بدرود فیلسوف سینمای ایران

۱۴۰۲/۰۷/۲۷ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۲۱۷۷۵۱
بدرود فیلسوف سینمای ایران

پاییز واقعی اینجا بود وقتی چهره غم زده صدها نفر را می‌دیدی که برای وداع با فیلسوف سینمای ایران داریوش مهرجویی و همسرش وحیده محمدی فر آمده بودند. مراسم در مقابل تالار وحدت راس ساعت ۱۰ صبح شروع شد.

گلی ماندگار|

 پاییز واقعی اینجا بود وقتی چهره غم زده صدها نفر را می‌دیدی که برای وداع با فیلسوف سینمای ایران داریوش مهرجویی و همسرش وحیده محمدی فر آمده بودند. مراسم در مقابل تالار وحدت راس ساعت ۱۰ صبح شروع شد. هر چه بود صدای گریه و چشمان سرخ هنرمندانی بود که هنوز هم چنین فاجعه‌ای را باور نکرده بودند. برخی از آنها از جمله رضا درمیشیان چنان بی‌تاب و بی‌قرار بود که چند نفر دیگر برای آرام کردن او آمده بودند از جمله سیامک انصاری و علی مصفا... شاید اگر خبر درگذشت مهرجویی در یک صبح پاییزی با اعلام اینکه این هنرمند ۸۴ ساله به دلیل ایست قلبی درگذشته اینقدر شرایط را تلخ و ملتهب نمی‌کرد. آنچه بر این هنرمند بزرگ کشورمان و همسرش گذشت تنها در ژانر وحشت سینمای دنیا جای می‌گیرد. نگاه‌ها همه اما به دنبال «مونا» بود. دخترکی نوجوان که شاید تراژیک‌ترین و بدترین صحنه‌های عمرش را دیده و حالا باید تا تمامی عمر آن صحنه‌های فجیع را در پستوی ذهنش پنهان کند.

او که بی‌تاب‌تر از هر کس دیگری در کنار نزدیکانش ایستاده بود و در حالی که بی‌صدا می‌گریست منتظر رسیدن پیکر بی‌جان پدر و مادرش بود. تلخی این درد برای دختر نوجوانی که آرزوهای بسیار داشت و می‌خواست آنها را در کنار و پدر و مادر تجربه کند غیر قابل تحمل می‌نمود اما مونا مهرجویی محکم و استوار ایستاده بود. اشک می‌ریخت اما شیون نمی‌کرد. فریاد نمی‌زد. او در سکوت مطلق نظاره‌گر تراژدی تلخ زندگی‌اش بود. با چشمانی اشک بار و نگاهی نافذ. گاهی زانوانش سست می‌شد و دستی او را نگه می‌داشت اما به قول خودش انگار پدر و مادر کنارش ایستاده بودند شانه‌هایش را نگه داشته بودند و از او می‌خواستند که قوی و استوار باشد. 

تلخی سوگ بر چهره بزرگان هنر

اما این تنها مونا نبود که بی‌صدا اشک می‌ریخت کمی آن سوتر بهمن فرمان آرا، مسعود کیمیایی، فرهاد آییش، فرامرز قریبیان و دیگر هنرمندان کشور نیز بهت زده و غمناک به نظاره ایستاده بودند. دیدن شانه‌های لرزان مسعود کیمیایی و بهمن فرمان آرا 

برای هیچ کس عادی نبود. تلخی بغضی که در گلویشان نشسته بود را در سخنانی که بر زبان آوردند هم می‌شد دید. 

علی سنتوری و وداع با مهرجویی

اجرای مراسم بر عهده بهرام رادان بود. همان علی سنتوری که چند روز قبل سنتورش را از خانه داریوش مهرجویی دزدیده بودند. همان فیلمی که هیچگاه اجازه اکران پیدا نکرد. همان فیلمی که از عشق داریوش مهرجویی به سنتور می‌گفت. همان فیلمی که قرار بود با ساخت لامینور به دوگانه‌ای ماندگار در سینمای ایران بدل شود. اما دستی ناپاک فیلسوف سینمای ایران را راهی دیار باقی کرد تا او همیشه در فیلم‌هایی که ساخته زنده بماند. در پری نفس بکشد، در لیلا فریاد بزند، در هامون به دنبال حق خود باشد و در دختر دایی گمشده پرده از واقعیت‌ها بردارد. 

غیرممکنه!

مسعود کیمیایی که در کنار داریوش مهرجویی از آغازگران موج نوی سینمای ایران بود در مراسم تشییع دوست و همکار قدیمی‌اش از شدت اندوه قادر به صحبت نبود و در صحبت‌های کوتاهی گفت: «هیچی نمی‌توانم بگویم... راجع به داریوش مهرجویی و رفتنش از این جهان حرف بزنم؟ غیر ممکنه!» 

 ای مهر فرزانه!

سپس فرهاد آییش بازیگر سخنانش را با تسلیت برای قتل داریوش مهرجویی و همسرش آغاز کرد و گفت: استاد علی نصیریان در سفر هستند و پیامی را فرستادند. نصیریان در این پیام صوتی گفت: در بیماری با فکر و خیالت به سر می‌برم. من فرو ریختم و بی‌خواب شدم. چه کنم؟ از اولین کار خلاقه‌ات در کنارت بودم تا آخرین کار، اما الان نیستم.‌ای مهر فرزانه! این چه روزگاری است؟!

    قرارمان این نبود!

بهمن فرمان‌آرا هم در سخنانی گفت: داریوش جان قرار نبود این ملاقات اینجا انجام شود. ما کجا زندگی می‌کنیم؟ یکی از بزرگ‌ترین هنرمندان این مملکت باید سلاخی شود؟ او در بخش دیگری از سخنانش گفت: هیچ چیز نمی‌توانم بگویم. چطور دوربین کار نکرد؟ دل ما شکسته است و هر هفته قرار است اینطور جمع شویم برای یک نفر دیگر که می‌رود؟ با این حال تشکر می‌کنم از اینکه آمدید.

    نمی‌شود اینطور بی‌خداحافظی رفت

علی مصفا (بازیگر) نیز در این مراسم با حضور در جایگاه، پیام فریار جواهریان (همسر سابق) و صفا مهرجویی را قرائت کرد. فریار جواهریان نوشته بود: چطور می‌توانم از شیفتگان داریوش تشکر کنم. چگونه چنین مرگ هولناکی برای داریوش و وحیده رقم خورد؟ دلم به این خوش است که نسلی جدید فیلمهایت را کشف می‌کند و معنای خاص خود را از آن پیدا می‌کند. چند سال است مشغول نوشتن خاطراتی هستیم. خاطراتی که در آن خشم هم بود، ولی حالا دیگر خشمی وجود ندارد و چه حیف که در هفت ماه گذشته با داریوش قهر بودم، نمی‌شود اینطور بدون خداحافظی بروی. دلم پیش موناست که  یک شبه تنها شد. پیش صفا و مریم که چطور پدرشان را از دست دادند.

    گریه امان نمی‌داد

محسن امیر یوسفی رییس کانون کارگردانان نیز برای قرائت پیام این کانون پشت میکروفن رفت اما به قدری متاثر بود که گریه امانش را برید و نتوانست به خوبی از پس کاری که به او محول شده بود بر بیاید.  بهرام رادان نیز در ادامه پیامی از کیانوش عیاری کارگردان خواند که در بستر بیماری است و اعلام کرد که متاثر است از این اتفاق و از ویژگی‌های داریوش مهرجویی گفت.

    قرار بود پیامی نوشته شود

مرضیه برومند نیز در سخنرانی خود با صدایی بغض‌آلود گفت: قرار بود پیامی نوشته شود تا من به عنوان مدیرعاملِ بدبختِ خانه سینما بخوانم، ولی کسی نتوانست چیزی بنویسد. الان قاصرم از صحبت و عظمت دردی که خانه سینما به دوش می‌کشد. ما کارگردان بزرگ و تأثیرگذارترین فیلمساز ایران را از دست دادیم. او باعث شد سازمان انتقال خون تاسیس شود آن هم در شرایطی که فیلم «دایره مینا» دو، سه سال ممنوع بود. فیلم «گاو» نیز همین طور بود. از مسوولان می‌خواهم شرایط فعالیت جوان‌های سینما را فراهم کنید. از اینها نترسید. بگذارید کارشان را بکنند. آستانه درد هنرمندان کم است، ولی سیاستمداران آستانه تحمل بالایی دارند.

    پیام صفا پسر داریوش مهرجویی

پسر داریوش مهرجویی که خارج از ایران زندگی می‌کند نیز با فرستادن پیام از حضور هنرمندان و مردم در مراسم بدرقه پدرش سپاسگذاری کرد. او در این پیام گفت: برای پدری می‌نویسم که هر چه خاطره از او دارم چه از بچگی و چه از جوانی همه پر از مهر، شادی، نوا، آسایش و سرشار از دانش و تاریخ و هنر و فلسفه و نام نقاشان و نویسندگان و فیلمسازان محبوبش است.

نامهایی که ساختار شخصیت مرا شکل دادند و تا ابد هدایتم می‌کنند.  امیدوار بودم بار دیگری با او گپ بزنم در آغوش بگیرمش و از رمان آخری که خوانده‌ام با او حرف بزنم‌ای کاش سرنوشت جور دیگری رقم می‌خورد اما با وجود همه سختی‌هایی که در چند روز گذشته تحمل کردیم من مطمئنم که نام پدرم در خاطره بی‌شمار ایرانی و غیر ایرانی پیر تا جوان در سرتا سر دنیا زنده می‌ماند و خواهد ماند. هم از طریق آثارش و هم به خاطر زندگی شریفش. از صمیم دل قدردان هم میهنان عزیزم هستم که در این اوقات تلخ و اندوهناک به خانواده ما قوت بخشیدند به ویژه از هنرمندان و همکاران پدرم ممنونم که این گردهمایی را در غیاب من و دیگر اعضای خانواده برگزار کردند. برای دوست داران پدرم خانواده‌ام و خواهرانم مریم و مونا آرزوی شکیبایی می‌کنم. افشای حقیقت شاید التیامی بر این زخم عمیق باشد.

همه‌چیز به قطعه هنرمندان ختم شد

پس از پایان مراسم در پهنه رودکی پیکر داریوش مهرجویی و وحیده محمدی فر به بهشت زهرا و قطعه هنرمندان انتقال داده شد و راس ساعت ۱۳ آنها در آرامگاه ابدی شان جای گرفتند. داریوش مهرجویی یکی از بهترین کارگردانان تاریخ سینمای ایران و همسرش وحیده محمدی فر که نویسنده بود قربانی اتفاقی تلخ شدند. هر چند که پلیس می‌گوید دوربین‌های محل جنایت کار نمی‌کردند. اما سرنخ‌هایی از قاتلان این دو به دست آمده است. تاکنون ۱۰ مظنون در این پرونده بازداشت شده‌اند. نه تنها خانواده مهرجویی نه تنها مونا که شاهد یکی از فجیع‌ترین صحنه‌های زندگی‌اش بود بلکه تمامی مردم و دوستداران فرهنگ و هنر این سرزمین خواستار رسیدگی هر چه سریع‌تر به این پرونده هستند.

واقعیت باید برای مردم روشن شود. این یک اتفاق ساده نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت؛ این مرگ فیلسوف سینمای ایران است آن هم نه مرگ عادی و معمولی بلکه قتلی سخت و جانکاه. قتل با مرگ فرق دارد. ما به خوبی می‌دانیم در آن لحظات تلخ بر داریوش مهرجویی و همسرش چه گذشته پس روشن شدن حقیقت الزام آور است. مهرجویی یک فرد عادی نبود که اگر بود هم باز فرقی نمی‌کرد. مرگ هر انسان و در واقع قتل هر انسان قتل زندگی است و نباید در برابر آن سکوت کرد.