چه کسی بود صدا زد انسان!

۱۴۰۲/۰۷/۲۹ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۲۱۷۸۶۲

هر اتفاق تلخی با ابعاد اجتماعی می‌تواند تا مدت‌ها در حافظه افراد باقی بماند. حتی می‌تواند بر سبک زندگی هم تاثیر بگذارد. قتل داریوش مهرجویی و وحیده محمدی فر از این دست اتفاقاتی است که به این زودی‌ها از حافظه مردم پاک نمی‌شود.

مریم شاهسمندی

هر اتفاق تلخی با ابعاد اجتماعی می‌تواند تا مدت‌ها در حافظه افراد باقی بماند. حتی می‌تواند بر سبک زندگی هم تاثیر بگذارد. قتل داریوش مهرجویی و وحیده محمدی فر از این دست اتفاقاتی است که به این زودی‌ها از حافظه مردم پاک نمی‌شود. چه آنها که علاقه‌مندان واقعی هنر و سینما بوده‌اند و چه آنها که از سر تفریح فیلم‌های این فیلمساز بزرگ را دیده‌اند. اما مساله اینجاست که افراد شناخته شده در برابر این اتفاق‌ها چه واکنشی از خود نشان می‌دهند. بازیگرانی که برای بدرقه پیکر داریوش مهرجویی و همسرش در پهنه رودکی گرد هم آمدند در بهتی عیان فرو رفته بودند. برای آنها باور این اتفاق چندان هم آسان نبود. هر کدام بر این مساله که قتل با مرگ بسیار فرق دارد و تاثیر منفی آن بر روحیه افراد بسیار بیشتر از مرگی است که آرام و بی‌صدا از راه می‌رسد اتفاق نظر داشتند. کسانی که تمام این سال‌ها با مهرجویی زیسته بودند و در کنارش آموخته بودند.

تمام آنها که در فیلم‌هایش حضور داشتند و آنها که شاگردی‌اش را می‌کردند با بهت و حیرت به اتفاق‌های آن شب تلخ نگاه کرده و افسوس می‌خورند اما حالا یک فیلم در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود تا یک بار دیگر به ما یادآوری کند انسانیت می‌تواند جایی به پایان برسد فرقی نمی‌کند در خیابان‌های غزه باشد که کودکان فلسطینی در آن به جای بازی و شادی، ترس را تجربه می‌کنند و مرگ به سراغشان می‌آید. انسانیت ممکن است هر جایی به پایان برسد وقتی برای برخی سوگواری برای کودکان هم ارتباط مستقیم با قوم و قبیله و مذهب آنها داشته باشد. هر جا که کودکی به واسطه قدرت طلبی طعم خون و جنگ را می‌چشد آنها انسانیت به پایان رسیده اما این فقط نمی‌تواند پایان انسانیت باشد. در واقع جاهای دیگری هم هست که با تلنگری ما را از به پایان رسیدن انسانیت هراسان می‌کند. شاید در خیابان بن بستی که آخرین ویلایش همین چند شب پیش صحنه دردناک قتلی جانکاه برای ساکنانش بود.

صحنه‌ای که در آن دخترکی با دیدن جسد خونین پدر و مادرش کابوسی واقعی را تجربه کرد و حالا یک نفر کسی که نام خودش را کارگردان می‌گذارد کسی که مدعی است هم مسلک هنرمندان است کسی که عنوان انسان را به دوش می‌کشد ایستاده می‌خندد و با همان لبخند هولناکش می‌گوید که شاید از این قتل فیلمی بسازد. هنوز یک روز از به خاک سپردن داریوش مهرجویی و همسرش نگذشته است. هنوز مونا نتوانسته و نمی‌تواند این حجم از دهشتناکی قتل و پدر و مادرش را هضم کند. او هنوز هم باور نمی‌کند. او در‌ای کاش‌هایش دنبال راهی می‌گردد که شاید می‌توانست مانع از این اتفاق تلخ شود اما درست در همین لحظات کارگردانی به خود این اجازه را می‌دهد با حضور در این صحنه وحشتناک لبخند به لب بیاورد. زهرخنده بزند و از ساخت فیلمی در این رابطه خبر بدهد. پس قطعا فقط در جغرافیای غزه نیست که انسانیت به پایان رسیده، انسانیت می‌تواند در انتهای یک خیابان بن‌بست با زهرخندی از روی نادانی به پایان برسد.

انسانیت می‌تواند در یک خیابان بن بست با ژستی تلخ رو به روی دوربین به پایان برسد و آه از نهاد کسانی که شاهد این واقعه هستند بلند کند. کارگردانی که شاید در کارنامه‌اش به تعداد انگشتان یک دست هم فیلم خوب نداشته باشد اما حالا می‌خواهد ماجرای قتل فیلسوف سینمای ایران را به تصویر بکشد که قطعا کسی این اجازه را به او نخواهد داد حداقل به این خاطر که خنده‌های زهرآگینش بیش از هر زمان دیگری نمک به زخم میلیون‌ها انسان دوستدار هنر و مهرجویی پاشید.