ماندن یا رفتن؛ مساله این است

انتشار یک عکس طی روزهای گذشته در فضای مجازی انگار تلنگری بود بر خواب بسیاری از مسوولان. رفتن یکشبه ۱۳ فارغالتحصیل دانشگاه شریف از کشور. بماند که ابتدا مسوولان دانشگاه سعی کردند این خبر را تکذیب کنند و بگویند یکی داشته میرفته و بقیه دوستانش بودند که برای بدرقه و گرفتن عکس یادگاری در آنجا حضور داشتند. اما واقعیت همان است که از اول گفته شد.
اینکه حالا ۱۳ نفر با هم رفتهاند یا ۱۰ نفر خیلی مهم نیست اینکه نخبگان یکی یکی رفتن را به ماندن ترجیح میدهند مسالهای است که باید مورد توجه قرار گیرد. چه اتفاقی در حال رخ دادن است. چرا باید در جامعهای که مسوولانش از یک سو تلاش میکنند قانون جوانی جمعیت را اجرایی کنند از سوی دیگر جوانان و نخبگانش مهاجرت را برمیگزینند و آینده و زندگی خود را در جغرافیای دیگری دنبال میکنند و چه بسا فرزندانشان را هم در همان جغرافیا به دنیا بیاورند و پرورش دهند اما قطعا در این بین هیچ منفعتی برای اجرایی شدن قوانین شتاب زده مسوولان نخواهد داشت.
چرا باید قبل از اینکه به فکر حذف غربالگری باشیم فکری به حال اقتصاد و معیشت و البته زیرساختهای کشور برای بهتر شدن شرایط رفاهی افراد نمیکنیم تا این موج فزاینده مهاجرت را یک روزی یک جایی بتوانیم متوقف کنیم. اینکه بر اساس پیشبینیها طی چند سال آینده مجبوریم حتی پزشک هم از کشورهای دیگر وارد کنیم نشان میدهد این قوانین شتابزدهای که بدون فراهم آوردن مقدمات اجرایی شدن به تصویب میرسند و ابلاغ میشوند نه تنها گرهای از مشکلات پیری جمعیت و... حل نمیکنند که باعث میشوند هر روز دورنمای آینده کشور بیش از روز قبل مه آلوده و کدر شود.
وقتی در یک شب ۱۰ یا ۱۳ یا حتی ۳ دانشجوی نخبه کشور ایران را به مقصدی دیگر برای دنبال کردن رویاهایشان ترک میکنند یعنی مسوولان نتوانستهاند موفق عمل کنند. نه در زمینه رفع مشکلات اقتصادی، نه در زمینه مسائل اجتماعی و نه حتی در زمینه تصویرسازی آینده برای جوانانی که میدانند میتوانند مفید باشند اما امکان مفید بودن از آنها گرفته میشود.
آنها میروند. جوانان، پزشکان، پرستاران، صنعت گران و ... مهاجرت آخرین راهی است که وقتی نمیتوانی خودت را با شرایط وفق بدهی وقتی هر چه تلاش میکنی کمتر به نتیجه میرسی و وقتی میبینی مسائلی مانند معیشت و سلامت برای مسوولان اولویت نیست و رفاه نسبی هم بیشتر به یک آرزوی دستنیافتنی تبدیل شده، انتخابش میکنی. رفتن و دل کندن از جایی که به دنیا آمدهای بزرگ شدهای، بالیدهای، نسل اندر نسل در این جغرافیا نفس کشیدهای کار سادهای است حداقل برای برخی افراد بسیار سخت است.
اما وقتی به جبر زمانه مجبور میشوی از تمام رویاهایت دست بکشی و به این فکر کنی در جایی دیگر یا سرزمینی دیگر خشت خشت رویاهایت را از ابتدا روی هم بچینی ساده نیست. برای آنها که میروند سختتر است اما وقتی چارهای نداشته باشی نتیجه همان عکس است. همان عکس ۱۳ دانشجوی شریف که یکشبه جلای وطن کردند. ما میمانیم و قحط الرجالی که مسوولانمان با پافشاری بر تدابیر اشتباه خود رقم زدهاند و هر روز هم بیشتر از روز قبل ناامیدی از در و دیوار این سرزمین بالا میرود.
