چرا عدالت، چرا آزادی؟

۱۴۰۲/۰۳/۲۴ - ۰۴:۵۹:۵۵
کد خبر: ۲۰۸۲۴۷
چرا عدالت، چرا آزادی؟

چرا بحث هایک امروز در جامعه ایرانی مطرح شده است؟ این سوالی است که در حوزه جامعه‌شناسی مطرح است. باید دید چه عواملی در جامعه رخ داده که در میان همه اندیشمندان یک اسم بیشتر در جامعه (محافل اقتصادی) مطرح شده است؟ حس ما این است که امروز در جامعه ایرانی با بحران‌هایی عملی در بخش‌های مختلف اقتصادی، راهبردی، ارتباطی و... مواجه هستیم که باید پاسخ اساسی به آنها داده شود.

قدرت خرید مردم کاهش پیدا کرده، تورم بیشتر شده و فقر در حال گسترش است و... وقتی مشکلی عملی به این صورت ظاهر می‌شود، باورها این است که مسائل از سطح سیاست اقتصادی فراتر رفته است. سوال این است موضوعات در چه سطحی فروکاسته شده است؟ برخی می‌گویند بحث را باید به سطح نهادها کشاند. عده‌ای دیگر عمیق‌تر می‌شوند و می‌گویند همین ترتیبات نهادی، محصول یک‌سری نظامات اندیشه‌ای است. یعنی به گونه‌ای فکر شده که چینش نهادی خاصی در جامعه شکل گرفته است.

یعنی سیاست‌های ناکارا استخراج شده است. یک چنین نظم استدلالی وجود دارد که هر کدام هم طرفداران خاص خود را دارد. مساله بعدی این است که ایران کشوری است که در سنت خود جریان‌های فلسفی جدی دارد. یعنی از قدیم‌الایام فلسفه در نظامات حوزوی و آموزشی و... جای جدی دارد. فلسفه غرب هرچند بخشی از این جایگاه را گرفته، اما به هر حال قوت نگاه فلسفی در جامعه ایرانی بالاست. به نظرم در مقابل یک چنین نگاهی که همه ‌چیز را تلاش می‌کند به بطن فلسفی ببرد، نگاه عمل‌گرایانه است. 

بر اساس روایت دیگری، دو نوع زیست اروپایی و امریکایی در جهان وجود دارد. یک نوع زیست عمل‌گرایانه امریکایی است و نوع دیگر زیست اروپایی است که موضوعات را بنیادین می‌بیند. روشنفکران قرن اخیر ایران عمدتا تحت تاثیر نگاه اروپایی بوده‌اند. این نگاه در کشور وارد شده و در کنار شاخص‌های فکری درونی جامعه ایران، هر مساله‌ای را در خاستگاه‌های اندیشه‌ای می‌بیند.

از منظر خاستگاه‌های اندیشه‌ای دو جریان چپ (کمونیست‌ها، سوسیالیست‌ها، چپ‌های اسلامی و...) و جریان راست و لیبرتارین‌ها (معادل اصالت آزادی) وجود دارند. برداشت من از جوامعی در اروپا وضعیت معیشتی بهتری داشته‌اند، آن است که عموما افراد جامعه به دنبال جریان اصلی اقتصادی هستند و جریاناتی که خیلی چپ و راست می‌اندیشند در اقلیت هستند. در ایران اما دو سر این طیف‌ها بسیار قوی هستند و وسط ماجرا، ضعیف می‌شوند. 

به همین دلیل است که در جامعه ایرانی در سطح اقتصاد سیاسی یک مشکل جدی داریم، سیاستمداران هیچ کدام اقتصاد نخوانده‌اند و نمی‌توانند از دانش اقتصادی استفاده کنند. وقتی تصمیم به سیاستگذاری می‌گیرد با جریاناتی مواجه است که هر کدام مطالبات خاصی دارند. در یک چنین شرایطی سیاستمدار نمی‌داند به مطالبه کدام جریان باید توجه کند. 

بنابراین سیاستمدار دچار حیرت می‌شود و این حیرت سیاستمداران به شکل زیگزال در نظامات اقتصادی متبلور می‌شود. از دولت سیدمحمد خاتمی که وزیر اقتصادش را اقتصاد اسلامی گذاشت و سایر افراد در بخش‌های اقتصادی را با دیدگاه‌های مختلفی چید تا احمدی‌نژاد و روحانی و... با یک چنین شرایطی مواجهیم. امروز هم بحران‌های بالا گرفته، نارضایتی‌ها بیشتر شده و شوری‌ها افزون‌تر شده است. وقتی به خاستگاه‌ها بازگردیم، یکی از افرادی که ساده‌ترین قلم را دارد و با مخاطب ارتباط نزدیکی برقرار می‌کند، هایک است. سایر اندیشمندان راست، دیدگاه‌های خوبی دارند، اما هایک راحت‌تر خوانده می‌شود. برجسته‌تر می‌شود و نقدها بیشتری از طرف مخالفان دریافت می‌کند. این گونه می‌شود که در جامعه ایرانی هایک برجسته می‌شود و توجه‌های بیشتری را جلب می‌کند. 

(ادامه دارد)