کره یا توپ؛ مساله این است
«توپ یا کره»؟ این دو گانهای است که بسیاری از کشورهای توسعهیافته قبل از نایل آمدن به توسعه پایدار در برابر آن قرار گرفتهاند و به یک انتخاب درست توانستهاند توسعه را در آغوش بگیرند. مائو رهبر فقید چینیها، قبل از دهه 80 میلادی اعلام میکرد، چین از بین دوگانه توپ یا کره، توپ را انتخاب میکند و ظرفیتسازی خود را در زمینه امنیتی و نظامی تعریف میکند.
در دهه هشتاد میلادی، جانشینان مائو مانند جیانگ زمین، دن شیائوپنگ، زائو زیانگ و... تعریف متفاوتی از منافع ملی ارایه کرده و در این دوگانه کره را انتخاب کردند. یعنی تلاش کردند، بعد از ظرفیتسازی در حوزه امنیتی و نظامی، منافع ملی چین را در حوزههای اقتصادی و رفاهی تعریف کنند.
در دنیای جدید و بر اساس تعاریف قرن 21، هر لحظه غفلت رنکینگ کشورها در حوزههای جهانی را تغییر میدهد. امروز توسعه یک کلمه اختیاری و تزئینی نیست یک اجبار است. ایران هم چارهای جز تن دادن به الزامات توسعه ندارد؛ ممکن است امروز گزارههای امنیتی و نظامی در اولویت باشند اما نهایتا باید توسعه رفاهی و اقتصادی را در آغوش بکشد و ذیل اولویتهای منافع ملی خود قرار دهد.
این روزها مناسبات ارتباطی ایران با غرب به مرحله حساسی رسیده است. توافق دو کشور ایران و امریکا در خصوص تبادل زندانیان دو کشور از یک طرف و اظهارات مسوولان اتحادیه اروپا درباره ضرورت احیای برجام و... جامعه رادر برابر پرسشهای تازهای نشانده است. در علم روابط بینالملل واژهای وجود دارد با عنوان Status Quo» » یا حفظ وضع موجود که از آن برای تفسیر برخی روابط آشوبناک از آن استفاده میشود. در واقع دو سوی یک مناسبات که در وضعیت آشوبناک قرار دارند تلاش میکنند ابتدا از بدتر شدن شرایط جلوگیری کرده و بعد آرامآرام و به صورت تدریجی تلاش برای بهبود را در دستور کار قرار دهند.
اساسا سیاست چماق و هویج که امریکا در خصوص ایران به کار میگیرد نوع خاصی از اجرای سیاست حفظ وضع موجود است. یعنی امریکا از یک طرف تلاش میکند با انعطاف در خصوص صادرات نفتی ایران ظرفیتهای ارتباطی تازهای با ایران ایجاد کنند و از سوی دیگر نیروهای نظامی خود در خلیج فارس را افزایش میدهد تا پیام متفاوتی را به ایران و شرکای منطقهای امریکا بدهد. این یعنی Status Quo که امریکا در حال اجرای آن است.
البته ایران و امریکا هرگز به توافق استراتژیک نمیرسند چرا که جهانبینی متفاوتی در دو سوی این معادله حاکم است. برای رسیدن به توافق استراتژیک باید جهانبینیها یکی شود یا حداقل به هم نزدیک شود. بهبود روابط ایران با غرب تنها به صورت تاکتیکی نمود دارد. مثلا برجام یک توافق تاکتیکی بود. ممکن است این توافقات فربه باشد مانند برجام، ممکن است، نحیف باشد مانند تبادل زندانیان. به عبارت روشنتر، زمانی سیاست چماق برجسته میشود مانند رویکردهایی که ترامپ در پیش میگرفت و زمانی هم سیاست هویج برجستهتر میشود، مانند برنامههایی که بایدن و اوباما در پیش میگیرند.
البته همه این سیاستها مقطعی است، این معادلات حل نمیشوند مگر اینکه دو طرف به اندازهای به هم نزدیک شوند که حاضر به معامله شوند. امریکا هژمونی مهمی در منطقه است و تلاش میکند هژمونی خود را مستقر سازد. در این میان بازی ایران بسیار مهم است، ایران در هر صورت باید منافع ملی خود را حفظ کند. منافع ملی هم تابعی از متغیرهای مختلف است. در حال حاضر رشد اقتصادی ایران بیش از 12سال است که میانگین صفر درصدی دارد.
در جهانی که یک سال توقف، کشورها را با ضرر و زیان فراوانی مواجه میسازد، ایران بیش از 12 سال رشد اقتصادی صفر درصدی دارد. دیگر رقبای اقتصادی ایران امارات و عربستان و قطر نیستند، این نگرانی وجود دارد که بنگلادش و برمه و... از ایران سبقت گرفته و جایگاه ایران را به دست آورند.
به همین دلیل است که معتقدم تعریف درستی از منافع ملی در ایران وجود ندارد. ایران به دلایل مختلف، منافع ملی خود را در حوزه امنیتی تعریف کرده است. اما در جهان امرروز، اولویت منافع ملی در حوزه اقتصادی تعریف میشوند. کرهجنوبی منافع ملی خود را در قلمروی اقتصاد و رفاه تعریف میکند، کره شمالی در حوزههای امنیتی و نظامی. روز و روزگاری اما هر کشوری باید سطح اولویتهای ملی خود را ارتقا داده و به سطوح رفاهی و اقتصادی و توسعهای براند. مسیری که ایران هم ناگزیر از پیمودن آن است.