت، قیمت یه کتونی رو پرسیدم، 4میلیون تومان بوده، امروز که دلار زیر 50تومان رسیده هم قیمتش همونه.»
او در ادامه میگوید: «تو کشورهای دیگه میشنویم میگن، آدم اگه دو ماه حقوقش را جمع کنه میتونه یه ماشین معمولی 10هزار دلاری بخره. اما تو ایران قیمت یه کتونی نصف حقوق ماهیانه یک کارمنده!! بازم باباش راضی شد تا کتونی رو بخریم. اینقدر گشتیم که باباش خسته شد، نشست رو نیمکت گفت برید، بخرید... ولی دلم نمیاد 3تومان یا 4تومن پول یه کتونی بدم.
یک سال به بچه قول یک کتونی رو دادیم اما اینقدر گرونه که آدم نمیدونه چیکار کنه. الان یک ساعته تو شهر داریم کتونیفروشیها رو میگردیم شاید ارزونتر پیدا کنیم، ولی همه جا همینه.» او که انگار به دنبال گوش غریبهای برای درددل بود، میگوید: «اینقدر گشتیم که دخترم ناراحت شد و گفت، مامان نمیخوام، کتونی فیک میخرم... اومدم نشستم اینجا دارم فکر میکنم، یعنی خرید کتونی همه جای دنیا اینقدر سخته؟ تو ایران حقوق به ریاله، هزینهها به دلار.»
سکانس سوم بازار اقلام دست دوم خارجی
زمانی که میخواهم از مرکز خرید بیرون بیایم، فردی اتیکتی تبلیغاتی به دستم میدهد که روی آن نوشته شده، «فروش لباسهای برند دستدوم خارجی.» به نظرم جالب میرسد، آدرس فروشگاه را پیدا میکنم در یک کوچه فرعی چند صد متر پایینتر از پاساژ، محل فروش اجناس دست دوم است. خودم را به فروشگاه میرسانم. شکل و شمایل فروشگاه مرا به یاد مغازههای تاناکورای دهه 60 و 70 میاندازد. در این فروشگاه از کیف و کفش گرفته تا لباس مجلسی و میهمانی و کاپشن و... وجود دارد.
عجیب اینجاست که حتی لباس زیر دست دوم هم میفروشند! با یکی از خریداران که زنی حدودا 45 ساله به نظر میرسد سر صحبت را باز میکنم و اینکه آیا از خرید اجناس دست دوم رضایت دارد یا نه؟ مهسا میگوید: «امروز مردم همه چیزشان چشمشان شده. من خودم دوست دارم اجناس برند بپوشم، ولی اینقدر گرون شده که نمیشه خرید؛ یا باید فیک بخریم یا دست دوم. خانوم جون مگه چقدر زندهایم؟ آدم دوست داره، برند بپوشه، بهترین اجناس رو بخره، ولی اینقدر گرونیه که ناچار به خرید اجناس دست دوم هستیم.» قیمت اجناس این مغازه به نسبت اجناس نو، هرچند پایین است اما برخی در هنگام خرید همین اجناس هم با فروشنده برای تخفیف چانه میزنند. هنگام بیرون آمدن از مغازه، مهسا هم خریدش تمام شده و همراه با دو کیسه خریداری شده از اجناس دست دوم، راهی خانهاش میشود.
سکانس چهارم؛ بازار گرم دستفروشان
در شرایطی که بازار اغلب کسبه در روزهای پایانی سال یا کساد است یا اینکه از رونق سالهای قبل فاصله دارد، بازار دستفروشان حسابی داغ است. بازارهای دستفروشی که در جای جای شهرها و محلات کشور بر پا شده و در آن اقلام فیک، بدون تاریخ مصرف واقعی و کیفیت مطلوب با قیمتهایی به مراتب کمتر از قیمت فروشگاهها عرضه میشود. از خیابان انقلاب تا چهارراه ولیعصر و... فرشی از دستفروشان با اقلام مختلف پهن شده است. از کیف و کفش و شلوار جین و... گرفته تا کتاب و قابلمه و لوازم خانگی و... مجموعهای از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را در خود جای داده است. ناگهان فروشندهای فریاد حراج جنسی خاص را سر میدهد و هجوم خریداران برای جا نماندن از غافله خریداران صحنههای عجیبی را شکل میدهد.
در کنار این دستفروشان، برخی دیگر از کسبه هم سر برآوردهاند که وظیفه خدمترسانی را انجام میدهند. مثلا فردی فلاکس چای به دست، چای و قهوه مورد نظر دستفروشان را تامین میکند. فرد دیگری، غذای خانگی درست کرده و توزیع میکند. برخی وظیفه تامین امنیت راستههای دستفروشی برای جلوگیری از دزدی و کیف قاپی را به عهده دارند و...
بعد از تلاش فراوان با یکی از دستفروشان که کیفهای فیک زنانه با آرم برندهای معتبر گوچی و فندی و... میفروشد همکلام میشوم و از او درباره رونق کاسبیشان در شرایطی که اغلب کسبه از نبود مشتری مینالند، میپرسم. متین که پسرکی 16 ساله است، میگوید: «آبجی! دیگه روزی دست خداست. مردم دنبال جنس ارزونن، ما هم که اجاره مغازه و مالیات و عوارض نمیدیم. البته به مامورای سد معبر و شهرداری شیتیل میدیم. این میشه که قیمت جنسامون برای مشتری کمتر در میاد.»
متین در این بین یک مشتری را راه میاندازد و دوباره مشغول صحبت میشود: «آبجی عکس منم تو روزنامه میزنی! خداییاش خوشتیپ نیستم؟ آشنا نداری منو به عنوان بازیگر معرفی کنی خداییش؟ من خیلی فیلمما...» از او درباره چگونگی تامین اجناسش میپرسم، میگوید: «تو بازار، یه سری کله گندهها هستند که جنس از چین وارد میکنن. (متین از برخی افراد شناخته شده در حوزههای سیاسی و اقتصادی هم نام میبرد) این جماعت دستفروش رو هم که میبینی، پیاده نظام اونان، کله گندهها و آقازادهها جنس از چین وارد میکنن، ما هم میفروشیم. این وسط هم یه سود بخور نمیری میبریم. اصل سود رو ولی همون آقازادهها و کلهگندهها میبرن.» متین هرچند بیشتر از چهار کلاس سواد ندارد، اما تحلیلهایش بسیار جذاب و شنیدنی است.
خودش میگوید: «من مدرسه نرفتم، یعنی نشد که برم. بابام وقتی 9 سالم بود به رحمت خدا رفت. من موندم و یه مادر و سه تا خواهر. از همون موقع شروع کردم کار کردن. اولش شاگردی کردم و بعدش هم یکی از دوستام گفت، دستفروشی بهتره. الان 4 ساله که دستفروشی میکنم. این خیابونا آبجی برای من مثل دانشگاهه. خیلی تجربه از کف خیابون به دست آوردم. اینکه چِشمم پی ناموس و مال کسی نباشه تا خدا هوامو داشته باشه. خدام هوام رو داشته، آبجی.» از متین یک کیف با مارک فیک گوچی میخرم و در تمام طول راه به حرفهای عمیق پسرکی میاندیشم که فقر و نداری و کار در خیابان به او مفاهیم ارزشمندی هدیه داده است.
سکانس پایانی؛ یک میلیون کسب و کار آنلاین که از دست رفتند
یکی دیگر از مواجهههای خبرنگار «تعادل» مربوط به فروشگاهی بود که قبلا در زمینه آنلاین فعالیت میکرد، اما اجرای طرح صیانت مانند صاعقهای ناگهانی، کسب و کارش را بر باد داد. میترا.ک یکی از بانوان سرپرست خانوادهای است که یک فروشگاه آنلاین را طی 4 سال ساماندهی کرده بود، اما پس از مسدودسازی اینستاگرام در سال 1401 همه سرمایهگذاری و مشتریهای خود را از دست داد. قرار با میترا 53 ساله در یکی از کافههای شهر کرج برنامهریزی میشود. او در ابتدای اظهاراتش میگوید: «خانوم، خیلی زحمت کشیدم تا یه فروشگاه آنلاین دایر کنم. 5 سال پیش از همسرم جدا شدم. معتاد بود، شکاک بود و دست بزن داشت. انگار همه اخلاقای بد دنیا تو وجودش بود. مهرم رو بخشیدم و جونم رو آزاد کردم. یه دختر 19ساله و یه پسر 13ساله دارم. به پیشنهاد یکی از آشناها همه داراییام را لوازم آرایشی، ادکلن و... خریدم و یه فروشگاه آنلاین زدم.»
میترا در حالی که قهوه اسپرسوی خود را سر میکشد، میگوید: «برای جذب مشتری، تبلیغات، نیاز سنجی و.. شبانه رو خودم و بچه هام زحمت کشیدیم. یک سال اول اجناسم را زیر قیمت و با کمترین سود فروختم تا مشتری جمع بشه. تازه 2 سال بود کارم گرفته بود و 10 هزار فالور و کلی مشتری پیدا کرده بودم که اینستاگرام رو بستند. خدا نگذره از کسایی که نون مردم را آجر میکنند.» میترا در حالی که سعی داشت بغض خود را فرو بخورد میگوید: «الان هر چقدر تلاش میکنم، نمیتونم به مشتریام سرویس بدم. بعضیهاشون نمیتونن کانکت بشن، بعضیهای دیگه خریدشون را از جای دیگه میکنند و این وسط با سرنوشت من و بچههام بازی شد. فقط من نیستم، دهها نفر رو فقط من میشناسم که این بلا سرشون امده. تو کل ایران شنیدم یک میلیون فروشگاه آنلاین تعطیل شده و 4 میلیون نفر بیکار شدند.»
پرسههای مستمر خبرنگار در فروشگاهها، مراکز خرید و دهها گفتوگو و مصاحبه با کسبه و خانوادهها از یک واقعیت عریان پردهبرداری میکند و آن اینکه ردپای مشکلات بنیادین اقتصادی و نزول شاخصها، تاثیر مستقیم خود را بر روی بازار کسب و کار کشور گذاشته است. به نظر میرسد، مردم در شرایطی که امکان خرید اجناس برند و با کیفیت را ندارند، ترجیح میدهند اقدام به خرید اجناس دست دوم خارجی، کالاهای فیک و اجناس بیکیفیتی کنند که برخی افراد و جریانات از چین وارد کشور کردهاند. اوضاع در بازار خشکبار و آجیل شب عید هم بهتر از سایر بازارها نیست. قیمتهای نجومی شیرینی، آجیل و... همگی حاکی از آن است که عید امسال برای خانوادههای ایرانی با مصائب مالی فراوانی همراه است. وضعیتی که نه در شأن مردم ایران است و نه کمکی به رونق تولید و بهبود شاخصهای کسب و کار در کشور میکند.