پیامدهای تاسفبار 10سال فریز قیمت برق
گروه انرژی نادی صبوری- نسیم بنایی
از روزهای خیابان امیرآباد و دانشکده فنی تهران تا نخستین فرماندهی نیروی هوایی سپاه پاسداران و در نهایت 17سال مدیرعاملی مپنا، مسیری طولانی و پرپیچوخم را طی کرده است. هر چند روایتهای تاسیس شرکت مپنا متفاوت است؛ اما در هیچیک از این روایت نمیشود نقش مهندس برق منتخب فرهنگستان علوم در سال 91 را نادیده گرفت. کسی که درمیان ناباوری همه در دولت گذشته از مدیریت مپنا کنار گذاشته شد. «موسی رفان» اهل کازرون، با صحبتهای آرام و شمردهاش، کسی بود که از ایده گفتوگو راجع به وضعیت برق و نیروگاهی کشور استقبال کرد. به همین واسطه میهمان یک فنجان چای در دفتر ساده و منظم او شدیم. گفتوگو با موسی رفان به این واسطه که هم از بعد تخصص و هم از بعد پیشینه حرفهیی برای ما مورد توجه بود، به 2 بخش تقسیم شد. در بخش اول این گفتوگو که در این شماره به چاپ رسیده است، سعی ما بر این بود تا از نگاه کارشناسی دلایل اصلی قرار گرفتن صنعت برق در وضع فعلی را ریشهیابی کنیم. از کمبود ظرفیتهای نصب شده گرفته تا بدهیهای سنگین وزارت نیرو به بخش خصوصی تولیدکننده برق. رفان اعتقاد دارد که اکنون در برق در شرایط «مرزی» قرار داریم. شرایطی که مواجه شدن با سال آبی خشک آن را تشدید کرده است. رفان اظهار میکند که در حال حاضر بانکها توانایی تامین مالی پروژههای نیروگاهی را به واسطه سنگین بودن حجم سرمایه و بازگشت 15درصدی آن ندارند. او از بیمهری دولت در سالهای گذشته به پروژههای نیروگاهسازی که «دیربازده» بوده و با سیاستهای زودبازده دولت همخوانی نداشته میگوید. مدیرعامل پیشین مپنا نیز مانند بعضی از کارشناسان دیگر این حوزه «اقتصاد واقعی برق» را راهحل مشکلات فعلی یا حداقل بخشی از این مشکلات میداند. او در پاسخ به این سوال که آیا چنین اقدامی فشاری بر مردم نیست اظهار میکند که مردم اکنون با کاهش سرویسرسانی دولت در حوزه برق به معنای واقعی «تحت فشار» هستند. حالا از دیدگاه او برق که طی 10سال گذشته فریز شده است، نیاز به خروج از این وضعیت را دارد. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
ظرفیت نصب شده برق در ایران کمتر از حد نیاز است. از طرفی تحریمها نیز تا سال آینده بهطور کامل برداشته خواهد شد. در آن شرایط صنعت ایران به صورت کلی به برق بیشتری نیاز پیدا خواهد کرد. به نظر شما باید از حالا چه کارهایی انجام دهیم؟ چه کارهای از قبل باید انجام میدادیم و میتوانستیم انجام دهیم که انجام نشده و چه کارهایی نباید انجام میدادیم که آسیب محسوب میشده اما اجرا شده است؟
اجازه بدهید ابتدا جمله اول شما را اصلاح کنم. ما نمیتوانیم، بگوییم که ظرفیت نصب شده ما الان خیلی کم است. فاصله بین پیک مصرف و ظرفیت نصب شده برق ایران کم شده ؛ یا به عبارتی نیروگاههای ذخیره ما کم شده است. بنابراین شبکه ما آسیبپذیر شده است.
پس این یعنی ما از قبل باید فکرهایی میکردیم که نکردیم.
دقیقا، ببینید در برق ما همیشه یک ضریب ذخیره داریم. فرض کنید اگر مصرف کشور 60 هزار مگاوات باشد قطعا باید یک ضریب ذخیره 15 تا 20درصد داشته باشیم، بنابراین باید حدود 75هزار مگاوات قدرت نصب شده داشته باشیم. در حال حاضر ضریب ذخیره ما نسبت به گذشته پایین آمده است.
اکنون این ضریب حدودا چند درصد است؟
ظرفیت نصب شده حدود 70هزار مگاوات است در حالی که فکر میکنم پیک مصرفی حدود 5000 مگاوات داریم. یعنی یک فاصله 15هزار مگاوات داریم که فاصله بدی نیست اما متاسفانه از این 70هزار مگاوات تعداد زیادی، خیلی قدیمی و فرسوده هستند که قاعدتا باید بازنشسته یا بازسازی میشدند بنابراین امکان بهرهگیری از همه 70هزار مگاوات درکشور کم است. شرایط آبی سال را هم باید به این اضافه کنیم. به هر حال 20درصد از ظرفیت نصب شده ما نیروگاههای آبی است. از آنجا که سال گذشته در کشور سال آبی بدی بوده است و ذخایر آبی ما خیلی کم بوده است؛ الان با وجود اینکه 15 هزار مگاوات فاصله میان پیک مصرف و ظرفیت نصب شده فاصله معقولی به نظر میرسد ولی در واقع این 15هزار مگاوات نیست. به همین دلیل من جمله اول شما را اصلاح کردم.
آیا الان به حد نیاز برق داریم و به زودی با کمبود مواجه میشویم؟
در حال حاضر روی شرایط مرزی هستیم. به همین دلیل در برخی از روزها خاموشیهایی داریم. اگر در شرایط مرزی نبودیم این خاموشیها اتفاق نمیافتد. این بحث سال آبی خشکی که ما داریم شرایط مرزی ما را تشدید کرده است. برگردیم به سوال شما؛ ببینید قاعدتا ما در سالهای گذشته اقداماتی را باید در جنبههای مختلف و نه صرفا در ارتباط با افزایش ظرفیت برق انجام میدادیم.
منظور شما از ما کیست؟ بخش دولتی یا بخش خصوصی باید اقداماتی را انجام میداده است؟
ببینید برق یک صنعت زیرساخت است. بنابراین هر کاری در این زمینه لازم باشد که انجام شود دولت باید تصمیم بگیرد. طبیعتا دولت میتواند تصمیم بگیرد که بخش خصوصی اقدام کند، دلیلی ندارد که همه کارها توسط دولت انجام شود ولی سیاستگذار، برنامهریزی و خواستار اجرای برنامه شدن همه با دولت است. وقتی میگوییم اقداماتی باید صورت میگرفت و نگرفت بدین معناست که دولت باید اقدام میکرده است. مثلا دولت باید سرمایهگذاران بخش خصوصی را تشویق کند، زمینه را برای آنها فراهم کند تا اقداماتی را انجام دهند. یکی از این اقداماتی که دولت باید انجام میداد بالا بردن ظرفیت نصب شده بود. ما طی سالهای برنامه تا پایان برنامه چهارم همواره رشد مصرف دورقمی در برق داشتهایم، بنابر این باید برای این مساله برنامهریزی میکردیم.
یعنی به راحتی قابل پیشبینی بوده است؟
بله، متاسفانه رشد مصرف برق ما در سالهای گذشته به دلیل پایین آمدن و حتی حرکت منفی رشد اقتصادی به صورت طبیعی پایین آمده است، اما رشد مصرف صفر نشده است، بلکه از دورقمی، یک رقمی شده است. قاعدتا دولت باید این مساله را پیشبینی میکرد و نیروگاههایی را آغاز میکرد و آنها را از سال گذشته و امسال وارد میکرد اما این مساله آنطور که باید و شاید پیشبینی نشده است. البته مطابق با قانون سرمایهگذاری در بخش تولید عمدتا توسط بخش خصوصی و غیر دولتی انجام میشود و دولت مجاز نیست که در بخش تولید برق سرمایهگذاری کند اما دولت باید برای این حضور زمینهسازی میکرد. دولت باید امکانات را برای بخش خصوصی فراهم میکرد.
اگر امکان دارد کمی ملموستر توضیح دهید، مثلا دولت باید چه کاری انجام میداد؟
مثلا باید برای سرمایهگذار جذابیت ایجاد میکرد. یک سرمایهگذار میبیند، میتواند در پتروشیمی با 40 تا 50درصد نرخ بازگشت سرمایه، سرمایهگذاری کند اما در برق این نرخ بازگشت سرمایه 15درصد است. طبیعی است که سرمایهگذار به سمت پتروشیمی برود. وقتی دولت قیمتی را برای خرید برق تعیین میکند این قیمت تکلیف سرمایهگذار را هم در زمینه میزان بازگشت سرمایهاش روشن میکند. وقتی دولت در 10سال گذشته مطالبات تولیدکنندگان برق را نداده است و بدحسابی کرده باعث میشود سرمایهگذار بلافاصله احساس کند که نباید وارد این وادی شود. اینها همه اقداماتی هستند که دولت توانایی انجام آنها را داشته اما انجام نداده است. حتی بعضا دولت لجبازی هم کرده و برعکس این کارها را انجام داده است. مثلا گفته ما مطالبات شما را نمیدهیم.
این اتفاقات بیشتر در چه محدودههای زمانی از سمت دولت اتفاق افتاده است؟ از چه زمانی این پیشبینیها کمرنگتر شد؟
اینها سیاستهایی بوده که دولتها در این سالها گذاشتهاند. تا اواخر سال 86 دولت تا اندازهیی برنامهریزی میکرد و قیمت برق را تعیین میکرد، مطالبات تولیدکنندگان را هم تا اندازهیی سر وقت میداد اما بعد از آن دولت آهسته آهسته بدحسابی کردن را شروع کرد. این وضعیت تا حدی پیش رفت که اکنون تقریبا تمامی تولیدکنندگان برق چیزی حدود بیش از 60 تا 70درصد از صورتحسابهای خود را دریافت نکردهاند و به عبارتی کمتر 30 تا 40 درصد از صورتحسابهای خود را دریافت کردهاند. در نتیجه چنین مطالباتی در سرمایهگذاران ایجاد شد. از آن طرف هم اینها نتوانستند بدهی خود را به بانکها پرداخت کنند. برخی از این سرمایهگذاران حتی ممنوعالخروج شدند. به عنوان بدهکار بانکی معرفی شدند. در حالی که اینها مشکلی نداشتند، دولت مطالبات آنها را نداده و آنها هم نتوانستهاند وام خود را پس بدهند. دولت حتی زمانی که میخواهد پول مالیات را بگیرد به این توجه نمیکند که پول صورتحساب را نداده است؛ دولت پول مالیات صورتحساب پرداخت نشده را نقد میگیرد. این اتفاق میافتد. دارایی مالیات صورتحساب پرداخت نشده توسط دولت را میگیرد. وقتی این اتفاقات رخ بدهد طبیعتا جاذبه برای سرمایهگذار کم میشود. بنابراین یک بخش، توسعه بوده که متاسفانه برنامهریزی لازم برای آن صورت نگرفته است. برق هم از آن صنایعی است که وقتی ما در آن سرمایهگذاری میکنیم 5سال بعد نتیجه آن را میگیریم. اگر هم بد برنامهریزی کنیم 5سال بعد نتیجه آن را میگیریم. یعنی اگر امسال هم اصلاح کنیم، همین سال نتیجه نمیگیریم. به همین دلیل سرمایهگذاریها ما تا سالهای 84 و 85 خوب بوده است، اینها نتیجه اقدامات دولت از سالهای حدود 75 تا 80 بوده که در این سالها شکوفا شده است.
در این سالها چه اتفاقاتی افتاده است که دولت بدحسابی کرده است؟
بعد از اینکه بحث یارانهها و وامهای زودبازده پیش آمد، سیاستهای دولت به این سمت حرکت کرد. اساسا دولت وقتی میگفت اولویت من با وامهای زودبازده و طرحهای زودبازده است یعنی طرحهای دیربازده مثل طرحهای نیروگاهی در اولویت نبود. بنابراین از آنها حمایت نمیکرد و سرمایهگذاری هم انجام نمیشد. وقتی دولت سیاستگذاری میکند، نتایج آن بلافاصله نمایان نمیشود. سیاستهایی که دولت نهم شروع کرد، سیاستهایی بود که احساس میکرد صنایع زیربنایی مثل برق به اندازه کافی از کشور بهره گرفتهاند و الان میشود به آنها بیمهری کرد. به نوعی دولت شروع کرد به بیمهری کردن و منابع برق را برای پرداخت یارانهها برد. ازسوی دیگر قیمت فروش برق را طی 6 تا 7سال ثابت نگه داشته شد. با وجود اینکه تورم متوسط داشتهایم ولی قیمت برق تا دوسال پیش ثابت و بدون تغییر بوده است. اینها سیاستهایی بوده است که دولت اتخاذ کرد و نتایجش را الان میبینیم. اینها ربطی به تحریم نداشته است. سیاستهای روشن دولت بوده است. بخش دومی که باید به آن پرداخته میشده، بحث افزایش راندمان است. در برنامههای توسعه چهارم و مخصوصا پنجم و در سیاستهای کلی کشور، راندمان نیروگاههای کشور باید به یک درصد خاصی برسد. ما الان نیروگاههایی با راندمان 20درصد و حتی کمتر داریم، مثلا نیروگاه ری که توربین گازیهای سالهای 55 و 56 را دارد، راندمانی حدود 20درصد دارند. نیروگاههایی هم داریم که راندمان آنها 49 تا 50درصد است، مثل نیروگاه دماوند و نیشابور. راندمان نیروگاههای سیکل ترکیبی ما عمدتا 48 تا 50درصد است درحالی که توربین گازهای قدیمی ما حدود 20درصد و جدیدها حدود 30درصد است و نیروگاههای بخاری ما حدود 37 تا 38درصد راندمان دارند. دولت باید برنامهریزی کند و نیروگاهها را آپگرید و تکنولوژیاش را بهروز کند. این به سرمایهگذاری نیاز دارد که یا رأسا باید توسط دولت صورت بگیرد یا دولت باید مشوقهایی بگذارد که بخش خصوصی وارد شود. برای اجرای احکام برنامه که متوسط راندمان نیروگاههای کشور را به گمانم به 46درصد برسانیم که الان به نظرم حدود 37درصد است نیاز به برنامهریزیها و اقداماتی بود که متاسفانه دولت با وجود فراهمبودن بسترها و ابزارهای قانونی، این ابزارها را تبدیل به سیاست اجرایی نکرد. مثلا ما هنوز درکشور چیزی حدود 20هزارمگاوات نیروگاه گازی داریم که باید به سیکل ترکیبی تبدیل شود.
اینها در اولویت دولت هستند؟
بله، ولی دولت سازوکار اجرایی مناسب را برای آن فراهم نکرده و نمیکند. عمدتا این اقدامات یا باید رأسا توسط دولت صورت بگیرد و دولت خودش سرمایهگذاری کند که منابع کافی لازم دارد که سیاست کافی در 10سال گذشته این نبوده که این منابع را از خودش بگذارد. بلکه سیاستش این بوده که منابع را به سمت پرداخت کمکهای یارانه، وامهای زودبازده و این قبیل موارد ببرد. اگر دولت مثلا زیرساختهای مالی مناسب را درکشور ایجاد میکرد، بخش خصوصی به این کار علاقهمند میشد. ما برای تبدیل یک نیروگاه گازی به سیکل ترکیبی باید دوبرابر یک نیروگاه گازی سرمایهگذاری کنیم. اما درعوض برقی بدون سوخت خواهیم داشت، راندمان بالا میرود. این نیاز به استفاده از وام دارد. بخش خصوصی که 100درصد پول را از جیب خودش نمیدهد. 10 تا 20درصد سرمایه میآورد و بقیهاش را باید وام بگیرد. قبل ازتحریم دسترسی سرمایهگذاران خصوصی و عمومی به بازارهای مالی جهانی فراهم بود. میتوانستند از بازارهای اروپا، کانادا، کره، چین و سایر نقاط وام بگیرند. مثلا وام نیروگاه توس و رودشور از بانکهای آلمانی گرفته شده است. اما در دوران تحریم دسترسی به بازارهای پولی جهانی از بین رفت. بنابراین بخش خصوصی تنها تکیهاش بر بانکها داخلی، حساب ذخیره ارزی یا صندوق توسعه ملی شد. بانکهای داخلی ما متاسفانه یک دریای وسیع به عمق خیلی کم هستند. یعنی اساسا توانایی مالی برای اینکه پروژههای بزرگ زیربنایی را تامین مالی کنند، ندارند. اینها وامها عمدتا یکساله تا دوساله میدهند درحالی که پروژههای زیربنایی نیاز به وام 10ساله دارد. نرخهای بهرهیی که بانکهای داخلی ما دارند هم متوسط 25 تا 30درصد بهره سالانه است. درحالی که نرخ بازگشت سرمایه در برق حدود 15درصد است. یعنی اگر شما بخواهید از این وامها استفاده کنید، ضرر میکنید. بنابراین بانکها داخلی توانایی تامین مالی برای سرمایهگذاری نداشتند. حساب ذخیره ارزی و صندوق توسعه ملی هم به هرحال یک ظرفیت محدود داشتند. ما نیروگاههایی داشتهایم که در 10سال گذشته از این دو منبع تامین مالی شدهاند مثل نیروگاه عسلویه و زواره و یزد و کهنوج. ما برای تامین مالی پروژههای نیروگاهی خود سالانه بهطور متوسط بین 2.5 تا 3میلیارد دلار نیاز به سرمایهگذاری و درنتیجه همین مقدار هم وام نیاز داریم. این ظرفیت در ایران نبوده است و محدود بنابراین بحث افزایش راندمان در این سالها اتفاق نیفتاده است. بخش دیگری از افزایش راندمان با بازنشسته کردن نیروگاهها و احداث نیروگاههای جدید میتواند اتفاق بیفتد. نیروگاهی با راندمان 20درصد باید از رده خارج شود و نیروگاهی که راندمان آن 60درصد است، باید جای آن را بگیرد. این اتفاق هم نیاز به سیاستگذاری و برنامهریزی توسط دولت دارد.
تا به حال نیروگاهی هم بازنشسته شده است؟
متاسفانه به دلیل اینکه ما همیشه از نظر قدرت نصب شده، تحت فشار بودهایم و با وجود برنامههای توسعه کشور که تاکید زیادی روی راندمان داشته اما چون به نوعی سوخت برای تولید برق اگر نگوییم مجانی، مثل مجانی بوده است، این اتفاق عملا درکشور نیفتاده است. نیروگاه برقی درتهران وجود دارد که مربوط به 50سال پیش است و راندمان آن خیلی کم و حدود 20درصد است اما آن را در مدار داریم. اینها اقتصادی نیستند. حالا این اتفاقاتی است که افتاده، چه باید کرد! دولت باید تلاش کند نیروگاههای جدید با راندمان روز دنیا که حدود 60درصد است، داشته باشد. ما درحال حاضر تکنولوژی این را درکشور نداریم. نیروگاههای ما کلاس E بودهاند که راندمان آنها حدود 50درصد است که شرکتهایی مثل مپنا و توبا و غیره با این تکنولوژی مشغول به کار شدند. طبیعتا ما نیاز به مشوقهایی برای راندمان بالاتر داریم. باید زمینه لازم فراهم شود تا این تکنولوژیها وارد کشور شده و نهادینه شوند. نهادینه شدن این تکنولوژی هم به این معنا نیست که ما 100 درصد این تجهیزات را درکشور بسازیم. همین الان هم که ما برنامه میریزیم برای نیروگاهی با راندمان 60درصد، در دنیا برای 65درصد و 70درصد برنامهریزی میشود و چند سال بعد آن نیروگاهها وارد بازار میشوند. ما باید رویکردمان نسبت به ورود تکنولوژی را به شکلی تغییر دهیم که بتوانیم با دنیا جلو برویم. بگذارید مثالی برای شما بزنم؛ هزینه سرمایهگذاری در قیمت تمامشده برق به نرخهای جهانی کمتر از 20درصد است. چیزی حدود 75 تا 80درصد قیمت تمامشده برق قیمت سوخت است. اما از آنجا که ما درکشور گاز مجانی داریم به آن بیتوجهی میکنیم. ما الان برق را به عراق و پاکستان به قیمتی حدود 11 تا 12سنت میفروشیم که تقریبا برابر با 450تومان است. درحالی که همان برق را به مردم 50تومان میفروشیم. قیمت واقعی برق همان 450تومان است. در برق 50تومانی، قیمت سوخت صفر است اما در 450تومان چیزی حدود 300 تا 350تومان از آن بهای سوخت است. از آنجا که سوخت برای ما ارزان است، دیگر توجهی به بحث راندمان نمیکنیم. فکر میکنیم باید همهچیز آن را در داخل بسازیم. من خودم چندین سال است شغلم داخلی کردن تجهیزات صنعت برق بوده است اما معتقدم باید نگاهمان را در زمینه ورود تکنولوژیهای روز تغییر بدهیم.
حالا اجازه بدهید این صحبتهای خودم را خلاصه کنم. دولت باید در سه بخش پیشبینی میکرده، یکی افزایش ظرفیت نصب شده، دوم فراهم کردن زمینه برای استفاده کردن از تکنولوژیهای روز برای راندمان بالا نزدیک 60درصد و سوم هم بازنشسته کردن یا آپگرید کردن نیروگاههای موجود. مثالی در زمینه سوم میزنم: ما الان نیروگاه منتظری اصفهان را که به بخش خصوصی فروخته شده و با راندمان 36درصد کار میکند، با کمک شرکای خارجی و مهندسهای ایرانی پیشنهادی دادهایم که بتوانیم راندمان این نیروگاه را به 54درصد برسانیم. این اتفاقی است که میتواند در همه نیروگاههای بخاری کشور رخ بدهد. ما باید برای این سه مورد برنامهریزی میکردیم، الان هم در بخش دولت همین سه راهکار را داریم.
درشرایط فعلی وزارت نیرو با این حجم سنگین از بدهیها چگونه میتواند بخش خصوصی را به همکاری دعوت کند؟
وزارت نیرو در این کار تاثیر جدی دارد اما تعیینکننده نیست. به هرحال اقتصاد صنعت برق باید واقعی بشود. اکنون اینطور نیست. باید قیمت فروش برق واقعی شود. وقتی قیمت فروش واقعی شد همهچیز در پی آن واقعی میشود. وزارت نیرو اساسا الان درآمد مکفی ندارد، پس دخل و خرج آن با هم همخوانی ندارد. در این شرایط یا دولت باید سوبسید بدهد که توانایی مالی آن را ندارد یا اجازه دهد قیمت برق به قیمت واقعی برسد. در 10سال گذشته قیمت یک لیتر بنزین از 50تومان به هزارتومان رسیده است.
البته این اتفاق ممکن است واکنشهای جدی مردم را به دنبال داشته باشد، شاید نگرانی از این بابت وجود دارد؛ چون همه مردم مصرفکننده برق هستند.
ببینید دولت نمیتواند بگوید بخش خصوصی کالایی تولید کند و به قیمتی کمتر از قیمت تمامشدهاش بفروشد. هیچکسی این کار را نمیکند. بالاخره یا باید توانایی مالی برای یارانه دادن داشته باشد یا باید برنامهریزی کند و طی 4 تا 6سال قیمت برق را واقعی کند. در 10 سال گذشته هیچ اتفاقی در این حیطه در برق نیفتاده است. 10سال پیش قیمت برق در ازای هر کیلووات ساعت 20تومان بوده و اکنون 50تومان است یعنی ضرب در 2.5 شده است درحالی که بنزین، برنج، روغن، کرایه تاکسی و سایر موارد ضرب در
20 شدهاند. برای همه کالاها در جامعه این اتفاق افتاده به جز چند کالا که یکی از آنها برق است، کالاهای دیگر آب و گاز هستند. یعنی قیمت برق در 10سال گذشته به نوعی فریز شده است. در این شرایط دولت یا باید سوبسید بدهد یا سرویس کمتری بدهد. متاسفانه اکنون شاهد این هستیم که اتفاق دوم یعنی سرویس دادن کمتر دولت رخ داده است. به این ترتیب سرویسها نامطلوبتر میشوند. در نتیجه دولت باید به وزارت نیرو اجازه بدهد که قیمت برق را به سمت واقعی شدن ببرد. نرخ باید اصلاح شود. وگرنه وزارت نیرو از کجا باید پول تولیدکننده را بدهد؟ یا از دولت بگیرد که دولت پولی ندارد یا باید از مردم بگیرد که درحال حاضر و با ارزان بودن قیمت برق این روش هم منتفی است.
